English User

English User

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



repulsed by١٢:٠٣ - ١٣٩٩/١٠/٣٠از چیزی بد آمدن و حال بهم خوردن گزارش
5 | 1
offer one's hand١١:٥٧ - ١٣٩٩/١٠/٣٠دست دوستی دراز کردن به سمت کسی دست دادن با کسیگزارش
0 | 1
tender١١:١٩ - ١٣٩٩/١٠/٣٠عنفوان، اوان tender youth عنفوان جوانیگزارش
0 | 1
humanity٠٩:١٢ - ١٣٩٩/١٠/٣٠1بشر و بشریت 2درک و شعور انسانی 3انسان بودن و انسانیتگزارش
23 | 0
what's the occasion٠٧:١٦ - ١٣٩٩/١٠/٣٠به چه مناسبت؟گزارش
44 | 0
what are you going to do٠٨:٥١ - ١٣٩٩/١٠/٢٩چه میشه کرد، همینه دیگهگزارش
44 | 3
sleazeball٠٨:٤٧ - ١٣٩٩/١٠/٢٨سست عنصرگزارش
7 | 0
think a lot of yourself٠٩:١٠ - ١٣٩٩/١٠/٢٧خیلی خود رو بالا بردن، از بالابالاها برا خود آب ریختنگزارش
2 | 1
freakishly٠٩:٠٧ - ١٣٩٩/١٠/٢٧بدجوری، بدجور ( برای تاکید )گزارش
16 | 0
crank up a notch٠٨:٥٨ - ١٣٩٩/١٠/٢٧پروبال دادنگزارش
9 | 1
drunk with power٠٨:٢٤ - ١٣٩٩/١٠/٢٧تشنه قدرتگزارش
5 | 0
any chance٠٨:١٢ - ١٣٩٩/١٠/٢٧احیاناگزارش
14 | 0
unless٠٨:٠٤ - ١٣٩٩/١٠/٢٧گاهی به حالت کلمات شرطی مثل if میاد مثل:Unless you wanna spend the night in the slammer, you apologize to him. اگه نمی خوای زندان بیفتی، ازش معذرت خو ... گزارش
18 | 1
bolt٠٩:٠٤ - ١٣٩٩/١٠/٢٥قفل ها نصب شدنی ( که کشیده میشه داخل یک محفظه و پشت در حیاط و . . . هست ) ، یا ضامن ها و دستگیره های فلزی پنجره و صندوق و. . .گزارش
12 | 1
exactitude٠٨:٣١ - ١٣٩٩/١٠/٢٥ریزه کاریگزارش
5 | 0
resound١٨:٣٠ - ١٣٩٩/١٠/٢٤غرق در صدایی شدن The air resounds with the delightful music of birds. طنین انداز شدن The noise of the fire alarm resounded through/throughout the bu ... گزارش
14 | 0
ill natured١٨:١٤ - ١٣٩٩/١٠/٢٤بد سرشت، بد منشت، بد طینتگزارش
5 | 0
go someone's way١٨:١٠ - ١٣٩٩/١٠/٢٤برو رد کارت، برو پیِ کارتگزارش
2 | 1
saunter١٧:٣٦ - ١٣٩٩/١٠/٢٤خرامان خرامان رفتنگزارش
7 | 1
adroit١٧:١٩ - ١٣٩٩/١٠/٢٤حرفه ایگزارش
9 | 0
of consequence١٦:٥٩ - ١٣٩٩/١٠/٢٤مهم، داری اثر، اثر گذار، برخوردار از اهمیتگزارش
2 | 0
cheap shot١٠:١٩ - ١٣٩٩/١٠/٢٤بهره جویی، فرصت طلبی ( منفی )گزارش
9 | 0
not unless٠٨:٣٧ - ١٣٩٩/١٠/٢٤مگه اینکهگزارش
16 | 0
who is to say٠٨:٣٤ - ١٣٩٩/١٠/٢٤کی میدونه؟ ( سوال انکاری، یعنی هیچکس نمی دونه )گزارش
7 | 1
mess around٠٧:١٦ - ١٣٩٩/١٠/٢٤وقت رو به بطالت گذراندنگزارش
9 | 1
had good run٠٧:٠٨ - ١٣٩٩/١٠/٢٤خیلی خوب بودگزارش
0 | 1
crack١٠:٥١ - ١٣٩٩/١٠/٢٣وادادن، کم آوردن گزارش
30 | 0
rip off١٠:٢٤ - ١٣٩٩/١٠/٢٣از جا کندن، ( یهوئی ) کندنگزارش
55 | 1
in the open١٠:٢١ - ١٣٩٩/١٠/٢٣برملا شدن در فضای باز و بدون سرپوش بودنگزارش
18 | 1
fierce٠٩:٤١ - ١٣٩٩/١٠/٢٣سنگین ( نه به اون معناش ) fierce competitionگزارش
14 | 1
tip the scale٠٩:٠٧ - ١٣٩٩/١٠/٢٣ورق رو برگرداندن ( به نفع یا بر علیه ) ، کفه ترازو رو برگداندن ( به نفع یا بر علیه )گزارش
16 | 1
ethical٠٩:٠٥ - ١٣٩٩/١٠/٢٣اخلاق گرا و خلاق مدارگزارش
12 | 1
edge٠٨:٥٩ - ١٣٩٩/١٠/٢٣برگ برنده، مزیت و برتریگزارش
32 | 1
for crying out loud٠٨:٥٢ - ١٣٩٩/١٠/٢٣جون من، تو رو خدا for crying out loud, just listen to meگزارش
5 | 1
sexless٠٨:٤٨ - ١٣٩٩/١٠/٢٣فارق از جنبه جنسی عاری از میل جنسیگزارش
2 | 1
at someone's disposal٠٨:٣٥ - ١٣٩٩/١٠/٢٣تو دست و بال، تو بال و پر، در اختیارگزارش
7 | 1
sexuality٠٨:٢٨ - ١٣٩٩/١٠/٢٣قوه جنسیگزارش
9 | 1
mess with someone٠٨:٢٣ - ١٣٩٩/١٠/٢٣هم پر شدن ( با چیز یا فرد خطری ) ، هم کلام شدن، در افتادنگزارش
30 | 1
beat to it٠٨:١٠ - ١٣٩٩/١٠/٢٣قدم پیش گذاشتن، پیشقدم شدن، پیش دستی کردنگزارش
5 | 0
squishy٠٧:٣٧ - ١٣٩٩/١٠/٢٣منطعف، نرم و انعطاف پذیرگزارش
23 | 0
inventory٠٨:٢٥ - ١٣٩٩/١٠/٢١داشته و موجودی، دارایی و اموال، فهرست اموال و دارایی، کالاهای تخفیف خوردهگزارش
32 | 1
consist in١٥:٥٠ - ١٣٩٩/١٠/٢٠به اینه. . .گزارش
12 | 0
put out fire٠٩:٣٩ - ١٣٩٩/١٠/٢٠رتق و فتق امورگزارش
30 | 3
from what i hear٠٨:١٧ - ١٣٩٩/١٠/٢٠طبق شنیده هاگزارش
12 | 0
better yet٠٨:١١ - ١٣٩٩/١٠/٢٠اصلا ( این اصلا با اون اصلا فرق داره معناش ) Come for a weekend or, better yet, come for a whole week.گزارش
9 | 1
unfold١٤:١٧ - ١٣٩٩/١٠/١٧به وقوع پیوستن، رخ دادن Like a lot of people, I've watched the events of the last few days unfold on TV. Events unfolded in a way that no one could ... گزارش
21 | 0
grief١٤:١١ - ١٣٩٩/١٠/١٧اندوه و ماتم، غم و ماتم زدگیگزارش
14 | 1
dwindle١٤:٠٦ - ١٣٩٩/١٠/١٧رو به زوال رفتن، زوال یافتنگزارش
12 | 0
yet١٢:٥١ - ١٣٩٩/١٠/١٧بازم، هنوزم He may win yet. I'm sorry to bother you yet again:باز دوباره. . . در عین حال simple yet effective He's overweight and bald, ( and ) yet ... گزارش
18 | 0
turn one's heel١٢:٢٨ - ١٣٩٩/١٠/١٧گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخت زیر و رفتگزارش
0 | 0