میلاد علی پور - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

distraction: دردسر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mill about: بی هدف پرسه زدن، ول گشتن، این طرف و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mill about: بی هدف پرسه زدن، ول گشتن، این طرف و ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on this account: درنتیجه، بنابراین، با این حساب، بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get off light: فرار کردن از محاکمه/مجازات، قسر در ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

saw stars: برق از کله پریدن، برق از سر پریدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trickledown: سرازیر شدن، پایین آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spare: امان دادن، در امان ماندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thudding: مهیب، کوبنده، سخت، سنگین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thudding: مهیب، کوبنده، سخت، سنگین

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seal someone: فاتحه ی کسی را خواندن، کسی را گرفتا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seal someone: فاتحه ی کسی را خواندن، کسی را گرفتا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crackly: با صدای خش خش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crackly: با صدای خش خش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unrelenting: مصمم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take hold: آغاز شدن، شروع شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sagging: تنزل یافته، کم شده، پایین آمده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overzealous: ذوق بیش از حد، تعصب افراطی، چاپلوسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dressed to the nines: شیک و پیک کردن ( برای بانوان استفاد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slump: خمیده نشستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

SAG: پایین آمدن، کاهش یافتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reflect off: بازتاب دادن، بازتاب خوردن، وقتی نور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reflect off: بازتاب دادن، بازتاب خوردن، وقتی نور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

restrain: گرفتن، نگه داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

staging ground: آوردگاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spritely: سرزنده، چابک، با روح، با نشاط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spritely: سرزنده، چابک، با روح، با نشاط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deepen: شدید شدن، شدت گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overwhelmed: این عبارت اسم مفعول است بزرگواران، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lay ahead: در انتظار کسی/چیزی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring down: سرنگونی، براندازی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sinking heart: با دلی پر از غم، با دلی غمگین، با د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flicker: درمورد حرکت چشمها، جابجایی سریع، تک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break: طلوع خورشید، شفق، بیرون آمدن خورشید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

burst through: بیرون زدن، نفوذ کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

burst through: بیرون زدن، نفوذ کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

medical practice: اقدامات پزشکی، خدمات پزشکی، کارها و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in store: در نظر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sense of humor: نمک ریختن، نمکدون شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strike out: در مسیری حرکت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meant for: مناسب یا جوابگوی چیزی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

falter: دچار اختلال شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

balloon: بالا رفتن، افزایش یافتن، زیاد شدن، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweet pie: عزیزِ دل، عشق، جیگرطلا، نفس، عنوانی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweet pie: عزیزِ دل، عشق، جیگرطلا، نفس، عنوانی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the span of: مدتِ، درطولِ، در مدتِ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

temper: متوقف کرد�، جلوی چیزی را گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

furtively: دزدکی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rimmed: پُر از، مملو از

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leveled: تخریب شده، با خاک یکسان شده، سراسر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

desperate for: تو کف چیزی بودن، دربه در دنبال چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

commandeer: استفاده کردن از چیزی ( ساختمان یا و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drafty: سرد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drafty: سرد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by my wits: با عقل و درایت، با تدبیر و شعور، با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pole: لهستانی تبار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

offhandedly: بدون فکر کردن، بدون اینکه فکر کند، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

remnants: باقیمانده، مابقی، ته مانده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

remnants: باقیمانده، مابقی، ته مانده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

roil: به هم زدن، ( معده و شکم )

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lumber: به آرامی راه رفتن، به آرامی و سنگین ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

triviality: بی اهمیت، چرت و پرت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spring about: به یکباره به این طرف و آن طرف رفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lord over: ادعای اقتدار داشتن، تسلط داشتن، مسل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

start for: به سمت چیزی/جایی رفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

brush by: به سرعت از کنار کسی رد شدن ( درحالی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brush by: به سرعت از کنار کسی رد شدن ( درحالی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dead on one: نای کار کردن نداشتن، از پا افتادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overhanging: جلو آمده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

squirm: جابجا شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

practicing religion: فعالِ مذهبی، فرد مذهبی که تمام مناس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

at one: پست، خوار ، فرومایه، تسلیم شدن، به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

down: از میانِ، از دلِ، از وسطِ، در امتدا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

treasure: عنیمت شماردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

splash: حرکت کردن در آب، به نحوی که بخشی از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sputter: به سختی حرف زدن، ( به دلایلِ عصبی ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rake across: کشیدن با فشار روی چیزی، فرو بُردن، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

more than a few: بسیاری، کُلی، به شدت، تا حد زیادی، ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

raise one: باورنکردن، ابرو بالا انداختن در اثر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cloaked: فرورفته، پنهان، در لفافه، غرق شده د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sharing: درد و دل، صحبت کردن، حرف زدن، دراخت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

burned into one: به راحتی فراموش نشدن، در ذهن حک شدن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

zoom away: عجله داشتن، به سرعت رفتن، گاز وسیله ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

predawn: پیش از طلوع خورشید، گرگ و میشِ قبل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

watchtower: برجک

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

breathlessly: همانطور که نفس نفس می زد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

citizenry: غیرنظامیان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crash through: با شکستن/تخریب کردن/له کردن از مانع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crash through: با شکستن/تخریب کردن/له کردن از مانع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take charge: کنترل اوضاع را به دست گرفتن، بر چیز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at an end: به پایان رسیده، تکمیل شده، کامل شده ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pockmark: سوراخ سوراخ شدن/کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

peace through avoidance: دوری و دوستی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parameter: شاخصه، ویژگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

must see: به شدت توصیه شده، شدیدا پیشنهادی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beta reader: ویراستار، مصحح، اصلاح کننده، ویرایش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blood churning: ترسناک، هیجان آور، وحشتناک، شوکه کن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

undisturbed: در آرامش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ominous: دلهره آور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dig into: اگر در رابطه با خوراکی و غذا باشد، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

here and there: هرزگاهی، گهگاه، گاه وبیگاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

muscle knot: گرفتگی عضله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knot: گرفتگی، خستگی ( عضله )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

common room: اتاق نشیمن، علاوه بر مدرسه و دانشگا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

common room: اتاق نشیمن، علاوه بر مدرسه و دانشگا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rivulet: مسیر آب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

invigorate: امیدوار کردن/شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

semidarkness: سایه روشن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set in: لحاظ کردن، سرلوحه قرار دادن، مدنظر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put through: ترتیب چیزی را دادن، ردیف کردن، درست ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sheer: زیاد، بسیار زیاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

prag: مرد مفعول، اوبنه ای، حوتاه شده ی وا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prag: مرد مفعول، اوبنه ای، حوتاه شده ی وا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good job: خانوم دستیار، فرمایش شما درسته، اما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

copy that: به حالت امری اگر به کسی گفته شود، م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with: با کسی/چیزی سر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jerk around: سر به سر گذاشتن، اوسکول کردن، دست ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

panny: آلت تناسلی مردانه، در واقع ترکیبی ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bear claw: پنجه ی خِرس ( نوعی شیریینی است که ق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shitcan: پس زدن، دور انداختن، کنار زدن، کنار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to tell you: حقیقتش، راستش، راستشو بخوای، حقیقتش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

write one up: برای کسی گزارش لغو دستور پُر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

spin around: برگشتنِ سریع، چرخیدنِ ناگهانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conservatory: اتاق نورگیر، بسیار مناسب است ( فضای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in which case: که در این حالت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set out: مرتب کردن، چیدن، گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

side table: میزی که کنار مبل یا تخت قرار می دهن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

side table: میزی که کنار مبل یا تخت قرار می دهن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rightly: حقیقتا

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blink at: با ناباوری یا تعجب به کسی نگاه کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

subsistence farmer: کشاورزی که بیشتر برای مصرف خودش کشا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

subsistence farmer: کشاورزی که بیشتر برای مصرف خودش کشا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

musical chairs: بازی آهنگ و صندلی که تعداد صندلی ها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

glaze over: بی حالت شدن، سرد و بی روح شدن، در م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

twitch: پریدن ناگهانی اعصاب و عضلات در بدن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

goodness: یا خُدااااا

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sink back: لم دادن، تکیه دادن، به حالت قبل برگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tuck into: درون بُردن، درون چیزی گذاشتن، داخل ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

without thinking: ناخودآگاه، ناعاقلانه، بدون فکر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

then again: در عین حال، از طرف دیگه، با این حال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to say nothing of: که دیگر بماند کاربرد آن وقتی است که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

what is this: یعنی چی؟ این کارا واسه چیه؟ این حرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what is this: یعنی چی؟ این کارا واسه چیه؟ این حرف ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

supposed: انتظار می رفت، بایستی، باید، قرار ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pullman porter: همیار قطار، دستیار قطار، کارگر راه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lowered his eyes: نگاه را به زمین دوخت، چشمانش را به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

before: تا اینکه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have nerve to: جرأت داشتن، وجود داشتن، جیگر داشتن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have nerve to: جرأت داشتن، وجود داشتن، جیگر داشتن، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

durned: برای تاکید به کار می رود. مثلا می گ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have half a mind to: باید . . . . . کار می کردم بهتر بود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have half a mind to: باید . . . . . کار می کردم بهتر بود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

carousing: عیاشی، میگساری، نوشیدنی الکلی نوشید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a sight: خیلی، بسیار، زیاد، یک عالمه، یک دنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a sight: خیلی، بسیار، زیاد، یک عالمه، یک دنی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

scooch: جابجا شدن، جا باز کردن برای کسی، کم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for the life of: به هر قیمتی که شده، با وجود تمام تل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for the life of: به هر قیمتی که شده، با وجود تمام تل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

last thing i want to: اصلا و ابدا نمی خواهم، به هیچ وجه ق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

imao: اصطلاحی اینترنتی که بنا به کار برد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

هرمان: اسم هرمان می تونه به هر زبونی باشه. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

finger sandwich: ساندویچ های کوچکی که آنها را به صور ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straightened out: راست و ریست کردن، حل و فصل کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ahead: پیش پیش، پیش تر، پیش از این، پیش از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

انقراض: در پارسی تاجیکی به آن �نیستشوی� می ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

swinging door: درب دولنگه ای که به هردو جهت باز می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swinging door: درب دولنگه ای که به هردو جهت باز می ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hincty: 1 عجیب و غریب، مشکوک، شبهه ناک، شک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put right: درست شدن، راست و ریست کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

couldn't help but: 1. جز. . . . کاری از او ساخته نبود، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

couldn't help but: 1. جز. . . . کاری از او ساخته نبود، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pop off: رها شدن، در آمدن، باز شدن، افتادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for once: این دفعه، این بار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

choke weed: علف هرز، علفی بی خاصیت که از رشد گی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good for you: گاهی اوقات به معنای تبریک گفتن است. ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as how: چون که، به این دلیل که، به این خاطر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

study: اتاق کار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

there you are: 1 ) بارک الله، احسنت، آفرین، خودشه، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

within reach: توانایی چیزی را داشتن، در حیطه ی تو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dynamo: آدم فعال، شخص پُرکار. فردی که پُر ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bend someone's ear: مغز کسی را با حرف زدن زیاد خوردن، م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ever: یک وقتی، یک زمانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

can't wait: لحظه شماری کردن برای کاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

forza horizon: افق قدرت کران نیرو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gather: دریافتن، کاشف به عمل آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ancle: عمو و دایی و. . . . با u نوشته میشه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the grand scheme of things: از نظر کُلی، تو این دنیای بزرگ، در ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

good job: به خانوم سحر پرسیدین که برای خسته ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

version: فرم، حالت، ماهیت، سرشت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how is it going: دقیقا سه تا معنی داره البته دوستان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spin a tale: دروغ گفتن، خالی بستن، وارونه نشان د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

can't help but: چاره ای نداشتن، مجبور بودن، دست خود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flattering: تعریف از خود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flattering: خود/کسی را تحویل گرفتن، برای خود/کس ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

solicitation for donations: درخواست اعانه. خواهان مظارکت شدن خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at this rate: در چنین شرایطی، بنابراین، در نتیجه، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cheek by jowl: با کسی گرم گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in support of: هوادار، هواخواه، حامی، حمایت کننده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

roadblock: چالش ( مجازی )

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i take it: بنا رو بر این میذارم که. . . ، انگا ...

١ سال پیش

مدال‌های میلاد علی پور