پیشنهادهای صالح (٤٤٥)
مسخره کردن، تیکه انداختن
در بازی کریکت : 1 ) پرتاب کننده توپ ) معنای دقیقتر : به معنای چرخشی است که پرتاب کننده توپ به بدن/دست خود میدهد.
در بانکداری به معنای : 1 ) اداره بدهی های عمومی 2 ) یا دفتر وام های مردمی
در حسابداری به معنای دفتر کل فرعی ( معین ) هستش.
رسید بانکی
بد عمل کردن، درست کار نکردن
کشته شدن توسط گروهی از آدم کش های استخدام شده ( به صورت حلق آویز شدن ) .
دره ها ( جمع Gorge ) Gorge : دره ای باریک بین تپه ها یا کوه ها که دارای دیواره های سنگی شیب دار و به همراه نهری که از میان آن می گذرد.
به هم رسیدن مثال : Golden dreams and great heartache . churn in the depth of the soul of this river. . . called life رویاهای طلایی و اندوه های عظیم ...
بازی دادن کسی، دست انداختن
تنش
حقایق
عزل شدن، به پایین کشیده شدن از قدرت، به زمین زدن، سرنگون کردن، از بین بردن، از پای در آوردن ( کشتن )
زمین زدن، از پا در آوردن، عزل کردن، شکست دادن، از بین بردن، کشتن، حذف کردن، پایین آوردن
مخالفان، کسانی که مخالف سیاست رسمی، به ویژه سیاست یک دولت استبدادی هستند.
از بین رفتن
به زور بردن، به زور به ( زن ) تجاوز کردن
درست کردن، مخلوط کردن، یا پختن ( یک نوشیدنی یا غذا، به ویژه آنهایی که حاوی مواد غیرمعمول یا اندازه گیری نشده هستند ) .
متوجه شدن یا فهمیدن ( حقیقتی که شخص قصد پنهان کردن آن را دارد )
صحبت کردن ( در مورد مسائل بی اهمیت )
بی اهمیت، غیر مهم
نوعی پنکیک روسی که با مخمر و آرد گندم سیاه درست میشود.
درخت بلوط
اردوگاه، پادگان مثال : military compound اردوگاه ارتشی
سربازی، کسی رو به عنوان سرباز به خدمت گرفتن
با عرضه، با جنم، شجاع، نترس مثال : I love gals with spirit از دخترای با عرضه خوشم میاد.
گنجینه ها مثال : Barbarians have stolen my past two shipments. راهزنا تا حالا دو تا از گنجینه های منو دزدیدن.
فرار کردن، در رفتن، بدون سر و صدا و خداحافظی جایی رو ترک کردن
ردا، لباس بلند زنانه، حوله تن پوش
زوزه، زوزه کشیدن
جلادها، مأمورین اعدام
بالابردن، برافراشتن، به اهتزاز در آوردن
شور، شوق ، هیجان
سخت بودن، دشوار بودن مثال : How long do you think talking to Mako is going to be like pulling teeth. فکر میکنی تا کی قراره حرف زدن با "ماکو" این قد ...
رشد کردن، رشد کردن، یا بیرون آمدن به عنوان یک جوانه
آدم آهنی ها، ربات ها، ماشین های خودکار
عطسه کردن، فین فین کردن، آب بینی را بالا کشیدن
انباشته شدن، جمع شدن، تلنبار شدن
قلمرو، حکومت، پادشاهی
افرادی که در یک گروه، ( معمولا ) به دلیل حرکت آهسته تر، از دیگران جدا می شوند ( جا میمانند ) .
یک بیماری باکتریایی مسری که علائم آن تب و هذیان بوده و معمولاً با تشکیل بوبوها ( طاعون بوبونیک ) و گاهی اوقات عفونت ریه ها ( طاعون پنومونی ) همراه اس ...
تنی به آب زدن، آب تنی کردن مثال : I think you need to take a little dipity dip. فکر میکنم که نیاز داری یه تنی به آب بزنی.
یک فرد احمق یا مزاحم، افکار یا صحبت های احمقانه
طرفداران، پیروان، حامیان
یاد کردن، مرور کردن، خاطره بازی کردن مثال : Swapping old war stories. از جنگ های قدیم یاد میکنید.
بیگانگان، دشمنان، وحشی ها
پاها ( زن )
ترک بازنشستگی، مجدد به سر کار رفتن
1 ) حرکت آهسته یا ریتمیک به عقب و جلو یا از یک طرف به سمت دیگر . 2 ) کنترل یا نفوذ ( روی یک شخص یا روش کاری ) .
شهری در مرکز غربی هند و در جنوب شرقی بمبئی