مهدی صباغ

مهدی صباغ

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



bemused١٤:٠١ - ١٤٠٢/٠١/٠٧Adjective : گیج سردرگم مات و مبهوت هاج و واج به عنوان نمونه : He looked slightly bemused by all the questionsگزارش
0 | 0
car bomb٠٠:٠٧ - ١٤٠٢/٠١/٠٧Noun - countable : بمب مخفیِ کارگذاشته شده داخل یک خودرو خودروی بمب گذاری شده به عنوان نمونه : As Bill Hader and Tom Cruise were in Los Angeles film ... گزارش
0 | 0
on purpose١٠:٠٢ - ١٤٠٢/٠١/٠٦phrase : do something on purpose عمدا از روی قصد خودخواسته به عنوان نمونه : 1 - You make it sound as if I did it on purpose 2 - I didn't do it on p ... گزارش
2 | 0
stall٢٠:٢٦ - ١٤٠٢/٠١/٠٥Verb : معطل کردن وقت کشی کردن به عنوان نمونه : She says she'll give me the money next week but I think she's just stallingگزارش
0 | 1
all of you١٦:٢١ - ١٤٠٢/٠١/٠٥شماها همه ی شما همگی شما همه تان کُل شماگزارش
0 | 0
take aim at١٢:٥٣ - ١٤٠٢/٠١/٠٥American English انتقاد کردن از کسی یا چیزی به عنوان نمونه : Critics took aim at the presidentگزارش
2 | 0
dentist١٦:٠١ - ١٤٠٢/٠١/٠٤The dentist's یا the dentist دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoonگزارش
0 | 0
the dentist١٥:٥٩ - ١٤٠٢/٠١/٠٤The dentist's دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoonگزارش
0 | 0
put it on my tab١٥:١٢ - ١٤٠٢/٠١/٠٣بزن به حسابم. پولش را بعدا پرداخت خواهم کرد. به عنوان نمونه : 1 - I’ll put it on your tab and you can pay tomorrow 2 - He ordered dinner and aske ... گزارش
0 | 0
the mechanics of doing something١١:٠١ - ١٤٠٢/٠١/٠٣روش انجام دادن کارها روش کار کردن به عنوان نمونه : The mechanics of the process are quite complexگزارش
0 | 0
stopwatch١١:١٧ - ١٤٠١/١٢/٢٩Noun - countable : کورنومتر به عنوان نمونه : Had he not established it scientifically, through his stopwatch studies?گزارش
2 | 0
sundial١١:١٤ - ١٤٠١/١٢/٢٩Noun - countable : ساعت آفتابی به عنوان نمونه : And near the front entrance, a big sundial lets students locate the sun’s position as light spills ... گزارش
5 | 0
casual١١:١٠ - ١٤٠١/١٢/٢٩Adjective : ۱ - موقتی، فصلی ( کاری که کارگر برای مدت کوتاه و مشخصی در آن استخدام می شود. ) به عنوان نمونه : He has occasional casual work but mostl ... گزارش
2 | 0
killer heels١٦:١٣ - ١٤٠١/١٢/٢٨کفش زنانه با پاشنه های خیلی بلندگزارش
0 | 0
topple١٩:١٦ - ١٤٠١/١٢/١٧Verb - transitive : سرنگون کردن به زور یک حکومت یا یک رهبر برانداز کردن حکومت یا رهبری را از اریکه قدرت به زیر کشیدن به عنوان نمونه : This scandal ... گزارش
0 | 0
magnetic hum١٨:٢٧ - ١٤٠١/١٢/١٦نویز مغناطیسی یکی از عیوب موتورهای سه فاز قفس سنجابی است که در طی آن صدایی که در الکتروموتورها به دلیل جذب و دفع مغناطیسی روتور و استاتور ایجاد شده، ... گزارش
0 | 0
there is no smoke without fire١٦:٤٥ - ١٤٠١/١٢/١٦Idiom - UK : where there's smoke, there's fire ( US ) تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها به عنوان نمونه : She says the accusations are not true, but ... گزارش
0 | 0
tillerman١٦:٥٧ - ١٤٠١/١٢/١٥Noun - countable - US : راننده ماشین آتش نشانی بزرگ مسئول کنترل نردبان در ماشین های آتش نشانی بزرگ سکان دار قایق یا کشتیگزارش
0 | 0
my sentiments exactly٠٩:١٧ - ١٤٠١/١٢/١٢Idiom : کاملا با تو موافقم حرفت را کاملا می پذیرم کاملا درست میگی به عنوان نمونه : A: The lecture was interesting, but it was much too long B: My s ... گزارش
2 | 0
dork٠٨:٥٥ - ١٤٠١/١٢/١١Noun - countable - informal : یک فرد عجیب و غریب و از نظر اجتماعی بی دست و پا که خوش پوش و شیک نیز نمی باشد. به عنوان نمونه : 1 - I felt like a do ... گزارش
2 | 0
national١٦:٣١ - ١٤٠١/١٢/٠٨Noun - countable : Citizen Alien Subject مهاجر ( کسی که زادگاه خود را ترک کرده و در کشور دیگری زندگی می کند. ) به عنوان نمونه : 1 - Foreign natio ... گزارش
0 | 0
a flea in one's ear١٩:١٠ - ١٤٠١/١٢/٠٦Idiom - UK informal : send somebody off with a flea in their ear کسی را سرزنش کردن کسی را به شدت مواخذه کردن تشر زدن به کسی به عنوان نمونه: A youn ... گزارش
0 | 0
have a word in one's ear١٩:٠٤ - ١٤٠١/١٢/٠٦Idiom - mainly UK : مخفیانه به کسی اطلاعات یا مشورت دادن به عنوان نمونه : I had a word in his ear and we agreed on a better dealگزارش
0 | 0
grin from ear to ear١٨:٥٩ - ١٤٠١/١٢/٠٦Idiom : Smile from ear to ear Beam from ear to ear بسیار شاد و خوشحال بودن از ته دل خندیدن تا بیخ گوش خندیدن به عنوان نمونه : 1 - She came out of ... گزارش
0 | 0
gold digger٠٠:١٥ - ١٤٠١/١٢/٠٦Noun - countable : سَر کیسه کُن تیغ زن جیب خالی کن آهن پرست پول پرست کسی که ( عموما خانمی که ) سعی می کند آدمهای پولدار را جذب خود کند تا بتواند آنه ... گزارش
2 | 0
it goes without saying١٤:٤٠ - ١٤٠١/١٢/٠٥Phrase : روشن است که . . . . بدیهی است که . . . . واضح است که . . . . نیازی به گفتن ندارد که . . . . . . به عنوان نمونه : 1 - It goes without ... گزارش
2 | 0
in all senses of the word١٥:٢٦ - ١٤٠١/١٢/٠٣Idiom : In every sense of the word از هر لحاظ از هر جهت به معنای واقعی کلمه به تمام معنا به عنوان نمونه : The book is a classic in every sense of th ... گزارش
0 | 0
snow job٠٧:١٩ - ١٤٠١/١٢/٠٣Noun - singular - American English - informal : Give somebody a snow job Do a snow job on somebody یک دروغ بزرگ یک فریبکاری بزرگ کلاه گذاشتن سر کسی ... گزارش
2 | 0
shooter١٩:٤٨ - ١٤٠١/١٢/٠١Noun - countable : ۱ - تیرانداز ۲ - noun - countable - informal : تفنگ اسلحه ۳ - بازیکن بسکتبال ( که در پرتاب توپ و وارد سبد کردن آن بسیار ماهر است ... گزارش
2 | 0
do time١٩:١٠ - ١٤٠١/١٢/٠١Phrase - informal : دوران حبس را سپری کردن مدت زندان را تحمل کردن روزگار را در زندان سپری کردن به عنوان مثال : Paul was doing time for burglaryگزارش
0 | 0
gravy١٨:٥٢ - ١٤٠١/١٢/٠١Noun - uncountable : خیلی عالی ( چیزی خیلی خوب و عالی که فراتر از سطح انتظار و توقع انسان است )گزارش
5 | 0
sloppy١٨:٤٩ - ١٤٠١/١٢/٠١Adjective : ۱ - احساسات عاشقانه عمیق و احمقانه به عنوان نمونه : The film is a sloppy romance ۲ - شُل و وِل نه چندان سخت و محکم به عنوان نمونه : ... گزارش
2 | 0
fall off the wagon١٧:٠٤ - ١٤٠١/١١/٣٠Idiom - informal : دوباره به مصرف الکل روی آوردن ( بعد از ترک کردن آن ) به عنوان نمونه : When her husband died, she fell off the wagonگزارش
0 | 0
red herring١٦:٥٨ - ١٤٠١/١١/٣٠Noun - countable : رد گم کنی نشانی غلط ( اصطلاحا ) سرنخ نادرست حقیقت، موضوع یا ایده گمراه کننده که ذهن ها را از موضوع اصلی دور می کند تا کسی به موض ... گزارش
0 | 0
swing past١٦:٥٣ - ١٤٠١/١١/٣٠Phrasal verb - informal : Swing past something Swing by something سر زدن به کسی یا جایی به عنوان مثال : 1 - I told Paul we’d swing by his place ... گزارش
0 | 0
swing by١٦:٥٠ - ١٤٠١/١١/٣٠phrasal verb - American English - informal : سر زدن به کسی/چیزی/جایی Swing by something Swing past something به عنوان مثال : 1 - I’ll swing by the ... گزارش
2 | 0
arm room١٦:٤٤ - ١٤٠١/١١/٣٠Noun - countable : اسلحه خانه اتاق تسلیحات محل نگهداری سلاح های جنگی و مهمات آن هاگزارش
0 | 0
off the wall١٦:٣٩ - ١٤٠١/١١/٣٠Adjective - informal : عجیب و غریب، غیرمعمول و شگفتی آور ( به ویژه به صورت جذاب و جلب کننده نظر دیگران ) به عنوان مثال : 1 - Barkley was known for ... گزارش
0 | 0
blossom١٦:٢٨ - ١٤٠١/١١/٣٠Verb - intransitive : Blossom out خوشحال تر شدن موفق تر شدن زیباتر شدن به عنوان مثال : Pete’s blossomed out in his new schoolگزارش
2 | 0
jug٠٨:٣٤ - ١٤٠١/١١/٣٠noun - countable : مقدار مایعی که یک کوزه در خود نگه می دارد ( به عنوان واحد اندازه گیری مایعات ) به عنوان مثال : a jug of waterگزارش
0 | 0
club duvet٠٠:٤٤ - ١٤٠١/١١/٣٠Idiom : به رختخواب رفتن و خوابیدن ( به جای شب نشینی و شب زنده داری ) به عنوان مثال : We went to the pub on Saturday night and drank, then on to The ... گزارش
0 | 0
fallout shelter٢٣:٥٤ - ١٤٠١/١١/٢٩Noun - countable : پناهگاه زیرزمینی ضد حملات هسته ای پناهگاه زیرزمینی ضد بمب های اتمی پناهگاه زیرزمینی ضد تشعشعات هسته ای و مواد رادیواکتیو به عنوا ... گزارش
2 | 0
fungal١١:٢٢ - ١٤٠١/١١/٢٧adjective : قارچی مرتبط با یک قارچ ناشی شده از یک قارچ به عنوان مثال : 1 - Sections were examined by light microscopy for bacterial, protozoal, fun ... گزارش
2 | 0
take the rap١١:٠٦ - ١٤٠١/١١/٢٧phrase - informal : take the rap ( for something ) به صورت ناعادلانه مجازات یا سرزنش شدن ( برای ارتکاب جرم یا انجام یک کار اشتباه ) مجازات یا سرزنش ... گزارش
0 | 0
count your blessing١٠:١٣ - ١٤٠١/١١/٢١قدر داشته هایت را بدانگزارش
2 | 0
don't even go there١١:٠٥ - ١٤٠١/١١/٢٠اصلا حرفشم نزنگزارش
0 | 0
blackberry١٠:١٦ - ١٤٠١/١١/٢٠Noun - countable : تمشک ( a small black or purple berry from a bush that has thorns ) به عنوان مثال : There used to be such wonderful blackberriesگزارش
0 | 1
peekaboo٢٢:٠٣ - ١٤٠١/١١/١٧Adjective : پارچه تور نازک پارچه دارای سوراخ های ریز پارچه شفاف و بدن نماگزارش
0 | 0
handbags١٦:٢٧ - ١٤٠١/١١/٠٤Noun - plural - informal : دعوای نه چندان خشن ( دعوایی که بین دو نفر رخ می دهد و طرفین در آن با حداکثر قدرت خود به زد و خورد مشغول نیستند و این دعوا ... گزارش
2 | 0
blond bombshell١٨:٢٨ - ١٤٠١/١٠/٢٧Noun - countable - mainly journalism - humorous : زن بسیار جذاب زن مو بور بسیار جذابگزارش
0 | 1

فهرست جمله های ترجمه شده