تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با این حال /علیرغم این ( یا آنچه پیشتر ذکر شده ) مثال: I’m not likely to run out of money but, all the same, I’m careful. احتمال نمیدهم که پولم تم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خود یک مساله به اندازه کافی بد میباشد که . . . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اتفاقات و اخبار تلخ و مایوس کننده - The newspapers are always full of doom and gloom these days.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرایط بسیار بسیار نامطلوب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از اقصی نقاط جهان

پیشنهاد
١

آخرش که خوب باشه بقیه اش مهم نیست. ( تمام مشکلاتی که در طول مسیر و انجام کاری بوده با پایان خوب فراموش میشه ) مثال: I'm sorry that it took so long t ...

پیشنهاد
١

باعث آزار و اذیت کسی شدن/رنجاندن کسی/از دماغ کسی آوردن

پیشنهاد
٠

گفتم ( فکر کردم که ) یه حالی به خودم بدم/

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

I could use a vacation به تعطیلات نیاز دارم/دوست دارم برم تعطیلات.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیاز داشتن/خواستن/احتیاج داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پر رو نشو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پرکارترین و قابل اعتماد ترین ( ماشین، تجهیزات، شخص )

پیشنهاد

نپذیرفتن و قبول نکردن ( پیشنهاد و حرفی را ) . I said we should go back, but Dennis wouldn’t hear of it گفتم باید برگردیم، اما دنیس قبول نمیکرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انجام دادن کاری بر خلاف میل باطنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

We had similar ideas about the show, and the two of us hit it off right away. ما راجع به نمایش نظرات یکسانی داشتیم و این باعث شد تا خیلی زود با هم ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلاش ویژه ای انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کمبود داشتن چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیرون رانده شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیش از حد ستایش کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

همیشه با هم بودن تا جایی که باعث مشکل بشه

پیشنهاد
١

غمگین و ناراحت شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به یکباره به کسی پرخاش کردن

پیشنهاد
٠

از هم کدورت و کینه داشتن

پیشنهاد
٠

خیلی دلم میخواد که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

بیخیال مذاکره شدن و ادامه ندادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در حق کسی لطف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص سنجیده نشده

پیشنهاد
٠

احمق بودن/شل مغز بودن/

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشکلات را به روی خود نیاوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضد حال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

با این حال/درسته ولی. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارزان و قابل قبول ( اتاق و . . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیارسفت و سخت و اذیت کننده My bed is as hard as nails.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عقلت رو از دست دادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عمیقا ( احساسات )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به یاد روزهای خوش گذشته

پیشنهاد
١

کلی کار برای انجام داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست خالی بودن ( کار خاصی برای انجام نداشتن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنار گذاشته شده/ به درد نخور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حد اعتدال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

موفقیت بزرگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گواهی شرایط خوب یک سازمان یا شرکت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

His emotions spilled over after his big win. او بعد از بردن مسابقه غرق در احساسات شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جان گرفتن e. g. Terrorism feeds on fear. تروریسم از ترس جان میگیرد.

١