پیشنهادهای صالح (٨٠٨)
کمی پایین تر، همین نزدیکی ها.
بارش های پراکنده.
استعدادیاب ها
این یه فرصت/شانس برای منه.
سر و کله کسی ( از ناکجا آباد ) پیدا شدن، ظاهر شدن.
بی فایده است، بی معنیه، بی خوده که . . .
شکستت دادم، کارتو تموم کردم.
مسخره بازی در آوردن
اون طرف تر.
قالپاق های ماشین.
حسابی خرج کردن، سنگ تمام گذاشتن.
روزی کساد برای اخبار، روز کم خبر.
مرکز/وسط اقیانوس اطلس، قلب اقیانوس اطلس
فرصت ترقی، فضا برای رشد.
در مورد مسیر/ترافیک - > روان.
در مورد مسیر/ترافیک - > روان، بدون مشکل.
به حساب کسی رسیدن، تیکه تیکه اش کردن.
خودم رو گول زدم/فریب دادم.
دریافت شد، تأیید شد، مفهوم شد.
نظرات مردم مهم بود، مردم ( در نظرخواهی ها ) حساب می شدند.
خدمات/ارگان های مربوط به شهرداری نظیر - > سازمان/سیستم : - مدیریت فاضلاب - مدیریت پسماند
شهروندان، اهالی شهر.
با من کل کل نکن.
اون یارو دیوونه است، خل و چله.
تو اخراجی.
این رنگ بهت نمیاد.
دنبال سراب دویدن.
برات تله گذاشته، دورت زده، برات نقشه کشیده، از سوء استفاده کرده.
رسید
مدت زیادی از اون موقع گذشته.
فکر نکنم، گمان نمی کنم، بعید میدونم.
اشتباه کردن، زیاده روی کردن.
سرایدار/مدیر ساختمان.
اگر در توصیف "باران" به کار برده بشه میشه : سیل آسا
در مورد نقشه میشه گفت؛ نقشه رو : - اشتباه علامت گذاری کردن. - اشتباه برچسب زدن. به صورت کلی به اشتباه بودن نقشه موردنظر اطلاق میشه.
یک اداره دولتی که مسئول نظارت بر سلامت و بهداشت جامعه است.
من زرنگم، زود تصمیم میگیرم.
چشمای کسی ( از تعجب ) گشاد/باز شدن.
راه رو باز کنید، زود باشین، بجنبین، عجله کنید.
ترسو، بی عرضه، بی دل و جرأت، بی خاصیت.
( مطلبی ) به مذاق کسی خوش آمدن.
تنزل درجه پیدا کردن، تبعید شدن.
به تو چه، سرت تو کار خودت باشه.
از بغل با کسی تصادف کردن، از بغل مالیدن به ماشین کسی.
اعلامیه فوت/ترحیم
معنی مؤدبانه : آدم معمولی معنی کوچه بازاری : آدم بی سرو پا، لات و لوت، هر ننه قمری.
مادر ترزا به عنوان یک راهبه کاتولیک بود که زندگی خود را وقف کمک به محروم ترین افراد جامعه، به ویژه در زاغه های کلکته، هند کرد. **در محاوره به عنوان ...
فاصله گرفتن، فاصله را زیاد کردن، سبقت گرفتن.
پیروز شدن، برنده شدن.
ضربه خوردن، کتک خوردن.