ترجمه‌های فهیمه چاکرالحسینی (١٨٩)

بازدید
٨٥
تاریخ
٢ سال پیش
متن
Present him with an accomplished fact.
دیدگاه

واقعیت مسلم را به او نشان بده.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We are asking those of you who are congenially swayed to our status to accept that occurrences that have and shall take place of this nature are of a purpose other than 'beauty'.
دیدگاه

از کسانی از شما که به نحوی هم ذات پندارانه تحت تأثیر وضعیت ما قرار گرفته اند می خواهیم بپذیرند که اتفاقاتی از این دست که افتاده و خواهند افتاد هدفی ن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Three weeks of heavy rain is a bit thick.
دیدگاه
٠

سه هفتگی بارندگی سنگین خیلی زیاد است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Aren't you laying it on a bit thick!
دیدگاه
٠

کمی پیازداغش رو زیاد نمی کنی؟!

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He was laying on the story a bit thick.
دیدگاه
٠

او داشت پیازداغ داستان را زیاد می کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
It's a bit thick expecting us to work on Sundays.
دیدگاه
٠

انتظار این که یک شنبه ها کار کنیم کمی غیرمنطقی ست.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
He's a nice guy, but he's a bit thick.
دیدگاه
٠

آدم خوبی است اما غیرمنطقی است.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
It's a bit thick to expect me to work until midnight!
دیدگاه
٠

انتظار این که تا دیروقت کار کنم غیرمنطقی است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He's not a bad lot - just a bit wild.
دیدگاه
٠

آدم بدی نیست، فقط کمی وحشی ست.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He was a bad lot and it was just one of those things.
دیدگاه
٠

آدم خبیثی بود و این فقط یکی ش بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
always a bad lot.
دیدگاه
٠

همواره شرور

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The city's school system, among the worst of a bad lot through the state, is full of squabbling.
دیدگاه
٠

نظم تحصیلی این شهر، در سرتاسر ایالت بدترین در میان بدها، مملو از دعوا و جروبحث است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He's got a bad lot, to be struck by such calamities.
دیدگاه
٠

او آدم خبیثی است که دچار چنین مصیبت های می شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He was not such a bad lot as to round on his comrades - in - arms .
دیدگاه
٠

او آن قدر شرور نبود که به هم خدمتی هایش بپرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He seems the best out of a bad lot!
دیدگاه
٠

ظاهراً او در میان بدها بهترین است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He is a bad lot in business.
دیدگاه
٠

او در کسب وکار آدم خبیثی است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
If so, San Diego was among the worst of a bad lot.
دیدگاه
٠

در این صورت سن دیه گو در میان بدها بدترین است.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
I'd advise you not to associate with him, he's a bad lot.
دیدگاه
٠

توصیه می کنم زیاد با او معاشرت نکنید. آدم شروری است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The whole affair has been a chapter of accidents from start to finish.
دیدگاه
٠

کل قضیه از ابتدا تا انتها سلسله ای از اتفاقات بد بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The whole trip was a chapter of accidents.
دیدگاه
٠

کل سفر سلسله ای از اتفاقات بد بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Such a chapter of accidents, however ridiculous in modern eyes, epitomised a genuinely important aspect of international relations.
دیدگاه
٠

این سلسله ناملایمات هرچند از دیدگاه امروزی مضحک است تجلی جنبه ای واقعاً مهم از روابط بین الملل است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Our exploration to the primeval forest was quite a chapter of accidents.
دیدگاه
٠

کاوش ما در این جنگل کهن قشنگ سلسله ای از اتفاقات بد بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
It had been a chapter of accidents from start to finish.
دیدگاه
٠

از ابتدا تا انتها، سلسله ای از اتفاقات بد بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
I ran out of petrol, had a broken windscreen, and then got a flat tyre – the whole trip was a chapter of accidents.
دیدگاه
٠

بنزینم تمام شد، شیشۀ جلوی ماشینم شکست و بعد لاستیک پنچر شد - کل سفر سلسله ای از اتفاقات بد بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The car almost ran me over. It was a close call.
دیدگاه
٠

نزدیک بود ماشین مرا زیر بگیرد. خطر از بیخ گوشم گذشت.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Joe had a close call when his motorbike nearly collided with a lorry.
دیدگاه
٠

وقتی موتور جو با کامیون تصادف کرد خطر از بیخ گوش جو گذشت.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Phew! That was a close call — she nearly saw us!
دیدگاه
٠

پوف! خطر از بیخ گوشمان گذشت - او تقریباً ما را دید.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
This was surely a close call!
دیدگاه
٠

مسلماً خطر از بیخ گوش[مان] گذشت.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Dick: I heard you had a close call this morning.
دیدگاه
٠

دیک: شنیدم امروز خطر از بیخ گوشت رد شد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
That was a close call! We nearly hit that car.
دیدگاه
٠

خطر از بیخ گوش گذشت! نزدیک بود با آن ماشین برخورد کنیم.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
We almost missed the train. That was a close call!
دیدگاه
٠

تقریباً قطار رو از دست دادیم. خطر از بیخ گوشمان گذشت.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Bernadette Devlin had a close call, but she survived the assassination attempt against her.
دیدگاه
٠

خطر بیخ گوش برنادت دولین بود، اما او از سوء قصد علیه خود جان سالم به در برد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
It is an accomplished fact.
دیدگاه
٠

این واقعیتی مسلم است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She's so proud, she needs to be cut down to size.
دیدگاه
٠

او خیلی مغرور است، باید دمش را چید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Anyway, I most surely am cut down to size.
دیدگاه
٠

به هر حال من قطعاً خجالت زده ام.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The press was another estate of the realm cut down to size.
دیدگاه
٠

مطبوعات یکی دیگر از رسته های اجتماعی خجلت زده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Oversized financial conglomerates should be cut down to size and forced to spin off assets.
دیدگاه
٠

شرکت های بزرگ مالی را که بیش از اندازه رشد کرده اندباید کوچک کرد و مجبورشان کرد که دارایی هایشان را واگذار کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The ship put about.
دیدگاه
٠

کشتی تغییر مسیر می دهد.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
They put about and sailed for home.
دیدگاه
٠

آن ها تغییر مسیر دادند و به سمت خانه حرکت کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
It is a myth, put about by parents and soap manufacturers, that we need soap in order to wash.
دیدگاه
٠

این افسانه است که ما برای شست وشو به صابون نیاز داریم و والدین و صابون سازها آن را بر سر زبان ها انداخته اند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
I think these are lies put about by people who envy his success.
دیدگاه
٠

به گمانم این دروغ ها را کسانی پخش می کنند که به موفقیت او حسادت می کنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The ship was put about during the storm.
دیدگاه
٠

در طول طوفان کشتی تغییر مسیر داد.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
He was very much put about by the report he received from the front.
دیدگاه
٠

گزارشی که از جبهه دریافت کرد او را خیلی به هم ریخت.

تاریخ
٥ ماه پیش
متن
First, i will put about a tablespoon of water in the soda can, and a little cold water in the saucepan.
دیدگاه
٠

ابتدا حدود یک قاشق غذاخوری آب به بطری سودا و کمی آب سرد به ماهیتابه اضافه خواهم کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
متن
Market has improved over the previous closing put about half.
دیدگاه
٠

بازار نسبت به اختیار فروش پایانی قبلی در حدود نصف بهبود یافته است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
It is often considered impertinent to ask someone the amount of their income.
دیدگاه
٠

پرسش از میزان درآمد افراد غالباً بی ادبانه تلقی می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The judge considered the argument to be impertinent to the case.
دیدگاه
٠

قاضی این استدلال را بی ربط به موضوع تلقی کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He was always asking impertinent questions.
دیدگاه
٠

او همواره سؤالات گستاخانه می پرسد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I hope he didn't think me impertinent when I asked him about his private life.
دیدگاه
٠

امیدوارم وقتی از او دربارۀ زندگی شخصی اش پرسیدم فکر نکند من بی ادبم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
They do use an abacus when they count, do they?
دیدگاه
٠

آن ها برای حساب از چرتکه استفاده می کنند، درست است؟