English User

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
peasant١٩:١٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٤رعیت، عامی Joe's a real peasant. دهقان Most of the produce sold in the market is grown by peasant farmersگزارش
7 | 1
all the way to١٩:٠٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٤به، تا ( ما بعدش شخص یا چیزی است که در انتهای یک سلسله یا ساختار واقع شده ) I'll take my complaint all the way to the managing director. گزارش
12 | 1
stumped١٠:٠٧ - ١٣٩٩/٠٨/١٤اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشیم، در مانده و هاج و واج I'm completely stumped - how did she manage to escape? Scientists are stumped by this mystery ... گزارش
53 | 0
look sb up٠٨:٣١ - ١٣٩٩/٠٨/١٤سر زدن به کسی ( کسی رو که به مدت طولانی ندیدیم بریم به محل زندگی اش )گزارش
5 | 0
want nothing to do with١٠:٣٣ - ١٣٩٩/٠٨/١٣ هیچ کاری باهام نداریyou want nothing to do with meگزارش
0 | 0
uneven٠٩:٥٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٣پرفراز و نشیب ( کنایه از خوب نبودن ) he had an uneven performance this year ناهموارگزارش
14 | 0
make an impression١٠:١٢ - ١٣٩٩/٠٨/١٢تلقی شدن It makes a bad impression if you’re late for an interviewگزارش
2 | 1
i don’t think so١٠:٠٠ - ١٣٩٩/٠٨/١٢1برای اینکه بگوییم چیزی درست نیست Sean: Is this the right place to catch the bus? Samuel: I don't think so. 2برای جواب نه دادن سفت و محکم Go out wi ... گزارش
7 | 0
make a point٠٨:٥٦ - ١٣٩٩/٠٨/١٢اهتمام ویژه داشتن، مبذول داشتن نگاه، توجه خاصی داشتن، نظر داشتن She makes a point of treating her employees fairly She makes a point of calling her g ... گزارش
30 | 0
caught up in the moment١٠:٣١ - ١٣٩٩/٠٨/١١اینکه آدم هیچی تو یک لحظه سرش نشه، و هیچکس و هیچی و نشناسه و فقط به یک چیز توجه داشته باشه Try not to get too caught up in the moment.گزارش
9 | 0
caught up in١٠:٢٩ - ١٣٩٩/٠٨/١١ناخواسته درگیر کاری شدن و در موقعیتی قرار گرفتن He got caught up in the demonstrations and got arrested. Sorry I’m late – I got caught in traffic. ... گزارش
12 | 1
make a big deal out of١٠:١١ - ١٣٩٩/٠٨/١١زیادی به چیزی بها دادن ، بیش از نیاز به چیزی پرداختنگزارش
21 | 0
get out of here٠٨:٤٣ - ١٣٩٩/٠٨/١١حالت کامل همون get out هست درخواست ترک محل از کسی وقتی گفته می شه که حرف طرف رو قبول نداریم:بی خود نگو، نه بابا، برو بابا، جون خودت وقتی که یه چیز ج ... گزارش
14 | 0
incase١٠:٥٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٠اگه یه وقت، یه وقت ( در صورتی که بعدش جمله بیاد ) Bring a map in case you get lost. محض احتیاط ( در صورتی که بعدش جمله ای نیمده باشه ) I don't thi ... گزارش
34 | 0
want sb back٠٩:٥٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٠در معنی همون خواستن معنی می شه ولی در کاربر فقط در جایی که چیزی یا کسی رو که قبلا داشتیم و الان نداریم رو بخواهیم I didn't mind lending you my book f ... گزارش
2 | 0
have it coming٠٩:٢٩ - ١٣٩٩/٠٨/١٠باید انتظارش رو می داشت ( دندنش نرم، حقشه ) I'm not sorry to hear that he lost his job. He had it coming ( to him ) . He's been fired but, with all ... گزارش
12 | 0
get back at٠٨:٣٥ - ١٣٩٩/٠٨/١٠حال کسیو گرفتن ( از روی انتقام گیری ) I think he’s trying to get back at her for what she said in the meeting.گزارش
12 | 1
chase away١٠:٣٩ - ١٣٩٩/٠٨/٠٨در مورد حیوانات پیش کردن هم معنا میده She's always chasing cats out of the garden to protect her precious birds.گزارش
9 | 1
just then٠٨:٢٨ - ١٣٩٩/٠٨/٠٨به معنای همون موقع و همون وقت هست و فقط برای اشاره به یک زمان خاص در گذشته مورد استفاده قرار می گیردگزارش
14 | 0
wind up١٢:٥٢ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧تو شرائط خاصی ( بد و ناخواسته ) قرار گرفتن و واقع شدن پایان دادن، به پایان رساندن اذیت کردن و روی مخ رفتنگزارش
21 | 0
i feel like١٢:٣٥ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧1به نظرم اومد، احساس کردم انگار. . . 2 ( طور خاصی ) به نظر آمدم، به نظر رسیدم 3دلم می خواهد. . . 4کاش میشد. . . ( چیزی رو می خواهیم که نمی توانیم ا ... گزارش
21 | 1
name after١٢:٠٥ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧کسی یا چیزی رو به اسم کسی یا چیزی دیگر نامگذاری کردن We named all our children after football players.گزارش
30 | 0
petty١١:٠٨ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧مسخره و الکی Prisoners complain that they are subjected to too many petty rules and restrictions. دون همت و حقیرگزارش
9 | 1
datable١٠:٤٨ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧شخص جذاب ( برای اینکه باهاش ملاقات داشته باشیم ) She looked highly datable in tight jeans, with a gold chain around her neck.گزارش
5 | 1
deconstruct١٠:٣٧ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧اصطلاح فارسیش میشه:باز خوانی، از نو نوشتن، باز نویسی کردن، از نو نگاشتن، مثل باز خوانی تاریخ ( یعنی برای فهم و درک دقیق و اصلاح چیزی آن را باز نگری و ... گزارش
37 | 1
every other١٠:١٠ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧وقتی در کلام چیزی رو گفتیم و بعدش می خوایم چیزهای دیگه که متفاوت یا مخالف با آنچه گفتیم هستند رو یکجا بگوییم، از این عبارت استفاده میشه و به معنای بق ... گزارش
25 | 0
every other way١٠:٠٢ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧از بقیه جهات، از هر جهت دیگه، در هر جهت دیگه، از هر جهتی ( متفاوت از آنچه قبلا گفته شده یا به جز جهتی که در کلام قبلا استثناء شده ) I mean every ot ... گزارش
7 | 0
the other way around٠٩:٥٣ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧عوضی، برعکس، در جهت مخالف you got my word the other way aroundگزارش
32 | 0
trooper٠٩:٤٦ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧به سربازی گفته می شود که پایین ترین درجه رو دارد در جنگ: سیاهی لشکرگزارش
9 | 1
recognition٠٩:٣٣ - ١٣٩٩/٠٨/٠٧1مورد قبول قرار گرفتن، مقبول واقع شدن It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community. 2مورد تقدیر واقع شدن، ... گزارش
48 | 0