تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

well meaning:خیر خواه well - meant:حسن نیت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید. perspicacious: زیرک، زودفهم perspicuous: آشکار، واضح

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید. perspicacious: زیرک، زودفهم perspicuous: آشکار، واضح

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

gut - level به عنوان یک صفت به چیزی اطلاق می شود که " دلیلی پشت آن نیست اما احساس اطمینان و اعتماد به ما می دهد" مثلا gut level reaction عکس العملی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

unqualified ( adj ) : بی صلاحیت، بی حد و حصر، کامل وقای توی یه چیزی شک وجود داشته میگیم، it is not unqualified یعنی" کامل و بی جون و چرا نیست، توش ش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید. perspicacious: زیرک، زودفهم perspicuous: آشکار، واضح

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( v ) elect انتخاب کردن the elect ( n ) برگزیدگان ( توسط خدا ) elect ( adj ) :president/prime minister elect رییس جمهور/وزیر منتخب election انتخابات ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

keen to و keen on به معنای تمایل داشتن است. بعد از keen to فعل، بعد از keeon on اسم می اید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

anticipatory bail US /�nˌtɪs. ə. pə. tɔːr. i ˈbeɪl/ UK /�nˌtɪs. ɪ. pə. tər. i ˈbeɪl/ وثیقه

پیشنهاد
٠

third party, fire and theft نوعی بیمه ماشین است که به ماشین آسیب دیده و یا در آتش سوخته تعلق میگیرد If you are only covered for third party, fire and ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

committal ( ( noun ) به معنای ارجاع، فرستادن به زندان یا تیمارستان، مراسمی که در آن فرد فوت شده سوزانده می شود. On his committal for trial, he was ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای توضیح، به عنوان دلیل. The company offered little by way of explanation for the delays. شرکت ( دلایل ) کمی برای توضیح ارایه داد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

متشقات impress impress تحت تاثیر قراردادن impression ( noun ) اثر impressive تاثیرگذار impressively impressionable ( adjective ) کسی یا چیزیه که به ر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

reach در نقش فعل و اسم قابل استفاده است. reach ( v ) رسدن به جایی ( بعد از زمانی طولانی ) ، رسیدن به چیزی، دراز کردن دست برای لمس کردن چیزی، ارتباط ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

mercenary در نقش اسم و صفت. mercenary ( noun ) سربازی که برای پول می جنگد mercenary ( adjective ) به معنای پولکی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

wild در نقش صفت، اسم و قید. wild ( noun ) : جاهای صعب العبور و جاهایی که شرایط زندگی سخت هست. i saw a lion in the wild wild ( adjective ) : به معنی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

by the score: in large numbers

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

if you please دارای دو معنی است. 1 ) اگر مایل باشید، اگر بخواهید، با اجازه 2 ) برا ینشان دادن تعجب و عصبانیت. مثلا، "she wants me to make fifty cake ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

sanctify ( verb ) مقدس کردن sanctification ( n ) تقدیس، The sanctification of bread and wine sanctity ( noun ) تقدس، The site of the tomb was a plac ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ingenuous صاف و ساده ingenious ماهرانه و دارای نبوغ

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

justifiable ( adj ) قابل توجیه justified ( adj ) توجیه شده justificatory ( adj ) توجیهی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

سیستم مذهبی بر مبنای خودشناسی. scientologist: کسی که به scientology معتقد است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

questioning در نقش اسم و صفت. در نقش اسم به معنای بازجویی. مثلا the police called him for questioning. در نقش صفت به معنای مشخص نبودن جنسیت فرد و ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

zero - dose یک صفت است. به کودکی گفته می شود که هیچ کدام از واکسن هایی که باید دریافت می کرده را دریافت نکرده است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

of moment یا of ( great ) moment به معنی very important در نقش صفت. مثلا a decision of grat moment.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

weigh در نقش فعل: وزن داشتن i weigh 44 kilogerams وزن شدن you loggage must be weighed before put it on the aircraft. سبک سنگین کردن یا سنجیدن you ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

weight در نقش اسم و فعل قرار می گیرد. در نقش فعل به معنای سنگین کردن یا وزن دار کردن چیزی است. مثلا، he weighted down the bag and threw it in the ri ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

reserve در نقش اسم و فعل. در نقش فعل به معنای رزوکردن. در نقش اسم به معنای رزرو، ذخیره، تودار بودن، منطقه ی حفاظت شده ( مثلا برای حیوانات ) ، شک و ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

attendant در نقش اسم و صفت استفاده می شود . attendant ( noun ) به معنی سرپرست، ملازم attendant ( adjective ) به معنای وابسته، و همراه. مثلا، debt a ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

out of favor with ب معنی مورد حمایت نبودن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حمایت کسی را جلب کردن. you sent your present to her to win her favor. هدیه تو براش فرستادی تا حمایتشو جلب کنی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

extremity ( noun ) : به معنای منتهی الیه هست دورترین نقطه از یک چیز. مثلا southern extremity of road به معنی " منتهی الیه جنوبی جاده ( ینی جنوبی ترین ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٧

یکی از معانی sense "از نظر" است. مثلا in every sense: از هر نظر in a sense: از یک نظر in no snese:از هیچ نظر The packaging is green - in both senses ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

از آنجایی"اهمیت" معنای دیگر consequenceاست، علاوه بر معانی بالا consequently با more بکار برده می شود به معنی "از همه مهم تر". he got sick, more co ...

پیشنهاد
٠

مثلا مورد حمله قرار گرفتن ( حمله را تجربه کردن ) ، باتوجه به یکی از معنای فعل subject می توانیم از subject to something لستفاده کنیم. مثلا، I am su ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه در نقش اسم و صفت استفاده میشود. wothy ( adj ) : شایسته، worthy of sth: در خورِ، شایسته یِ wothy:افراد برجست leghT he front row of chairs w ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عجله کن، یا خودتو تکون بده.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غرض

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

emergent ( adjective ) نوظهور، نو تاسیس در مورد درختان، درختی که از درختان اطراف بلند تر باشد. در مورد گیاهان، گیاهی که برگ و گل ها روی سطح آب ظاهر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اعتقاد به بهتر بودن کشور /شهر/ سیستم سیاسی نسبت به بقیه. به طور کلی اعتقاد به منحصر بفرد بودن .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همیشه، بدون استثنا. You must report here every Tuesday without exception. https://dictionary. cambridge. org/us/dictionary/english/exception

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

no exception در بعضی جملات به عبارت نادقیق معنی " همین طور" می دهد. مثلا Her books are always entertaining and this one is no exception. به معنی " هم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

repute به معنی نام، مثلا، good repute این فعل سه صفت دارد. reputable به معنی خوش نام reputational به معنی حیثیتی، آبرویی Such attacks could represe ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انباری Consumer demand has begun growing for self - storage centres.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به محض اینکه i will call you the instant.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توی یک چشم بهم زدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای یک لحظه، For an instant, I saw a star the night sky برای یک لحظه یک ستاره را در آسمان شب دیدم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

travelling در نقش صفت و اسم قرار می گیرد. در نقش فعل a travelling job/ در نقش اسم Travelling broadens your horizons .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دستور العملtrack the usage patterns of machine. استفاد useful usage/ internet usage رفتار نامناسبMany had complained about the usage they'd received ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

availability