پیشنهاد
٦

از لَجِ گازُر تَمبون نجس کردن درگویش یزدی یعنی کنایه ازاینکه برای به زحمت انداختن دیگری خودرا دچار بلا وزحمت بیشتر کردن ( ( گازُر= رخت شوی ) ) و ( ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

چادی شُو در گویش یزدی یعنی چادرشب ( پارچه ای بزرگ که رختخواب را درآن میپیچند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جار درگویش یزدی به لوستر = جلچراغ گفته میشود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اُوگا در گویش یزدی به طحال گفته میشود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

باد گاه درگویش یزدی یعنی شَقیقَه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سَلَفچه درگویش یزدی لَگَن مسی کنگره دار که قدیم زیر آفتابه قرار میگرفت جهت شستشوی دست وصورت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نوت در گویش یزدی یعنی اسکناس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

لیتیرُک در گویش یزدی یعنی کوچک و حقیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اراذِل بودن در گویش یزدی یعنی پرخاشگر بودن ، رذل و شارلاتون بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِشکنه سَماوری در یزد غذایی است فوری غذایی ساده مرکب از آب جوش ، پیاز ، روغن گوسفند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اِشکنه گُوری ( = گبری ) در یزد غذایی است نسبتا اعیانی مرکب از گوشت چرخ کرده ، سیب زمینی ، پیاز ، روغن گوسفند وآبجوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

ایرا او را در گویش یزدی یعنی این طرف آن طرف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مَمَد درگویش یزدی یعنی مُحّمَد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اُللُو ( اُ لُّو ) در گویش یزدی یعنی ظاهر ، ابهت، شکل وشمایل ، نما

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

این سَرو بندی در گویش یزدی یعنی در این اوقات ، این وقت و زمان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایسوندَن در گویش یزدی یعنی ستاندن =گرفتن =، اخذ کردن

پیشنهاد
٦

اَیاقِ کسی را جا آوردن در گویش یزدی یعنی به حساب کسی رسیدن وحال کسی را جا آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اَیّارَه در گویش یزدی یعنی اَلنگو ، دستبند زنانه

پیشنهاد
٦

اَیا خَنجَر خوندن در گویش یزدی یعنی رجز خواندن = مبارزه طلبیدن

پیشنهاد
٦

اُوِ نَخوردَه شِکَم نَبند درگویش یزدی یعنی چیزی که نخورده ای نگو خورده ای ( کنایه : کاری که نکرده ای را گردن نگیر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اُولِنگون درگویش یزدی یعنی آویزان ، معلق ، آویخته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو گوش در گویش محلی یزدی یعنی آبگوشت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوگینه در گویش یزدی یعنی آبگینه = شیشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو گَز ( آب گَز ) در گویش یزدی یعنی خوب نپختن شلغم ، چغندر یا سیب زمینی تا حد بدطمع شدن آنها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو گَردون درگویش یزدی یعنی آب گردان ؛ ملاقه بزرگ مسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوکِردَه در گویش یزدی یعنی خیسانده میوه های خشک ازقبیل برگه زردآلو ، آلو ، آلبالو وغیره برای خوردن مخصوصا به هنگام بامداد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اُفتُو کورُک در گویش یزدی یعنی غروب آفتاب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اُو شُم در گویش یزدی یعنی آویشن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوسارکَندَه ( اُوسار=افسار=مهار ) درگویش یزدی یعنی افسار گسیخته کنایه از کسی که شلوغ و بی بند وبار است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اورا سَکی در گویش یزدی یعنی آ ن طرف =آن سوی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اووحَد در گدیش یزدی یعنی آن حَد ؛ آن سوی ؛ آن طرف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُوِ چَش رِختَه در گویش یزدی یعنی آب چشم ریخته ( بی حیا = بی شرم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو تُلُک در گویش یزدی به آب لَمبو کردن انار جهت مکیدن میگویند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُو تراش کِردَن درگویش یزدی به تراشیدن هندوانه وخربزه وپالوده کردن آنها گفته میشود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اووَتَر درگویش یزدی یعنی آنطرف تر

پیشنهاد
٦

اُو پایین کِردن در گویش یزدی یعنی کسی را لو دادن : توطئه بر علیه کسی چیدن ؛ دردسر برای کسی درست کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُو به اُو شدن درگویش محلی یزدی یعنی دوهواشدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَنگَل گِرِفتن درگویش یزدی قلاب کردن دست برای اینکه دیگری پا برآن گذارد وبالا برود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگشت لیسیده درزبان یزدی کنایه از بی مال ومنال شدن ( ( مثلا میگویند چرا خودم را انگشت لیسیده کنم ) )

پیشنهاد
٥

انگشت پَس کیلیچی در گویش یزدی به چهارمین انگشت دست گفته میشود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگشت کیلیچی در گویش یزدی به کوچکترین انگشت دست گفته میشود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اُفتیدَن در گویش یزدی همان اُفتادن است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِسّوندَن درگویش یزدی یعنی گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زارز_ الحاح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زاری _ الحاح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اُریف در گویش یزدی = کج - قناس - مورب ( همان اُریب است )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اَروارَه در گویش یزدی همان آرواره ( استخوان فَک ) است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَرنَه سَردادن درگویش یزدی فریاد کشیدن بچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَرنَه در گویش یزدی یعنی فریاد بچه _عربَده - عَرعَر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اَرَبونه در گویش محلی یزدی یعنی دایره ( =داریه ) نوعی وسیله موسیقی شبیه دَف