ترجمههای Roxana (١٧)
١١٧
٢ سال پیش
I'm happy to give you my opinion, but I'm really no judge of wine.
٠
خوشحالم از اینکه نظرم را به شما می گویم، اما درباره مشروب واقعا نظری ندارم.
٢ سال پیش
The captain judged that the ship would make land by morning.
-١
نظر ناخدا این بود که کشتی صبح به خشکی می رسد.
٢ سال پیش
My horse was very sick and for two days I thought he would kick the bucket.
٠
اسبم چنان مریض احوال بود که دو روز تمام فکر می کردم کارش تمام است.
٢ سال پیش
His heirs were greedily waiting for him to kick the bucket.
٠
ورثه اش حریصانه منتظر بودند سرش را زمین بگذارد.
٢ سال پیش
The wishes before kick the bucket, that's The Bucket List.
٠
به کارهایی که پیش از مرگ دوست داریم انجام دهیم، bucket list می گویند.
٢ سال پیش
Jinny was so startled that she nearly kicked the bucket over.
٠
جینی چنان ترسید که نزدیک بود قالب تهی کند.
٢ سال پیش
As soon as he kicked the bucket, he started to become famous.
١
همین که غزل خداحافظی رو خوند، مشهور شد.
٢ سال پیش
All the splendor in the world is not worth a good friend.
١
همه شکوه و عظمت این دنیا در برابر یک دوست خوب هیچ است.
٢ سال پیش
Tommy looked as if butter wouldn't melt in his mouth.
-٢
انگار کره در دهان تامی آب نمی شد.