تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

despit ofبه معنی I, for all my skill, could not get that job. با همه توانایی هام نتونستم شغل رو بدست بیارم

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

if it was/were not for sth/sb

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به معنی موافق بودن. I am down with that.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صورت عامیانه به " تتو ای که تازه زده شده باشد" می گویند. I head off to aerobics class sporting my fresh ink. به کلاس ایروبیک می روم و تتوی جدیدم ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

givenL حالت سوم فعل give. given ( adj ) : به معنای any می باشد، given ( noun ) :به صورت take something as a given بکار می رود، به معنای چیزی که اتف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعتقاد به اینکه هر انسان به حیوانی مرتبط است.

پیشنهاد
٠

آواز دهل شنیدن از دور خوش است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

shop ocracy منظور در نظرگرفتن فروشندگان ب عنوان یک طبقه اجتماعی و مهم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به شرایطی اطلاق می شود که جند نفر در یک کار مشارکت کرده باشند. مثلا چند نویسنده که یک کتاب را با همکاری نوشته باشند. مثال، "John Smith, Jane Doe, an ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

She achieved her success by dint of hard work.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

well meaning:خیر خواه well - meant:حسن نیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

well meaning:خیر خواه well - meant:حسن نیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید. perspicacious: زیرک، زودفهم perspicuous: آشکار، واضح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید. perspicacious: زیرک، زودفهم perspicuous: آشکار، واضح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

gut - level به عنوان یک صفت به چیزی اطلاق می شود که " دلیلی پشت آن نیست اما احساس اطمینان و اعتماد به ما می دهد" مثلا gut level reaction عکس العملی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

unqualified ( adj ) : بی صلاحیت، بی حد و حصر، کامل وقای توی یه چیزی شک وجود داشته میگیم، it is not unqualified یعنی" کامل و بی جون و چرا نیست، توش ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید. perspicacious: زیرک، زودفهم perspicuous: آشکار، واضح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( v ) elect انتخاب کردن the elect ( n ) برگزیدگان ( توسط خدا ) elect ( adj ) :president/prime minister elect رییس جمهور/وزیر منتخب election انتخابات ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

keen to و keen on به معنای تمایل داشتن است. بعد از keen to فعل، بعد از keeon on اسم می اید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

anticipatory bail US /�nˌtɪs. ə. pə. tɔːr. i ˈbeɪl/ UK /�nˌtɪs. ɪ. pə. tər. i ˈbeɪl/ وثیقه

پیشنهاد
٠

third party, fire and theft نوعی بیمه ماشین است که به ماشین آسیب دیده و یا در آتش سوخته تعلق میگیرد If you are only covered for third party, fire and ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

committal ( ( noun ) به معنای ارجاع، فرستادن به زندان یا تیمارستان، مراسمی که در آن فرد فوت شده سوزانده می شود. On his committal for trial, he was ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برای توضیح، به عنوان دلیل. The company offered little by way of explanation for the delays. شرکت ( دلایل ) کمی برای توضیح ارایه داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

متشقات impress impress تحت تاثیر قراردادن impression ( noun ) اثر impressive تاثیرگذار impressively impressionable ( adjective ) کسی یا چیزیه که به ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

reach در نقش فعل و اسم قابل استفاده است. reach ( v ) رسدن به جایی ( بعد از زمانی طولانی ) ، رسیدن به چیزی، دراز کردن دست برای لمس کردن چیزی، ارتباط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

mercenary در نقش اسم و صفت. mercenary ( noun ) سربازی که برای پول می جنگد mercenary ( adjective ) به معنای پولکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

wild در نقش صفت، اسم و قید. wild ( noun ) : جاهای صعب العبور و جاهایی که شرایط زندگی سخت هست. i saw a lion in the wild wild ( adjective ) : به معنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

by the score: in large numbers

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

if you please دارای دو معنی است. 1 ) اگر مایل باشید، اگر بخواهید، با اجازه 2 ) برا ینشان دادن تعجب و عصبانیت. مثلا، "she wants me to make fifty cake ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

sanctify ( verb ) مقدس کردن sanctification ( n ) تقدیس، The sanctification of bread and wine sanctity ( noun ) تقدس، The site of the tomb was a plac ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ingenuous صاف و ساده ingenious ماهرانه و دارای نبوغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

justifiable ( adj ) قابل توجیه justified ( adj ) توجیه شده justificatory ( adj ) توجیهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیستم مذهبی بر مبنای خودشناسی. scientologist: کسی که به scientology معتقد است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

questioning در نقش اسم و صفت. در نقش اسم به معنای بازجویی. مثلا the police called him for questioning. در نقش صفت به معنای مشخص نبودن جنسیت فرد و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

zero - dose یک صفت است. به کودکی گفته می شود که هیچ کدام از واکسن هایی که باید دریافت می کرده را دریافت نکرده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

of moment یا of ( great ) moment به معنی very important در نقش صفت. مثلا a decision of grat moment.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

weigh در نقش فعل: وزن داشتن i weigh 44 kilogerams وزن شدن you loggage must be weighed before put it on the aircraft. سبک سنگین کردن یا سنجیدن you ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

weight در نقش اسم و فعل قرار می گیرد. در نقش فعل به معنای سنگین کردن یا وزن دار کردن چیزی است. مثلا، he weighted down the bag and threw it in the ri ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

reserve در نقش اسم و فعل. در نقش فعل به معنای رزوکردن. در نقش اسم به معنای رزرو، ذخیره، تودار بودن، منطقه ی حفاظت شده ( مثلا برای حیوانات ) ، شک و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

attendant در نقش اسم و صفت استفاده می شود . attendant ( noun ) به معنی سرپرست، ملازم attendant ( adjective ) به معنای وابسته، و همراه. مثلا، debt a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

out of favor with ب معنی مورد حمایت نبودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حمایت کسی را جلب کردن. you sent your present to her to win her favor. هدیه تو براش فرستادی تا حمایتشو جلب کنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

extremity ( noun ) : به معنای منتهی الیه هست دورترین نقطه از یک چیز. مثلا southern extremity of road به معنی " منتهی الیه جنوبی جاده ( ینی جنوبی ترین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

یکی از معانی sense "از نظر" است. مثلا in every sense: از هر نظر in a sense: از یک نظر in no snese:از هیچ نظر The packaging is green - in both senses ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

از آنجایی"اهمیت" معنای دیگر consequenceاست، علاوه بر معانی بالا consequently با more بکار برده می شود به معنی "از همه مهم تر". he got sick, more co ...

پیشنهاد
٠

مثلا مورد حمله قرار گرفتن ( حمله را تجربه کردن ) ، باتوجه به یکی از معنای فعل subject می توانیم از subject to something لستفاده کنیم. مثلا، I am su ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه در نقش اسم و صفت استفاده میشود. wothy ( adj ) : شایسته، worthy of sth: در خورِ، شایسته یِ wothy:افراد برجست leghT he front row of chairs w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عجله کن، یا خودتو تکون بده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرض

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

emergent ( adjective ) نوظهور، نو تاسیس در مورد درختان، درختی که از درختان اطراف بلند تر باشد. در مورد گیاهان، گیاهی که برگ و گل ها روی سطح آب ظاهر ...