پیشنهاد‌های فرشاد لواف پور (٢٨)

بازدید
٧٨
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دل به دریا زدن= هم ریسک توشه، هم یک اعتماد و ایمان توشه که نتیجه می گیره فرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بهره کشی، سوء مصرف، آزار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یکی از دوستان ظاهراً اینطور که متوجه شدم از ترجمۀ من یا کسای دیگه دلخور شدن. باید بگم به هیچ فرد LGBT توهین نشده. خود واژۀ fag توهین آمیز بکار می ره. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اگر در مورد حالات و هیجانات انسان به کار بره، به معنی زار زار گریه کردنه. . . وقتی زار زار گریه می کنی، سیل اشکها در واقع استعاره ای است از آب شدن یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ننه من غریبم بازی درآوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خیلی ساده یعنی لغزش کردن، خطا کردن، اشتباهات گذشته را تکرار کردن. . . . پیچیده اش کردید بیخود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

معانی مختلفی رو دوستان ذکر کردند، ولی بهترین معنی می شه متعادل یا balanced. وقتی می گویین چیزی یا وضعیتی یا کسی grounded است یعنی متزلزل و ناپایدار ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فراز و فرود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

توضیح بیش از اندازه. . . به ویژه در روانشناسی، افرادی که در گذشته دچار آسیب و تروما شده اند و احساس ناامنی می کنند، بخاطر اینکه ترس از رها شدن توسط ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تغییر جهت یا تغییر رویۀ ناگهانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بی خوشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بسنده . . . مثال نیاز نیست که شما یک پدر یا مادر بی نقص و کامل ( perfect ) باشید فقط باید بسنده ( good enough ) باشید. یه معادل دیگه اش میشه adequate ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ضربتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

دست پیش رو گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بهترین و زیبنده ترین معادل در فارسی میشه: دلدار دلدار و دلداده= عاشق و معشوق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حالی شدن. طرف حالیش نمیشه. یا حالیم نمیشه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

nut همون فندقه که توی اصطلاح خودمون به اینجور اشخاص می گیم �مغز فندقی، شرین عقل�

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تِر زدن ( بی ادبانۀ محاوره ای ) ، به خشکه این شانس.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

رانش خودکار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در زمینۀ روابط یعنی �زبون به دهن گرفتن�، �توی لاک رفتن�

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ابنه ای، مفعول، مرد همجنسگرایی که نقش مفعول را دارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

در حد و اندازۀ چیزی یا کاری بودن، یا به اصطلاح عامیانه تر، عددی بودن، مثلاً I feel like I don’t measure up. یعنی احساس می کنم در حدو اندازه ای نیستم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

درک کردن وضعیت از طریق تحلیل آن، سر در آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ضد حال خوردن. سرخوردگی، disillusionment with her marriage یعنی سرخوردگیش در ازدواج.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

معرض دید، کانون توجه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دلگسسته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

برجسته، بارز، تأثیرگذار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

دلگسسته، فاصله گیر