English User

English User

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



butch it up١١:٢٦ - ١٤٠٠/٠٢/٢٢تشویق و تحریک به مردانه رفتار کردنگزارش
5 | 0
if that١٠:٢٦ - ١٤٠٠/٠٢/٢٢تازه اگه، همین قدرش معلوم نیست، دست بالاش، نهایتشگزارش
14 | 0
but١٠:٢٢ - ١٤٠٠/٠٢/٢٢تازه، تنها، فقط that was but the beginning این تازه ( فقط، تنها ) شروع کار بودگزارش
23 | 1
proportion١٤:٥١ - ١٤٠٠/٠٢/٢٠بخش و سهم The report shows that poor families spend a larger proportion of their income on food. نسبت The proportion of women to men at my college ... گزارش
18 | 0
slip out١٠:٥٩ - ١٤٠٠/٠٢/٢٠زده شدن و اظهار شدن یک سخنگزارش
12 | 1
settle in١٢:٥٠ - ١٤٠٠/٠٢/١٩پابرجا شدن، جا افتادن، پا گرفتنگزارش
16 | 1
incur١٢:٤٦ - ١٤٠٠/٠٢/١٩گریبان گیر شدن، روی دوش افتادن، به دوش کشیدن، متقبل شدن، متحمل شدن، پذیرا شدن، محول شدن با کلماتی مثل اینها به کار میره:هزینه، خرج، قرض، مسئولیت، بار ... گزارش
32 | 0
take the liberty١٢:١١ - ١٤٠٠/٠٢/١٩از قبل ترتیب کاری رو دادن ( قبل اینکه کسی کاری رو درخواست کرده باشه ما اون کار رو برای اون شخص انجام بدیم ) I took the liberty of booking theatre se ... گزارش
12 | 0
it's not like١٤:٥٤ - ١٤٠٠/٠٢/١٨اینطور نیست که. . .گزارش
9 | 0
swamped١٢:٢٩ - ١٤٠٠/٠٢/١٨پر از آب، غرقِ آب The boat was swamped by an enormous wave قایق پر از آب غرق در چیزی بودن، پر از چیزی بودن swamped with debt غرق در بدهی گزارش
12 | 0
pressing business١٦:٣١ - ١٤٠٠/٠٢/١٦کار فوری، امر و مساله مهم و حیاتی، فوریت کاری گزارش
7 | 0
revel in١٤:١٢ - ١٤٠٠/٠٢/١٦غرقِ شادی یا یک کار لذت بخش بودن، سر مستِ چیزی بودن She's revelling in her newly found freedom. He revelled in his role as team manager.گزارش
14 | 0
screw it٠٩:٥٧ - ١٤٠٠/٠٢/١٣حالا هر چیگزارش
21 | 1
hold your own١٠:٥٠ - ١٤٠٠/٠٢/١١از پس کار خود برآمدن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدنگزارش
34 | 0
such is١٠:٤٨ - ١٤٠٠/٠٢/٠٩. . . همینه دیگه، . . . این شکلیه دیگه، رسم. . . همینه جای خالی بستگی داره بعد is چی بیاد، مثلا such is the tale of true love such is lifeگزارش
12 | 0
mercy١٥:٢٥ - ١٤٠٠/٠٢/٠٨موهبت It’s a mercy that no one was hurt in the fire. گزارش
9 | 0
out of respect١٠:١٥ - ١٤٠٠/٠٢/٠٨به رسم ادب و احترام، من باب ادبگزارش
21 | 0
overrule١٦:٠٣ - ١٤٠٠/٠٢/٠٧وتو کردنگزارش
9 | 0
don't look like١٤:٤١ - ١٤٠٠/٠٢/٠٦انگار نه انگار کهگزارش
9 | 0
if anything١١:٢٨ - ١٤٠٠/٠٢/٠٦فعلا که. . .گزارش
9 | 1
couldn't care less١٠:١٠ - ١٤٠٠/٠٢/٠٦ذره ای اهمیت نداره، کوچکترین اهمیتی ندارهگزارش
28 | 0
introduce٠٩:٥٧ - ١٤٠٠/٠٢/٠٦( برای اولین بار ) مورد استفاده قرار گرفتن، بکار گرفته شدن When were music CDs first introduced? These trees were introduced into New England from Eu ... گزارش
18 | 1
take the high road١١:٣٠ - ١٤٠٠/٠٢/٠٥آقایی کردن، بزرگواری به خرج دادن He decided to take the high road and say he was sorry. Taking the high road, Alvarez never fired back with insults ... گزارش
18 | 0
put to rest١١:٢٦ - ١٤٠٠/٠٢/٠٥قالِ فکر زیادی و شک و تردید رو کندن و به فراموشی سپردن، اصطلاحا پروندش رو ببندیم I want to lay/put to rest any lingering doubts about my decision. Y ... گزارش
7 | 0
rookie mistake١٠:٢١ - ١٤٠٠/٠٢/٠٥ناشی گری، اشتباه مبتدیانه و ناشیانهگزارش
14 | 0
put on٠٨:٢٨ - ١٤٠٠/٠٢/٠٤کارگذاشتن و راه اندازی کردن، راه انداختن I must put on a new lockگزارش
7 | 0
seesaw٠٨:٠٣ - ١٤٠٠/٠٢/٠٤افت و خیز دار، پر افت و خیزگزارش
21 | 1
ensue١٧:٤٦ - ١٤٠٠/٠٢/٠١پدید آمدن، حاصل شدنگزارش
9 | 0
right back at you١١:١٤ - ١٤٠٠/٠٢/٠١به هم چنینگزارش
16 | 0
build into١٠:٠٩ - ١٤٠٠/٠٢/٠١منظور کردن، گنجاندن It’s built into the price of the roomاین در قیمت اتاق منظور شده است تعبیه کردنThere are three cash machines built into the wall.گزارش
5 | 0
clumsy١٠:٢٤ - ١٤٠٠/٠١/٣١دست و پا چلفتی و شرتی کار ناسنجیده و ناآزمودهگزارش
5 | 0
bow٠٩:٥٦ - ١٤٠٠/٠١/٣١گره گلی، گره به حالت گره ربانگزارش
5 | 1
talk around١٣:٤٦ - ١٤٠٠/٠١/٣٠پیرامون موضوعی صحبت کردن، به حواشی موضوع پرداختن He just kept talking around the subject and didn't tackle the main issues.گزارش
9 | 0
scratch your head١٢:٥١ - ١٤٠٠/٠١/٣٠تو فکر بودنگزارش
21 | 0
add up١٣:٣٧ - ١٤٠٠/٠١/٢٩فزونی یافتن، افزون شدن درست و جور در آمدنگزارش
16 | 0
conserve١٣:٢٢ - ١٤٠٠/٠١/٢٩محفوظ نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن ( خرج و مصرف نکردن )گزارش
16 | 0
horse around١٠:١٥ - ١٤٠٠/٠١/٢٨شرتی کاری کردنگزارش
5 | 1
grow into٠٩:٥٢ - ١٤٠٠/٠١/٢٨مبدل شدنگزارش
18 | 0
slick٠٩:٠١ - ١٤٠٠/٠١/٢٥کار بلد و کاردرست گزارش
12 | 0
hook someone up٠٩:٤١ - ١٤٠٠/٠١/٢٤به کسی برای خرید محصول کمک و راهنمایی کردن ( مثل افرادی که در فروشگاه ها برای راهنمایی مشتریان استخدام شده اند )گزارش
5 | 0
in someone's hand٠٩:٢٦ - ١٤٠٠/٠١/٢٤تحت اشراف، تحت کنترل، تحت مالکیتگزارش
0 | 0
what’s up with someone٠٨:٣٦ - ١٤٠٠/٠١/٢٤چرا اینجوریه؟ این چجور رفتاره؟گزارش
5 | 0
pin down١٠:٢٣ - ١٤٠٠/٠١/٢٣گیر کشیدن سوال پیچ کردن، به پای کسی پیچیدن برای گرفتن اطلاعاتگزارش
9 | 1
raid١٠:٠٤ - ١٤٠٠/٠١/٢٣تفتیش کردنگزارش
14 | 1
subtle٠٩:٠٢ - ١٤٠٠/٠١/٢٣یواشکی ، نامحسوسگزارش
18 | 0
up against١١:١٦ - ١٤٠٠/٠١/٢١توی دردسر و مضیقه بودن رودروی کسی قرار گرفتن، در افتادن باکسیگزارش
5 | 1
submit١٨:١٠ - ١٤٠٠/٠١/١٨سپردن، وانهادن، واگذاردن خود رو تسلیم کردن، سر تسلیم فرود آوردنگزارش
18 | 0
take matters into one's hand١٣:٤٥ - ١٤٠٠/٠١/١٨زمام امور رو در دست گرفتنگزارش
5 | 0
count on١٢:١٤ - ١٤٠٠/٠١/١٨چشمم آب نمی خورهگزارش
7 | 4
not nearly so as١٢:٠١ - ١٤٠٠/٠١/١٨نه در اندازه های، نه اونقدرگزارش
0 | 0