پیشنهادهای NiMA (٢٤٩)
بی محابا و بی هیچ غایتی
دل مشغول کردن، موجبات دل مشغولی/تفنن/سرگرمی را فراهم کردن
چیزی را به شور و وجد آوردن
بی پروا، بی التفات، بی اعتنا، سربه هوا، بی محابا، پردل، متهور، نترس، بی پرده، بی دریغ، بی کله، بی باک، پرجگر، بی آزرم
احیاناً
سرگذشت، فراز و نشیب زندگی، شرح حال، حکایت زندگی، حسب حال
نظام حاکم بر امور
بیش شخصی سازی
زبان شناسی ریاضیاتی
تخم چیزی/حسی را در دل کسی کاشتن
دست دو، استوک
بدون اراده، ازخودبیخود، شوریده، درحالت خلسه، شیفته، شیدا، واله، مدهوش، حیران، سرگشته، بی خبرازخود
بدون اراده، ازخودبیخود، شوریده، درحالت خلسه، شیفته، شیدا، واله، مدهوش، حیران، سرگشته، بی خبرازخود
مثل همینی که مردم دیگه محصولات شرکت میهن رو نمی خرن و ناله شون رو درآوردن : ) )
کسی که معیارهای دوگانه دارد
موهبت ها، نعمات، هدایا
پیشبرد مثال: progress on targets: پیشبرد اهداف
[تردید، فکر، شک] آزارنده
از چیزی عبور/گذر کردن/گذشتن، چیزی را پشت سر گذاشتن، دورانی را گذراندن/طی کردن مثلاً می گن: مردم از اصطلاح طلب ها عبور کرده اند.
قرابت، خویشی، تقارب، تقرب، مؤانست، مودت، علقه، بستگی، آمیزش، انس، الفت، موالفت، مانوس شدن، انس گرفتن، دمساز شدن
[استعاری] زنجیره، سریال، کاروان، قطار، قافله، ستون، ریسمان
پیاپی، پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر، علی الاتصال، علی الدوام، لاینقطع، متصل، یکریز، یک بند، مسلسل، دم به دم، لحظه به لحظه، هماره، همو ...
پیاپی، پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر، علی الاتصال، علی الدوام، لاینقطع، متصل، یکریز، یک بند، مسلسل، دم به دم، لحظه به لحظه، هماره، همو ...
[گیاه شناسی] شپشک
System and Organization Controls ضوابط کنترل خدمات سازمان
[شلوار] دمپاگشاد
[قید] تازه مثال: من که راه افتادم، تازه تصمیم گرفت به من زنگ بزند.
X is about Y ترجمه ی صحیح: اصل و اساس "الف"، "ب" است. "الف" در اصل یعنی "ب". ترجمه ی اشتباه ( گرته برداری بی معنا از انگلیسی ) : "الف" درباره ی ...
X is about Y ترجمه ی صحیح: اصل و اساس "الف"، "ب" است. "الف" در اصل یعنی "ب". ترجمه ی اشتباه ( گرته برداری بی معنا از انگلیسی ) : "الف" درباره ی ...
Gross Written Premium حق بیمه ی ناخالص صادره
ازآب وگل درآمده
جلوی چشم
گریزناپذیر، هوس انگیز، دلربا، فریبنده، وسوسه گر
آسباد
[تجارت] مشارکتی، قرابتی، وابسته
در بعضی بافت ها به معنای "نظرسنجی" هم هست. مثال: Celent took the temperature of eight leading executives in digital insurance.
با لحن/صدای یکنواخت
کهنه، قدیمی، زهواردررفته
پشت سر گذاشتن [مشکلات]
گل از گلش شکفت
خوراندن [داده در سیستم]
[هوش مصنوعی] تولید تقویت شده با بازیابی
سکه روی سکه گذاشتن، به سختی پول جمع کردن
فکل مو
صحت سنجی
بیمه پذیری
سرشکن کردن
آروغ بچه را گرفتن
آنی، لحظه به لحظه
عرصه، ساحت، گستره، پهنه، بستر، مدار، حیطه، افق، میدان