nonconformist

/ˌnɑːnkənˈfɔːrməst//ˌnɒnkənˈfɔːmɪst/

معنی: مخالف، مخالف کلیسای رسمی، نامقلد، ناپیرو، نا موافق، نامقلد
معانی دیگر: سنت گریزانه، به طور ناهم نوا یا ناهمرنگ، (کسی که طبق سنت و عرف اجتماع خود عمل نمی کند) ناهم نوا، ناهمرنگ (با جماعت)، غیرسنتی، خلاف عرف، (انگلیس n بزرگ) پروتستانت که عضو کلیسای انگلیکان نیست (dissenter هم می گویند)، پروتستانت مخالف کلیسای انگلیکان، معاند، خود رای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: nonconformism (n.)
(1) تعریف: a person who refuses or fails to conform to established ideas, values, customs, or behaviors.
مترادف: freethinker, maverick
متضاد: conformist
مشابه: bohemian, deviate, dissenter, dissident, eccentric, heretic, hippie, iconoclast, individualist, radical, rebel

(2) تعریف: (often cap.) an English Protestant who does not belong to the Church of England.
مترادف: dissenter, sectary
مشابه: freethinker, Protestant

جمله های نمونه

1. his nonconformist attitude
روش سنت گریزانه ی او

2. His father was a Nonconformist minister.
[ترجمه گوگل]پدرش یک وزیر ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان]پدرش یک کشیش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Indeed it had and the Nonconformist minister stood at the very centre of the Nonconformist world we are discussing.
[ترجمه گوگل]در واقع چنین بود و وزیر ناسازگار در مرکز دنیای ناسازگاری مورد بحث ما قرار داشت
[ترجمه ترگمان]در حقیقت این کار را کرده بود و آن نخست وزیر در همان مرکز دنیای Nonconformist که در حال بحث در مورد آن هستیم ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By and large the Nonconformist churches supported the war, destroying themselves as a significant political force in the process.
[ترجمه گوگل]کلیساهای ناسازگار از جنگ حمایت کردند و خود را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در این روند نابود کردند
[ترجمه ترگمان]کلیسا و کلیساهای بزرگ کلیسا از جنگ حمایت کردند و خود را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در این فرآیند از بین بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Brought up in a Nonconformist household, he remained deeply religious.
[ترجمه گوگل]او که در یک خانواده ی ناسازگار بزرگ شد، عمیقاً مذهبی باقی ماند
[ترجمه ترگمان]او در یک خانواده نان مقدس بزرگ شد و او عمیقا مذهبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There became room for younger, different, mainly nonconformist leaders to assert themselves, not necessarily by parliamentary means.
[ترجمه گوگل]فضایی برای رهبران جوان‌تر، متفاوت و عمدتاً ناسازگار وجود داشت تا خودشان را مطرح کنند، نه لزوماً با ابزارهای پارلمانی
[ترجمه ترگمان]جایی برای جوان ترها، متفاوت، عمدتا nonconformist برای اثبات خودشان، نه لزوما با ابزارهای پارلمانی، وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a Nonconformist he was not admitted to the BA degree until 185 the first dissenter to be admitted.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ناسازگار در مقطع کارشناسی پذیرفته نشد تا اینکه در سال 185 اولین مخالفی که پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نان Nonconformist تا زمانی که ۱۸۵ اولین گروه مخالف پذیرفته نشدند، به مدرک لیسانس اعتراف نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The future was also theirs: Nonconformist Sunday School students came to 0903
[ترجمه گوگل]آینده نیز از آن آنها بود: دانش‌آموزان مدرسه یکشنبه ناسازگار به 0903 آمدند
[ترجمه ترگمان]آینده نیز مال آن ها بود: دانش آموزان مدرسه روزه ای یکشنبه به ۰۹۰۳ می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The principal means for educating Nonconformist ministers were the various denominational colleges.
[ترجمه گوگل]ابزار اصلی برای آموزش وزرای ناسازگار، دانشکده‌های فرقه‌ای مختلف بودند
[ترجمه ترگمان]مهم ترین ابزار برای آموزش و پرورش این ministers، دانشگاه ها و دانشگاه های مختلف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The third division was the propagation of Nonconformist principles.
[ترجمه گوگل]سومین بخش، ترویج اصول ناسازگارانه بود
[ترجمه ترگمان]سومین تقسیم، انتشار اصول Nonconformist بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She prided herself on being a nonconformist, on getting results by breaking the rules.
[ترجمه گوگل]او به خود می بالید که یک ناسازگار است و با زیر پا گذاشتن قوانین نتیجه می گیرد
[ترجمه ترگمان]به خود می بالید که با شکستن قوانین به نتیجه رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He felt out of place, a nonconformist in a society where conformity was highly prized.
[ترجمه گوگل]او در جامعه‌ای که همنوایی در آن بسیار ارزشمند بود، احساس می‌کرد بی‌موقع است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که در جامعه ای زندگی می کند که در آن هماهنگی بسیار باارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nonconformist borrowers were thrown a lifeline only five years ago when this new breed of mortgage lender was born.
[ترجمه گوگل]تنها پنج سال پیش، زمانی که این نسل جدید از وام دهندگان وام مسکن متولد شد، وام گیرندگان ناسازگار به یک راه نجات تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان]این وام گیرندگان تنها پنج سال پیش در زمانی که این گونه جدید وام دهنده رهن به دنیا آمد، به عنوان رگ حیاتی نجات داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unlike the Rector of Great Leighs the Nonconformist minister had no security of tenure.
[ترجمه گوگل]برخلاف رکتور گریت لییز، وزیر ناسازگار از امنیت تصدی برخوردار نبود
[ترجمه ترگمان]برخلاف کشیش اعظم Leighs که در آن وزیر جنگ هیچ امنیت و امنیت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالف (اسم)
alien, dissident, nonconformist, opponent, adversary, foe, antagonist, anti, dissenter, dissentient, opposer

مخالف کلیسای رسمی (اسم)
nonconformist

نامقلد (اسم)
nonconformist

ناپیرو (اسم)
nonconformist

ناموافق (صفت)
incompatible, dissident, absonant, nonconformist

نامقلد (صفت)
nonconformist

انگلیسی به انگلیسی

• not conforming to conventional values or opinions
one who does not conform to conventional values or opinions
a nonconformist is someone whose behaviour or beliefs are unusual. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. i've got rather nonconformist ideas on this.

پیشنهاد کاربران

بپرس