پیشنهادهای جاوید مدرس اول (٣٤)
نقش: سوت سوتَک بادی و آلتی که با دمیدن در آن تقلید صدای پرنده مورد نظری را کرده و آن پرنده را به سوی خود جلب می کرده اند . حافظ گوید: داده ام باز نظ ...
جوش = فوران ، وفور، ازدیاد در آمدن از نبود با شدت و بفراوانی صائب : پایی که کوهسار به دامن شکسته بود از جوش لاله بر سر آتش نشسته است صائب نیست چون ...
یغما = ماخذ ترکی ( یئغما ) جمع کردن، جمع شده ، غارت ، چپاول
تخلص شاعر ( استاد اکبر مدرس اول ) ( شیوا ) ستاد اکبر مدرس اول ( شیوای تبریزی ) فرزند حاج میرزا احمد بن حسین مدرس تبریزی، بانی مدارس نوین و ادبستان ...
رافض تلخص هنری ( جاوید مدرس اول ) شاعر ، نویسنده ، نقاش، محقق، ومبتکر متولد سال 1333هیجدهم بهمن ماه در شهر تبریز میباشد در خانواده ای فرهنگی و شعر ...
رباعی ( قلاش ) رندی ز ازل چو کار ما مستان شد عیاری و قلاشی ما دستان شد از عُجب و غرور زاهدان گر دوریم بدنامی ما مزاح این پَستان شد رافض . . . . . . ...
دقیقه : فوت و فن ( پوف در ترکی ) یا همان ( فوت فارسی ) سعدی گوید بلکه مرا از علم کشتی ( ( دقیقه ای ) ) مانده بود و همه عمر از من دریغ همی داشت امرو ...
ترک شیرازی: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را . . . . . . غلامان و کنیزان ترک نژاد زیبا رو بودند و بدین م ...
حضور هجویری گوید: مراد از حضور حضور دل بود به دلالت یقین، تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد و مراد از غیبت غیبت دل بود از دون حق تا حدی که از خود غای ...
قلب سیاه دل سخت و سیاه قسی القلب سکه تقلبی نقد تقلبی حافظ گوید: آن چه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه کیمیاییست که در صحبت درویشان است که بیت فوق فرا ...
یا سیم سیاه و سنگ سیاه سکه تقلبی سعدی گوید: سیاه سیم زراندوده چون به بوته برند خلاف آن به در آید که خلق پندارند مولوی : سنگ سیاه تا نشد از خویشتن ف ...
زندگی من
دوز و کلک، شیوه شیوه دام چیدن: بیشتر در بازی شطرنج ودر ترکیبات بازی شطرنج مصطلح است ( chess tricks and traps )
آدمیت انسانیت
شهریار گوید: ( در رابطه با موسیقی ) بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری که ساز من همه راه عراق میزد و راک . . . . شبی بود و شبابی و صبا در پرده ماهور به ...
اشک حافظ خرد و صبر به ( دریا انداخت ) چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت بدور افکندن، بر باد دادن، عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت هر که این آب ...
مرکب جم هم گفته میشود که همان بادست
وجه: بمعنی ارزش و بها، . . . خطی ز مشک سوده در اثبات دلبری وجهی نوشته بر ورق روی چون خورش . . . . . . بمعنی دلیل، نحوه خواجو گوید: ای بصد ( وجه ) ر ...
وجه نهادن :ارزش دادن ارج نهادن توجه کردن اهمییت دادن بر رسی کردن مقابل چشم داشتن زیر نظر داشتن . . . ترجمه شده از حالت ترکی واژگان ( وَجه قویموسان ...
غلط دادن چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی “غلط”معمولا با کردن و بودن و احیانا افتادن به کار رفته است و ...
قید زمان هنوز، در اصطلاح دستوریان، قید زمان مختص و مفرد است و اهل لغت آن را “تاکنون” و “تا حالا” و “تا این زمان” معنی می کنند. اما باید توجه داشت که ...
تعبیه : ( اصطلاح در شطرنج ) نیز در شطرنج آرایش مهره های شطرنج در نحوه بازی میباشد. که میتواند ترکیب های مختلفی را در بازی ایجاد کند مباش غره به باز ...
ضرب ” در شطرنج، به معنی زدن مهره حریف است. به عنوان نمونه کمال اصفهانی این اصطلاح را این گونه در کنار سایر اصطلاحات این بازی به کار برده است: ز لعب ت ...
معنی مشهور �آیا� همان ادات پرسش معروف است، امّا احیاناً در متون قدیم با معانی دیگری از آن روبه رو می شویم که ذیلاً به تعدادی از آن ها اشاره می شود: ا ...
مهرگیاه /mehrgiyāh/ ۱. گیاهی که هر کس با خود داشته باشد مردم او را دوست می دارند: ( خط چو دمید بر لبت مهر دلم زیاده شد / نام خطت از آن زمان مهر گی ...
سیاق :با ماخذ ترکی سایاق = سای ( سایماق : شمردن ) اق ( پسوند ) =شمارش، علم محاسبات در قدیم، این ریشه در عربی هم استفاده می شود.
سرمه :با ریشه ترکی سورمه = سور ( سورمهک : کشیدن، مالیدن ) مه ( پسوند ) = کشیدنی، مالیدنی
سارا : با ماخذ ترکی سارای = ساری ( زرد ) آی ( ماه ) = ماه زرد، ماه بدر، ناب ، خالص، نام دختر، سارای ازسیر زنانی که به عنوان سمبل زن عفیف و با غیرت تر ...
ساقدوش : ریشه ترکی دارد ساغ ( راست ) دیچ ( طرف ) = سمت راست، شخص سمت راست داماد؛ این کلمه برای راحتی به صورت ساغدیش تلفظ می گردد و به اشتباه آن را سا ...
ژنده : = ژینده= جینده و جیندا =پارچه کهنه و مندرس، تغییر ج به ژ در محاوره روزانه نیز متداول است مانند گج = گژ، آج = آژ در ترکی جنده فارسی
کلمه ترکی :دیش =دندان ( لمه ) پسوند دیشلمه : دیشله ( دیشلهمهک = گاز گزفتن، حوردن، جویدن ) مه ( پسوند ) = خوردنی، گاز گرفتنی، چای قند پهلو، خرد کرد ...
دوز ( d�z ) : از مصدر دوزمهک ( =چیدن، آراستن ) ؛ دوز بازی = نوعی بازی به صورت چیدن مهره ها دوز و کلک در ترکی استانبولی ( دُوزن باز ) بمعنی اهل کلک ...
دود : = توت از مصدر توتمهک ( = دود کردن، دود پس دادن ) ، هم ریشه با توتون و توتک
دنج : ریشه ترکی دارد دین ( دینمهک = ساکت شدن ) ج ( پسوند ) = خلون، آرام، ساکت ؛ دیندیرمهک = ساکت کردن، در ترکی معاصر دقیقا بر عکس این معنی استفاده ...