حمیدرضا - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you shouldn't have: نباید زحمت می کشیدی.

جدید ١ ساعت پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come first: اولویت اول را داشتن

جدید ٤ ساعت پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

who am i kidding: دارم خودمو گول میزنم.

١ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don't interrupt me: وسط حرفم نپر

٤ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in due time: به وقتش

٤ روز پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

curiosity killed the cat: فضولی کار دستت میده.

١ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

live off: فقط غذای به خصوصی را خوردن زنده مان ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to learn the ropes: فوت و فن چیزی رو یاد گرفتن.

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i lost my train of thought: رشته افکارم پاره شد.

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you disgust me: حالمو بهم میزنی

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

when it rains it pours: بدبیاری ها پشت سرهم میان.

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it's unlike you: از تو بعیده

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i'll walk you out: تا دم در همراهیت میکنم.

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leave no stone unturned: هر کاری از دستت برمیاد انجام بده

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

big deal: چیز مهم و بزرگ

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brb: الان برمیگردم

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

around the corner: در نزدیکی سر نبش

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

down the street: در امتداد خیابان

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

youse: شماها

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by far: با اختلاف زیاد

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

there there: چیزی نیست، ناراحت نباش. عیب نداره، ...

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swallow one's pride: غرور خود را زیر پا گذاشتن.

٤ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of my league: به وسعم نمیرسه در اون حد نیستم از ...

٤ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dragon lady: زن ستیزه جو/سلیطه/پرمدعا/ترسناک، پت ...

٤ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feel free: اجازه داشتن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard pass: به هیچ عنوان

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i’ll take care of it: من درستش میکنم. من ردیفش میکنم.

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guest of honor: مهمون افتخاری

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

freelance: آزاد آزادکار مستقل خود اشتغال

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give me a buzz: باهام تماس بگیر

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drop dead gorgeous: به طور خارق العاده زیبا

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

think twice: خوب فکر کن.

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut dead: محل سگ نذاشتن.

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

root for somebody: یعنی کسی رو ساپورت بکنی و حمایتش بک ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

see through: ذات واقعی کسی را دیدن پی بردن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i owe you: بهت بدهکارم

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run that by me again: لطفا دوباره تکرار کن.

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

point taken: گرفتم چی میگی. منظورتو فهمیدم.

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

black out: غش کردن بیهوش شدن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let alone: چه برسه به. . .

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look forward to: لحظه شماری کردن مشتاقانه منتظر بودن ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take it back: حرفتو پس بگیر.

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scoop: بلند کردن کسی

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

must have: ضروری لازم یک چیز ضروری

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fan out: پخش شید متفرق شید

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive away: کسی را با ماشین بردن با ماشین دور ش ...

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

admit: تایید کردن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring together: کنار هم آوردن

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i wonder why: نمیدونم چرا. . .

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how can i ever repay you: چطور میتونم برات جبران کنم

١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

buy into: اعتقاد داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

couch potato: تنبل تن لش بیکاره

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

under a cloud: زیر ذره بین رفتن. از چشم افتادن.

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fit the bill: راستِ کار کاملا مناسب کار

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the writing is on the wall: شواهد که نشون میده اتفاقی ( بد ) قر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let's give it a shot: بیا امتحانش کنیم.

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put 'er there: بزن قدش.

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

prick: پفیوز لاشی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

something to do with: ربطی به چیزی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

start off: کاری را آغاز کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i'm stumped: هنگ کردم

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smooth: عالی تمیز بی عیب و نقص

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

no matter: صرف نظر از، هرچقدر هم . . . ، هر کج ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breathtaking: نفس گیر، خیره کننده

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yowza: هَی وایِ من، پشمام ! آره آقا.

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stay put: در جای خود ماندن تکان نخوردن حرکت ن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make it: به موقع جایی رسیدن، سر قرار حاضر شد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you dishonor me: آبروی منو میبری.

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in sync: تفاهم داشتن توافق داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one thing at a time: آسیاب به نوبت یکی یکی دونه به دونه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go around: به اندازه کافی بودن برای همه

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i missed you: دلم برات تنگ شده بود.

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have over: کسی را به خانه خود دعوت کردن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring up: موضوعی رو مطرح کردن موضوعی رو پیش ک ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i didn't catch that: متوجه نشدم.

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pin on: ( تخلف ) به گردن کسی انداختن، نسبت ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

buy a pig in a poke: چشم بسته خرید کردن معامله سربسته کر ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pile: مقدار زیاد ( کلی )

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

two wrongs don't make a right: بدی رو با بدی نباید جواب داد .

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

high point: بهترین بخش هیجان انگیز ترین قسمت

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

already: همینطوریش همین الانشم

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

learn the ropes: با روال کاری آشنا شدن، بر کاری مسلط ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hook up: متصل کردن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

music to my ears: خوشمان آمد! این ایده / حرف رو پسندی ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don't be stingy: گدا بازی درنیار.

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

not so fast: عجله نکن.

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drag on: به درازا کشیدن طولانی شدن کِشدار شد ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

backfire: اثر/نتیجه معکوس داشتن

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don't take it to heart: به دل نگیر!

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you ain't seen nothing yet: تازه کجاشو دیدی.

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

batshit: کاملا دیوانه!

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

throw under the bus: تو دردسر انداختن کسی آدم فروشی خیا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

it's worth a shot: به امتحانش می ارزه.

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i am all set: من آماده ام.

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fat cow: آدم چاقالو

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am mortified: بسیار شرمنده ام

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rare event: مورد غیر معمول، مورد نادر

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

far fetched: باورنکردنی باورناپذیر

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give yourself something to aim for: چیزی را برای خود هدف قرار دادن برای ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

five o’clock shadow: ته ریش

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

off air: پخش نشدن ( از تلویزیون و رادیو ) د ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go away empty handed: دست خالی رفتن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am at a loss for words: موندم چی بگم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we just click together: زود با هم جور شدیم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bitter dispute: مباحثه شدید و تلخ مباحثه خصمانه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is beneath me: در شأن من نیست.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tsk tsk: نوچ نوچ ( به نشانه مخالفت )

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hov lane: باند چندسرنشین باند یا بخشی از جاده ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let me pass: بذار رد بشم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

horse trailer: کابین حمل اسب

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sand wedge: چوب گلف مخصوص ضربه در شن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as poor as a church mouse: آه در بساط نداشتن آه نداشتن که با ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as pleased as punch: بسیار خشنود شادمان

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as plain as the hump on a camel: مثل روز روشن تابلو

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as pretty as a picture: زیبا مثل تابلوی نقاشی مثل عکس زیبا

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as thin as a rake: خیلی لاغر لاغر عین شن کش

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as we have seen: همانطور که مشاهده کرده ایم

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's your achilles heel: نقطه ضعف شدیدت

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i truly appreciate the gesture: واقعا ازت ممنونم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i pity you: دلم به حالت می سوزه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cough it up: رد کن بیاد

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

budge up a bit: یکم برو اون ور تر.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this plan is targeted at: هدف از این طرح. . .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

every chance i get: هر فرصتی پیدا میکنم

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’d appreciate it if: ممنون میشم اگه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't put that on me: گردن من ننداز.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

please yourself: هر جور راحتی!

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vibe check: زمانی استفاده میشه که میخوایم مطمئن ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you do the math: دیگه خودت حسابشو بکن.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're not thinking straight: عقلت سرجاش نیست.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're in hot water: تو هچل افتادی.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have run my race: من دیگه عمرم رو کردم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take one's mind off something: فکر کسی را از چیزی دور کردن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rip me off: رفت تو پاچم. گولم زدی.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blue chip shares: سهام معتبر، مطمئن و سودآور

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't make a fuss: دعوا نکنید. قشقرق به پا نکنید.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's right up your alley: راست کار خودته.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i find it as a good way: به نظرم روش خوبی. . . .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't throw in the towel: تسلیم نشو.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all systems are go: همه چیز ردیفه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

won't hurt: ضرری نداره.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the oldest trick in the book: این کلک ها قدیمی شده.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plough on: کار دشوار یا خسته کننده ای را ادامه ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

everything is hunky dory: همه چی خوبه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm in my element: کِیفَم کوکه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't wig out: هول نشو.

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

he is impossible: متقاعد کردنش سخته.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm obsessed with: فکر و ذکرم شده. . . .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trickle into: به آرامی و با تعداد کم وارد جایی شد ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a question of time: باید صبر کرد و دید باید منتظر وقوع ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a real peach: عالی خیلی خوب

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't be smart: زرنگ بازی درنیار.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't put me on the spot: منو تو رودربایستی نذار.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thanks for stopping by: ممنونم که سر زدی.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hosepipe ban: جیره بندی آب

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

too big for one's boots: مغرور، متکبر، از خود راضی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm down talking: دیگه حرفی ندارم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's appalling: ترسناک و بهت آوره . شوکه کننده است ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what made you: چی باعث شد. . . ؟

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i bear you no ill will: خصومتی ندارم باهات.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's hard to miss: خیلی تو چشمه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

veered: ناگهان تغییر مسیر دادن تغییر جهت د ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i nodded off: خواب موندم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

swear up a blue streak: به سرعت و شدت فحش دادن زیاد فحش دا ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it'll come to me: الان یادم میاد.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's get to the grub: بریم سروقت غذا.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's rewind: بیاین مرور کنیم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tribute band: گروه های تقلیدی

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

see in: خوشامدگویی و راهنمایی کردن ویژگی بخ ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop peppering me with questions: سوال پیچم نکن .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's a tough call: تصمیم سختیه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop fussing: حساس نشو

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am blown away: هیجان زده ام.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what’s your game: نقشت چیه؟ چی تو سرته؟ چه کلکی تو ک ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you seem tense: عصبی به نظر میرسی.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's very now: خیلی مُده. خیلی الان زیاده.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is a load off my mind: خیالم راحت شد.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you did me a solid: در حقم لطف کردی.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sounds like lost cause: به نظر میرسه کار از کار گذشته.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

am i being clear: حرفام واضحه؟

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you off your nut: دیوونه شدی؟؟

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

already: همینطوریش همین الانشم

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are so immature: خیلی بچه ای. بی تجربه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this is so unlike you: ازت بعیده.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teething problems: مشکلات اولیه و کوتاه مدت

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm falling for you: من عاشقت شدم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the gist of: لپ کلام خلاصه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i didn't see it coming: انتظارش رو نداشتم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

imy: دلم برات تنگ شده. مخفف:I MISS YOU

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are completely obsessed: فکر و ذکرت شده. . . .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i locked myself out: پشت در موندم.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i had left: جا گذاشته بودم. . .

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are not even in the same league: در حد من نیستی آخه.

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold no punches: هر چه در چنته داری، رو کن. رحم نکن. ...

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was just calling to touch base: زنگ زدم یه حالی بپرسم.

٤ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

source region: محل تشکیل توده های هوا

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

body of literature: مطالب دانش اطلاعات

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

live in honor: با شرف زندگی کن

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no interrogations: بازجویی ممنوع

٤ ماه پیش

مدال‌های حمیدرضا