پیشنهادهای محسن پاشنا (٨٦)
- به صرف شام و نوشیدنی پذیرایی کردن - سور دادن
غذای بیرون بر ( در رستورانها )
جلوی اشتهای کسی را گرفتن Don't have any more chocolate – it'll spoil your appetite
خوردن یک میان وعده کوچک و سریع
دهان را آب می اندازد
یه لقمه زدن ( مقدار کمی غذا را سریع خوردن )
شروع کردن یک رابطه
از همنشینی و معاشرت با کسی لذت بردن
جامعه مصرف گرا جامعه مصرف زده
جایگذاری محصول/تبلیغ نامحسوس:یک روش تبلیغاتی که در آن محصول یک شرکت در یک فیلم یا شوی تلویزیونی به عنوان بخش واقعی از صحنه ها نشان داده میشود. نمونه ...
۱ - کرم کتاب نوعی حشره است که کتاب رو میخورد ۲ - کسی که عاشق کتاب خوندن است ( کرم کتاب خوندن )
چند وجهی/چند بعدی ( فردی که توانایی انجام بیش از یک کار را دارد ) A multi - faceted worker can do more than just one job.
- چم و خم To deal with the cut - and - thrust of business: دست و پنجه نرم کردن با چم و خم های تجارت
معنای دقیق آن "بهره وری" است و با کارایی و اثر بخشی تفاوت دارد. بهره وری نرخی است که از مقایسه ورودی ( زمان، پول، انرژی. . . ) با خروجی ( تعداد محصول ...
حاشیه توقف اظطراری
علائم رانندگی
محدوده عاری از تردد وسائط نقلیه ( هیچ وسیله نقلیه اجازه ندارد وارد این محدوده شود - مثل منطقه بازار پانزده خرداد در تهران )
دست به دست شدن درون یک خانواده ( معمولا یک چیز با ارزش )
خاک خوردن
دست نخورده و بی استفاده ماندن
یک مجموعه از قطعات جداگانه که برای سرهم کردن اماده شده است ( مانند اسباب بازی ها )
پر زحمت/پر گیر و دار Synonym =demanding
دو موتوره
از نظرها دور شدن/از نظرها محو شدن
کرسی مجلس To win/gain/lose a seat* parliamentory/Senate sear*
نگاه کورکورانه و سطحی کردن به یک موضوع ( بطور عمدی در حالی که میدانیم نگاه کورکورانه مان اشتباه است ) The principal is turning an blind eye to smoki ...
ساعت پاندولی یا آونگی
پول قلمبه دادن ( معمولا برای چیزی با کیفیت خیلی بالا یا چیزی که تقاضای زیادی در بازار دارد )
دست ساز ( چیزی که با مهارت ساخته شده )
کارگر یدی ( کارگری که کارش وابسته به قدرت فیزیکی زیاد است. از کولبر گرفته تا کشاورز و باغبان و کارگر ان حرفه ای و غیر حرفه ای ساختمان )
پاکسازی نژادی racial purging=racial cleansing
دگراندیش
1 - کالای مرجوعی ( کالا های ایراد دار که معمولا به بهای ارزان تر فروخته میشوند ) 2 - فرد طرد شده/فرد منفور=Outcast/Pariah
Noun:فرد طرد شده/فرد منفور Adjective: منفور/طردشده
. To render something OR somebody impossible/harmless/unconscious/etc. چیزی یا کسی را غیرممکن کردن/بی ضرر کردن/بی هوش کردن
تحصیلات رسمی مدرسه ای ( در مدرسه ) Al's dad has only a few years of schooling