English User

English User

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



prompt١٠:٣٧ - ١٤٠٠/٠١/١٨واداشتن به انجام کاریگزارش
7 | 1
bode١٠:٢٣ - ١٤٠٠/٠١/١٨نوید بخش بودن دال بودن و پیام رسان بودن، تقریبا هم معنای stand for گزارش
5 | 1
at play١٢:٢٣ - ١٤٠٠/٠١/١٧being at play:نقش داشتنگزارش
2 | 0
conceive١٢:١٤ - ١٤٠٠/٠١/١٧طرح ریزی کردنگزارش
34 | 1
envision١٢:٠٤ - ١٤٠٠/٠١/١٧مدنظر داشتن گزارش
16 | 0
detour١٢:٤٦ - ١٤٠٠/٠١/١٦راه دررو راه فرعیگزارش
9 | 0
favour١٥:٤٨ - ١٤٠٠/٠١/١٥جانبداری کردنگزارش
7 | 0
hear back١٤:٥٤ - ١٣٩٩/١٢/٢٧hear back from someone: جواب درخواست یا سوالمون رو از کسی دریافت کنیمگزارش
12 | 0
wear down١٣:٥٢ - ١٣٩٩/١٢/٢٧از پا انداختنگزارش
9 | 0
implode١١:٢٥ - ١٣٩٩/١٢/٢٦فروپاشیدنگزارش
14 | 0
legitimate٠٩:٤٧ - ١٣٩٩/١٢/٢٥معقول و روی حساب و کتاب برحق و قانونی و مشروعگزارش
9 | 0
it's all yours٠٨:١١ - ١٣٩٩/١٢/٢٥در اختیار شماگزارش
12 | 0
hotbed١١:٣٢ - ١٣٩٩/١٢/٢٣مرکزگزارش
7 | 0
appreciation٠٩:٣٢ - ١٣٩٩/١٢/٢٣ارج نهادنگزارش
25 | 0
embark on٠٩:٤١ - ١٣٩٩/١٢/٢٠در پیش گرفتن We’ve embarked on an exciting new project. We’ve embarked on a long adventure گزارش
14 | 1
get cold feet٠٩:٣١ - ١٣٩٩/١٢/٢٠دلشوره گرفتنگزارش
9 | 0
draw on٠٩:٣١ - ١٣٩٩/١٢/٢٠بهره بردنگزارش
2 | 0
worked up٠٩:٠١ - ١٣٩٩/١٢/٢٠از این حال به اون حال شدهگزارش
14 | 0
manufacture١٣:٤٦ - ١٣٩٩/١٢/١٩پدید آوردنگزارش
7 | 1
embody١٣:١٤ - ١٣٩٩/١٢/١٩تداعی بخش بودن، تجلی بخشیدن، تجلی گر بودن، تداعی گر بودن، به ظهور رساندن در خود جای دادن، در برداشتنگزارش
23 | 0
jungle١٢:٤١ - ١٣٩٩/١٢/١٩انبوه، انبوهیگزارش
7 | 1
initiate١٢:١٦ - ١٣٩٩/١٢/١٩وارد عرصه کردن، به عرصه وارد ساختن، در جرگه وارد کردنگزارش
14 | 0
philosophy١٢:٠٨ - ١٣٩٩/١٢/١٩منظومه فکریگزارش
14 | 0
forge١١:٥٨ - ١٣٩٩/١٢/١٩درست کردن، شکل دادنگزارش
7 | 0
put in٢١:٠٥ - ١٣٩٩/١٢/١٨وقت گذاشتن و صرف کردن برای کاری put in more time on the proposal وقت بیشتری بذار گزارش
5 | 0
orientation١٣:٥٦ - ١٣٩٩/١٢/١٨گرایشpolitical orientation. جهت گیریthe company's new eco - friendly orientation توجیهی The department has arranged an orientation session. سو و جه ... گزارش
12 | 0
register١٣:٥٩ - ١٣٩٩/١٢/١٧نام نویسی، اسم نویسی، وارد سازی اطلاعات هویتیگزارش
16 | 1
square foot٠٧:٥٥ - ١٣٩٩/١٢/١٦فوت مربع: واحد اندازه گیری: مربع های با اضلاع یک فوتی، مثل متر مربعگزارش
7 | 0
deposit٠٩:٠٣ - ١٣٩٩/١٢/١٣قسط و پول پیش، پیش قسط سپرده پول گرو، بیعانهگزارش
5 | 1
in turn١٢:٢٤ - ١٣٩٩/١٢/١٢به تَبَعگزارش
39 | 1
leverage١١:٣٩ - ١٣٩٩/١٢/١١بهره بردنگزارش
46 | 0
unchecked١٠:٤١ - ١٣٩٩/١٢/١١افسار گسیخته، مهار نشدنیگزارش
37 | 0
have the benefit٠٧:٥٩ - ١٣٩٩/١٢/١١بهره مند و برخوردار بودن گزارش
0 | 0
secluded٠٨:٢٥ - ١٣٩٩/١٢/٠٩دنج گزارش
21 | 0
put down٠٨:٠٩ - ١٣٩٩/١٢/٠٩ثبت نام و اطلاعات در یک نوشته و فرم و لیستگزارش
9 | 1
smug٠٧:٥٩ - ١٣٩٩/١٢/٠٩شیفتهگزارش
7 | 0
rugged٠٩:٥٩ - ١٣٩٩/١٢/٠٦صورت خوش خط و فرمگزارش
18 | 0
sidekick٠٩:٠٩ - ١٣٩٩/١٢/٠٦کناردستیگزارش
2 | 0
in the way٠٧:٤٢ - ١٣٩٩/١٢/٠٤in the way: سر راه on the way: توی راه، در راهگزارش
23 | 0
catchup٠٨:٤٨ - ١٣٩٩/١٢/٠٣اختلاط کردن به صورت اسمی ( catch - up ) :همنشینی و اختلاطگزارش
16 | 1
meant to be٠٨:١٩ - ١٣٩٩/١٢/٠٣تقدیر بودن قرار بودن قصد داشتنگزارش
14 | 0
overbearing١٤:٤٠ - ١٣٩٩/١٢/٠٢مستبدگزارش
37 | 1
send off١٠:١٩ - ١٣٩٩/١٢/٠٢راهی کردن دنبال کاری فرستادنگزارش
23 | 0
drastic٠٨:٥٣ - ١٣٩٩/١٢/٠٢حسابی، عاجل، بالفورگزارش
7 | 0
point٠٨:٣٥ - ١٣٩٩/١٢/٠٢برهه، بازه زمانی حرف ( you made your point، یعنی حرفت رو زدی )گزارش
16 | 1
at point٠٨:٣٤ - ١٣٩٩/١٢/٠٢در برههگزارش
14 | 0
what is the use١٥:٢٠ - ١٣٩٩/١١/٢٩چه فایده؟گزارش
0 | 0
daresay١٤:٥٦ - ١٣٩٩/١١/٢٩به جرات و حقیقتاگزارش
0 | 0
validation١٤:٣٢ - ١٣٩٩/١١/٢٩وجهه و اعتبار پشتوانه و اعتبار اعتبار سنجیگزارش
9 | 1
oppress١٤:٠٨ - ١٣٩٩/١١/٢٩تحت فشار و مضیقه قرار دادنگزارش
18 | 0