پیشنهادهای صالح (٥٢٨)
این اصطلاح به معنی : کسی که زیاد حرف ( تهدید ) می زند، اما واقعاً در مقابل تهدیدش عمل نمی کند.
( در داستان های علمی تخیلی ) یک مانع نامرئی از نیرو/انرژی.
در اصطلاح عامیانه به معنی کف دستش هستش؛ به عنوان مثال : He knows mount rushmore like the back of his hand. معنی : او کوه راشمور رو مثل کف دستش میشن ...
گاو صندوق
درخواست بیش از حد ( انتظار )
به کسی رفتن، به کسی شباهت داشتن
تهدید کردن، ترساندن با تهدید کاری انجام دادن، با تهدید و ایجاد ترس و خفقان حکومت کردن.
شایعه شده است . . .
خرابکار
ننه من غریبم بازی در نیار
( کسی ) را بسیار عصبانی یا آزرده خاطر کردن.
در خاطر کسی ماندن، کسی رو از یاد نبردن
نوعی ربات جنگجو
خونه داری، انجام کارهای خونه
هوش و قدرت ( جسمی )
هیجان انگیزترین
به سرعت رفتن ( دور شدن ) . مثال : You want Zipped Off to that Convention without me.
ملاقات کردن، برخورد کردن.
بسیار تاثیرگذار یا چشمگیر؛ فراتر از حد معمول ( به خصوص در اندازه یا مقیاس ) .
بار کامیون، محموله داخل کامیون.
حقیرانه، پست
ابراز تمایل برای ارائه کمک یا کمک به کسی؛ به مانند جمله : If there is anything I can do to help, please let me know. معنی : "اگر کاری میتونم انجام ...
رفتن به جایی قبل از دیگران، زودتر از دیگران به جایی رسیدن
خراب کردن، آسیب زدن به جایی
کمک به تقویت شخصیت یک فرد؛ بدین صورت که : از نظر عاطفی قوی تر، مستقل تر، و بهتر در مقابله با مشکلات باشد.
افزایش ناگهانی قدرت ( جریان برق )
استخرها
پیدا کردن یا ارائه راه حل برای یک مشکل یا فاجعه.
مطلقا هیچی. مثال : i get the power of the keystone an the chars, and you get squat
بچه گوسفندها ، بره ها
اغلب به صورت طنز استفاده می شود و به این معنی است - > هر کس چیزی را تصادفی پیدا کند حق دارد آن را نگه دارد.
وقت گذروندن با کسی ( به عنوان دوست یا همراه ) با کسی بودن همراه کسی بودن هم دست بودن
1 - خسته کننده 2 - آزار دهنده ( به دلیل تکرار زیاد و یکنواختی )
ماندن در جایی برای یک مدتی
شنل پوش ها
پرتاب شدن
دارم روش ( روی آن ) کار میکنم.
یک کپسول یا قایق به گنجایش یک نفر که در مواقع اضطراری برای فرار از کشتی یا سفینه فضایی استفاده می شود.
چهره یا منظره ناخوشایند، رقت انگیز
آروم باش، دست نگه دار
یه معنی کمتر دیده شده هم داره : تسلط ( مهارت ) داشتن در استفاده از چیزی - > مثال : i've got this down. من در استفاده از این وسیله تسلط ( مهارت ) د ...
به شدت با حرفی که به ما گفتی موافقیم.
گم شدن
تکان خوردن
برای بیان "صدای یک انفجار شدید"
نابودسازی خود، خودنابودساز، نابودسازی خودکار خود
در کاری به اندازه کسی که فوق العاده خوب است، خوب بودن.
تعیین کردن، مشخص کردنِ ( محدوده چیزی )
خزیدن ( در اصطلاح : فرار کردن )
بیرون کردن، اخراج کردن