تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مست شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1 - برگشتن به حالت و وضعیت قبلی ( با to ) i woke up and couldn’t get back to sleep 2 - پس گرفتن چیزی can we get the money back? 3 - برگشتن ( معمولا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

give back پس دادن get back پس گرفتن give back بیشتر وقتایی استفاده میشه که انتظار میره اون چیز رو پس بدی ، مثلا کتاب کسی رو اشتباهی برداشتی بهش پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

give back پس دادن get back پس گرفتن give back بیشتر وقتایی استفاده میشه که انتظار میره اون چیز رو پس بدی ، مثلا کتاب کسی رو اشتباهی برداشتی بهش پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

برای وقتی استفاده میشه که داری برای کسی نوشیدنی ، غذا و…میریزی و میگی say when یعنی چقدر بریزم/تا کی ادامه بدم ( به ریختن ) /هرموقع بس بود بگو i’ll ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

here you areیه عبارت غیر رسمی هست معادل : there you are there you go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر از چیزی به چیز ( دیگری ) changed from sth to sth

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

make short visit to see an as you pass drop by =call by =stop by=call in

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوست شدن با

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نمایش گذاشتن ، به صحنه آوردن put on an exhibition وزن اضافه کردن put on weight پوشیدن put on the jacket یا put the jacket on ( در معنی پوشی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

for the most part by and large on the whole in general همشون باهم مترادف هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

for the most part by and large on the whole in general همشون باهم مترادف هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

for the most part by and large on the whole in general همشون باهم مترادف هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

for the most part by and large on the whole in general همشون باهم مترادف هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوست داشتی ترین محبوب ترین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

infallible✅

پیشنهاد
٢

باهم سرسنگین بودن/قهر بودن not be prepared to be friendly towards each other, usually because an argument.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرف کسی را اشتباه برداشت کردن be upset by a comment which is not intended to be unkind

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عهده دار شدن ، به عهده گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به صورت بحرانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

بررسی کردن they were studying the picture آنها داشتند عکس را بررسی می کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

مورد توجه قرار دادن به رسمیت شناختن he doesn’t acknowledge me in the meetings او به ( حضور ) من در جلسات توجه نمیکند سوال کنکور زبان ۹۶

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خمیده ، منعطف از فعل bend به معنی خم کردن/شدن bend ing

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

در آستانه ( چیزی ) بودن we are verging on the discovery of life on other planets. ما در آستانه ی کشف زندگی بر سیارات دیگر هستیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بزرگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دادیار ( وکیل شخصی که شاکی پرونده هست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کارایی ، فایده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

household chores

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محسوب شده ، در نظر گرفته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در مورد عضلات tone به معنی �کشیدگی طبیعی�هست پس muscle tone به زبان ساده یعنی : کشش طبیعی ماهیچه

پیشنهاد
٣

do the same job or activity as sb else who did it before راه کسی را ادامه دادن، دنباله رو راه کسی بودن مثلا: i followed in my father’s footsteps من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

فوت و فن کاری را به کسی یاد دادن یاد دادن کاری یا چیزی به کسی برای اینکه بهتر یاد بگیرید👇🏻 ریشه ی این اصطلاح از اونجا میاد که زمان های قدیم که کشت ...

پیشنهاد
٠

اطلاعات زیادی راجع به چیزی داشتن مترادف با: know sth inside out

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاثیرات منفی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاثیر منفی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مستعدِ انجام کاری در معرضِ انجام کاری he was prone to suffer more in harsh condition او مستعد رنج بیشتر کشیدن در شرایط سخت بود ( یعنی آسیب پذیر ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

susceptible با of یا باto میاد و به معنی: در معرضِ ، مستعدِ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

clear off =go away به معنی گمشو ( غیر رسمی inf )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

( noun ) : ارسال یا حمل کالا ( معمولا با کشتی ) ( noun ) : محموله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

[بیماری ، خنده، خمیازه ، احساس و…]مُسری - واگیر دار - همه گیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متداول ، رایج ، متعارف، همیشگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درجه یک ، درجه اول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

غیر قابل کنترل

پیشنهاد
١

turn ( or give ) a cold shoulder 1 - با سردی رفتار کردن ( با ) ، کم لطفی کردن 2 - احتراز کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی را همراهی کردن، با کسی مصاحبت کردن she needs someone to keep her company اون به یکی نیاز داره که باهاش هم صحبت بشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درستکار ، منصف he was aboveboard

پیشنهاد
٠

بدون تردید بدون کمترین تردید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح: come out

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نا مشخص . نکره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

در نقش فعلی: 1 - شروع/آغاز کردن 2 - توضیح/یاد دادن 3 - معرفی کردن ( کسی ) ، وارد عرصه جدیدی کردن در نقش اسمی: تازه وارد، عضو جدید