ترجمه‌های فهیمه چاکرالحسینی (١٨٩)

بازدید
٣٣٤
تاریخ
١ سال پیش
متن
Bernadette Devlin had a close call, but she survived the assassination attempt against her.
دیدگاه
٠

خطر بیخ گوش برنادت دولین بود، اما او از سوء قصد علیه خود جان سالم به در برد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
That was a close call! We nearly hit that car.
دیدگاه
٠

خطر از بیخ گوش گذشت! نزدیک بود با آن ماشین برخورد کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We almost missed the train. That was a close call!
دیدگاه
٠

تقریباً قطار رو از دست دادیم. خطر از بیخ گوشمان گذشت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Dick: I heard you had a close call this morning.
دیدگاه
٠

دیک: شنیدم امروز خطر از بیخ گوشت رد شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
This was surely a close call!
دیدگاه
٠

مسلماً خطر از بیخ گوش[مان] گذشت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Joe had a close call when his motorbike nearly collided with a lorry.
دیدگاه
٠

وقتی موتور جو با کامیون تصادف کرد خطر از بیخ گوش جو گذشت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Phew! That was a close call — she nearly saw us!
دیدگاه
٠

پوف! خطر از بیخ گوشمان گذشت - او تقریباً ما را دید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The car almost ran me over. It was a close call.
دیدگاه
٠

نزدیک بود ماشین مرا زیر بگیرد. خطر از بیخ گوشم گذشت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I ran out of petrol, had a broken windscreen, and then got a flat tyre – the whole trip was a chapter of accidents.
دیدگاه
٠

بنزینم تمام شد، شیشۀ جلوی ماشینم شکست و بعد لاستیک پنچر شد - کل سفر سلسله ای از اتفاقات بد بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Anabaena, a freshwater bacteria, is a case in point.
دیدگاه
٠

آنابائنا، باکتری آب شیرین، نمونه ای بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A case in point would be, Carly Fiorina, CEO of HP.
دیدگاه
٠

یک نمونۀ بارز کارلی فیورینا، مدیرعامل اچ پی، است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A case in point – the recent discovery of the Danton.
دیدگاه
٠

یک نمونۀ بارز - کشف اخیر دانتون

تاریخ
١ سال پیش
متن
The Japanese retail chain Uniqlo is a case in point.
دیدگاه
٠

زنجیرۀ خرده فروشی ژاپن، اونیکلو، یک مثال بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The lycopene discovery is a case in point.
دیدگاه
٠

کشف لیکوپن نمونه ای بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Taking the old age pension act as a case in point, this paper probes the non- economic factors influencing English welfare system from the aspects of politics, society and culture.
دیدگاه
٠

با در نظر گرفتن قانون حقوق بازنشستگی به عنوان نمونه ای بارز، این مقاله عوامل غیراقتصادی اثرگذار بر نظام رفاه انگلیس را از جنبۀ سیاست، جامعه و فرهنگ ب ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
The recent US housing boom is a case in point.
دیدگاه
٠

رونق اخیر مسکن در ایالات متحده نمونه ای بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Exit 43 South on I-93 is a case in point.
دیدگاه
٠

خروجی 43 جنوبی روی آی - 93 یک مثال بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Clinton's plan to provide free meals is a case in point.
دیدگاه
٠

طرح کلینتون برای ارائۀ وعده های غذایی رایگان نمونۀ بارزی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The mass production enterprise is a case in point.
دیدگاه
٠

شرکت تولید انبوه یک مثال بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
This is a case in point.
دیدگاه
٠

این مثالی بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Modern cardiology is a case in point.
دیدگاه
٠

کاردیولوژی مدرن نمونه ای بارز است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The key settlement policies are a case in point.
دیدگاه
٠

سیاست های کلیدی مسکن نمونۀ بارزی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Williams' career is a case in point .
دیدگاه
٠

حرفۀ ویلیام نمونۀ بارزی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The news about calcium and kidney stones is a case in point.
دیدگاه
٠

اخبار مربوط به کلسیم و سنگ های کلیه نمونۀ بارزی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The cat had not been fed for weeks and was just a bag of bones.
دیدگاه
٠

این گربه هفته ها بود که چیزی نخورده بود و حالا پوست و استخوان بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
During his illness he wasted away until he was just a bag of bones.
دیدگاه
٠

در طول بیماری اش بدنش تحلیل رفت و حالا پوست و استخوان شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Last summer, she wasted away and became a bag of bones.
دیدگاه
٠

تابستان گذشته بدنش تحلیل رفت و پوست و استخوان شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
His body is a bag of bones.
دیدگاه
٠

پوست و استخوان است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
My husband looks ill because he is a bag of bones.
دیدگاه
٠

ظاهراً شوهرم مریض است چون پوست و استخوان شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Dozens of cases were put on the back burner.
دیدگاه
٠

ده ها مورد به بعد موکول شدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Issues like desegregation go on the back burner.
دیدگاه
٠

مسائلی مانند تبعیض زدایی به بعد موکول شدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
You should put that project on the back burner.
دیدگاه
٠

بهتر است پروژه را به بعد موکول کنید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Put other issues on the back burner until after the election.
دیدگاه
٠

مسائل دیگر را به بعد از انتخابات موکول کن.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Many speculated that the US would put the peace process on the back burner.
دیدگاه
٠

بسیاری بر این باور بودند که ایالات متحده روند صلح را به تعویق می انداخت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The whole project has been put on the back burner.
دیدگاه
٠

کل پروژه به بعد موکول شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It's on the back burner right now.
دیدگاه
٠

فعلاً اولویتی ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I put her request for a pay raise on the back burner.
دیدگاه
٠

تقاضایش برای افزایش حقوق را به آینده موکول کردم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Their other project, meanwhile, is on the back burner.
دیدگاه
٠

در همین حال پروژۀ دیگر آن ها فعلاً کنار گذاشته شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The government quietly put the scheme on the back burner.
دیدگاه
٠

دولت بی سروصدا طرح را به آینده موکول کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The job was put on the back burner when more important assignments arrived.
دیدگاه
٠

زمانی که کارهای مهم تر سر برآورد انجام این کار به آینده موکول شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Your boyfriend a bag of bones.
دیدگاه
٠

دوست پسرت دوپاره استخوان است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
After a serious illness, he a bag of bones.
دیدگاه
٠

بعد از یک بیماری سخت او دوپاره استخوان شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
If you don't eat more you'll soon be a bag of bones.
دیدگاه
٠

اگر بیشتر نخوری به زودی پوست و استخوان خواهی شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The child was just a bag of bones when we found her.
دیدگاه
٠

وقتی پیدایش کردیم پوست و استخوان بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I have been a bag of bones since you left me.
دیدگاه
٠

از وقتی ولم کردی پوست و استخوان شده ام.

تاریخ
١ سال پیش
متن
You were just a bag of bones when you came home from hospital.
دیدگاه
٠

وقتی از بیمارستان آمدی پوست و استخوان بودی.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He's been in prison several times for all sorts of crimes; he's a bad egg.
دیدگاه
٠

او بابت انواع خلاف ها چندباری زندان بوده است؛ آدم پست فطرتی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A person who could do this must be a bad egg.
دیدگاه
٠

کسی که می تواند این کار را انجام دهدباید آدم پست فطرتی باشد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He a bad egg. Be careful of him.
دیدگاه
٠

او آدم پست فطرتی است. مراقبش باش!

تاریخ
١ سال پیش
متن
At first I trusted him, but soon I found he's a bad egg.
دیدگاه
٠

اول بهش اعتماد کردم، ولی خیلی زود متوجه شدم که آدم پست فطرتی است.