پیشنهادهای بیداد (٤٦٠)
گِرم به دستگیره ای که در چهار گوشه توبره یا خوره با نخ درست می کردند گفته می شد. هنگام نیاز ریسمان و طناب را از این دستگیره ها عبور می دادند
گلیمی که با نخ پنبه ای بافته می شد و پرز و پشمی نداشت و صاف و یکدست به نظر می رسید
هنگام شب اهالی خانه برای اینکه کسی نتواند وارد خانه شود درب خانه را با کمک یک تکه فلز یا چوب از پشت محکم می کردند که به آن شوبند می گفتند.
کف کردن و سررفتن مایعات از ظرف را گویند. به خصوص وقتی شیره انگور یا رب می پختند این اتفاق می افتاد.
مهتر و بزرگ داننده اسرار و رازها
نشک نوک و تیزی هر چیزی را گویند
در معنای کهن آن با دست کنایه از اسراف کار بودن است.
به ماستی که هم بالا آمده و هم تیز کردهو اسیدی شده می گویند بولتیز کرده است. تیز از تیزاب به معنای اسیدی شدن است.
در گویش مردم میمند شهربابک همان بذر گیاه شنبلیله را شمبری گویند.
خفاش
دسته ای از گیاه که به دور چوبی محکم می شوند و با آن مایعات را می زنند تا غلیظ شوند.
راعی به معنی چوپان است. رعیت زیر دستان بزرگ و خانی را می گفتند. این باقیمانده نظام ارباب و رعیتی در کشور ماست
ترپ ترپ صدای پا است.
آخوند، آکوند، آکنده، پر و سرشار از علم و دانایی.
در گویش میمند شهربابک گرگو نام گیاهی از تیره قاصدکیان می باشد.
در یک عبارت کنایی گل واژه شدن به معنای رسوایی و سر زبان خلق افتادن معنا می دهد.
کپر یا خانه های ساده ای که با چوب و برگ نخل می سازند.
ابلق و دورنگ است. چون فرد دیوانه ثبات و تمرکز بر رفتار ندارد و گاهی خوب و گاهی بد رفتار می کند و طبق یک افسانه قدیمی دیوانه ها از چیزهای ابلق وحشت دا ...
بالیستیک به معنی سمت بالا یک کلمه ایرانی است.
نالین ( رختخواب و تشک ) به معنای پایین در مقابل بالین ( بالش ) به معنای بالاست. نال ( پایین ) در مقابل بال ( بالا ) است.
در گویش میمند شهربابک به گیاه گزنه سوزک می گویند. چون تماس با آن باعث سوزش اندام ها می شود.
سبزینگی گیاهان
کلیل نام گیاهی است که غلاف دانه های آن شبیه لوبیا ولی کوچک تر است.
شراب همان شرخاب و سرخ آب، آب آتشگون است.
نام نانی است که در یک کوره سنگی و یا گلی پخت می گردد. کرنون ، کوره نان یا همان نان کوره ای است. از طرف دیگر کوره و کره شامل مفاهیمی از کروی بودن هستن ...
جدی، ژدی، ژد، زد، زدوگ به یک معنا شیره و صمغ گیاه است
زِبا=کتاب، رساله زُبا=دزد، سارق زَبا=طلا، زد
علف هرز، خارشتر، ژاژ
تقدیر الهی، قضا و قدر، سرنوشت
کُستی یا کُست یا کُستیک یا کُشتی یا بند دین عبارت از بند سفید و باریک و بلندی بوده، که از هفتاد و دو نخ پشم سفید گوسفند بافته می شده، هر فرد زرتشتی پ ...
چند ویس یک زنتو ( zantu ) را پدید میآورد . زنتو به معنای قبیله است چنانچه یکی از قبایل ماد آریا زنتو نام داشت. زنتو را میتوان با شهرستان مقایسه کرد
ویس معنای شهر را دارد و کلمه ویسپوهران به معنای بزرگان شهر یا کشور است.
ارس به معنای استوار و محکم است
استخوان مرکب از دو واژه اُست به معنای محکم ، نهاد ، پابرجا ( اصل کلمه اُست به معنای سنگ است ) . واژه های استوانه، استوار، استاده حاوی این معنا هستند. ...
استخوان دار ( به هستی مادی و این جهانی می گویند )
گیه ، گیاه، گئثه به معنای زندگی است
تلاش و کوشش
جاوند یا ژا وند قسم اول این واژه معنایی از گلوله کردن و جمع کردن داردروی هم این واژه یعنی پیچیدن و گرد کردن وسایل در یک پارچه بزرگتر.
هنوز در گویش محلی هنگامی که آدور به دست یا پا میرود می گویند دستم آتش گرفت. سوزش آن را با سوزش آتش شبیه به هم میدانند.
آدر یا آدور هم معنای واژگانی آتر، آتور ، آتخش و آتش است . به علت نزدیکی این محل به آتشکده آذربغ به آن آدرباغ یا باغ آتشکده می گویند.
به معنای خورشید مند یکی از صفات اشه ایزد نظم و راستی وهماهنگی است.
در گویش مردم میمند شهربابک به نانی که موقع پخت خوب عمل نیاید میگویند نان هلکو شده است.
خرتو همان خرد است. خر به معنای بزرگ و رتو به معنای داور در مجموع خرتو یعنی داور بزرگ .
دوژ یعنی بد و دا به معنای دیدن است . روی هم این واژه یعنی بد بین
هودا یعنی نیک بین در مقابل دوژدا به معنای بد بین
نمه نام ایزد نماز است . نمه همراه با ایژا و آرمیتی با هم می آیند
دین از ریشه دا به معنی دیدن است. دین جان و نفس نگریستن است.
مزار از دو واژه مز در معنای جایگاه و سرشت و آر در معنای آرامش و آرمیدن است. جای آرمیدن
مزدا از دو واژه مز به معنای ریشه و سرشت و جایگاه و دا هم خانواده وید و ودا و دانش است.
رختخواب کهنه