rogue١٣:٠٢ - ١٤٠١/٠٤/١٢بلا Come here, you little rogue خود مختار و خود سر شدنgo rogue حساب نشده و ناموزون a rogue state سرکش و یاغی rogue animal آدم دغل باز و شرور و بدجنس
گزارش2 | 0
assert yourself١٩:٠٤ - ١٤٠١/٠٤/١١خود ابرازی کردن، اظهار وجود کردن
گزارش2 | 0
toxic١٨:٤٠ - ١٤٠١/٠٣/٢٥آدم های قناس
گزارش7 | 1
can't help but notice١٣:٥٥ - ١٤٠١/٠٣/١٧ناگفته مشخصه پرواضح است این طور که برمیاید، اینطور که پیداس
گزارش2 | 0
redeeming١٣:١٩ - ١٤٠١/٠٣/١٧بدردبخور
گزارش0 | 0
cope١٥:٢٢ - ١٤٠١/٠٣/١٢اینکه دستمون بند و گیر چیزی باشه سروکار داشتن باکسی یا چیزی ( همراه سختی ) سر و کله زدن با کسی ( به سختی )
گزارش0 | 1
footsteps٠٨:٢٠ - ١٤٠١/٠٢/٢٨راه و مسیر ( یعنی راه و مسیر طی شده و مشخص ) When he realized he'd lost his wallet, he retraced his footstepsیعنی همون راهی که اومده بود رو برگشت
گزارش7 | 0
at this rate١٣:٥٣ - ١٤٠١/٠٢/١٨با این اوصاف، علی الظاهر
گزارش2 | 1
get ahold١٧:١٨ - ١٤٠١/٠٢/١٧دسترسی پیدا کردن، وصول یافتن، دسترسی یافتن
گزارش2 | 1
sting١٣:٥٠ - ١٤٠١/٠٢/١٧نیش و کنایه زدن
گزارش2 | 1
rise above٠٩:٢٢ - ١٤٠١/٠٢/١٥خویشتن داری، نادید گرفتن
گزارش2 | 1
come along٠٠:٢٩ - ١٤٠١/٠٢/١٤پیش رفتن He is coming along really well in his speaking
گزارش2 | 1
too much of١٣:٤٧ - ١٤٠١/٠٢/١٣زیادی she is too much of disciplinarianاون زیادی مقراراتی هست
گزارش2 | 1
disciplinarian١٣:٤٥ - ١٤٠١/٠٢/١٣مقراراتی و سخت گیر در ضمن اسم هست نه صفت
گزارش0 | 1
wrongful١٤:٠٢ - ١٤٠١/٠٢/١٠ناروا
گزارش0 | 1
dread٠٨:٣٥ - ١٤٠١/٠٢/٠٥بر حذر بودن از چیزی، بیم چیزی رو داشتن The day I was dreading
گزارش0 | 1
shallow١٤:١٩ - ١٤٠١/٠١/٢٨کم عمق و سطحی معدود بی مایه و بی اصل و ریشه شل و ول، زپرتی
گزارش0 | 1
out from under١٤:٠٠ - ١٤٠١/٠١/٢٧بیرون اومدن از زیر بار It took us nearly five years, but we're finally out from under the debt we took on for our wedding. بعد 5 سال بالاخره از زیر ب ...
گزارش5 | 1
hash out١٣:٤٢ - ١٤٠١/٠١/٢٤سنگ ها رو واکندن
گزارش2 | 1
behold١٤:١١ - ١٤٠١/٠١/١٠به نظاره ایستادن نظار ه گر بودن
گزارش12 | 1
push someone away١٣:٣٧ - ١٤٠١/٠١/٠٩زیر بار کسی نرفتن، دست رد زدن، پس زدن، راه ندادن
گزارش2 | 1
deposition١٤:١٥ - ١٤٠١/٠١/٠٨استشهادیه، خلع مقام، رسوب، به جای مانده
گزارش2 | 1
blindsided١٣:٤٦ - ١٤٠١/٠١/٠٨باعث یکه خوردن شدن
گزارش2 | 0
outrage١٣:٥٠ - ١٤٠١/٠١/٠٣برافروخته
گزارش2 | 0
swear off١٣:٤٥ - ١٤٠١/٠١/٠١کنار گذاشتن یک عادت، کار یا چیز بد
گزارش5 | 0
obnoxious١٣:٥٥ - ١٤٠٠/١٢/٢٤بی نزاکت
گزارش2 | 1
dexterity١٥:٠٣ - ١٤٠٠/١٢/٢٣کارورزی، دست ورزی
گزارش2 | 0
manifest٠٩:٠٦ - ١٤٠٠/١٠/١٩به ظهور رساندن، پدیدار ساختن، به عمل آوردن، به حقیقت نشاندن
گزارش12 | 0
as luck would have it١٤:٣٨ - ١٤٠٠/١٠/١٨از قضا، از بخت ما ( هم در موارد خوب و هم در موارد بد بکار میره )
گزارش5 | 0
ripple effect١٤:١٦ - ١٤٠٠/١٠/١٥پیامدهای دامنه دار و فراگیر
گزارش14 | 0
put on a show١٤:٣١ - ١٤٠٠/١٠/١٤به اجرا گذاردن، به نمایش گذاردن
گزارش5 | 0
anchor١٥:٠٢ - ١٤٠٠/١٠/١٣بند کردن خود یا چیزی به جایی
گزارش16 | 1
block١٤:١٢ - ١٤٠٠/١٠/١٣یعنی مسافت یک خیابان بین یک چهار راه تا چهار راه بعدی The museum is just six blocks away.
گزارش16 | 0
get on it١٤:٣٢ - ١٤٠٠/١٠/١١خطاب به کسی: پس یالا معطل چی هستی، بدو
گزارش7 | 0
fall short١٤:٠٩ - ١٤٠٠/١٠/١١کوتاه ماندن دست از چیزی
گزارش2 | 1
wind up١٤:٠٥ - ١٤٠٠/١٠/١١تو فارسی:یهو چشم وا کردن و خود رو در یک شرایط ناخواسته و بد دیدن
گزارش9 | 1