آزاده - جزئیات مدال‌ها

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on the job experience: experience received while working a ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pepton: [صنایع غذایی] پپتون : ترکیب پروتئین ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

peptonize: ( پروتئین را ) تبدیل به پپتون کردن

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy yarn: [نساجی] نخ فانتزی - نخ تزئینی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancymesh fabric: [نساجی] پارچه فانتزی منفذ دار

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't try and get fancy: سعی نکن باکلاس و تجملاتی ش کنی.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is not fancy if it is true: باکلاس و تجملاتی نیست اگر واقعیت دا ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

manipulated cloth: [نساجی] پارچه پشمی یا فاستونی مخلوط ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impossible task: unrealistic task

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impossibleness: quality of being impossible

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancywork: سوزن دوزی، ملیله دوزی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy man: مردی که زنی خرج او را می دهد ( به و ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy women: ادم خیالپرور، جاکش، جنده، فاحشه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy price: بهای تفننی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy ball: بالماسکه dance where people wear ma ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy dan: ( امریکا ـ خودمانی ) آدم پر فیس و ا ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy dress ball: بالماسکه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy fair: بازار کالای تجملی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy picture: عکس خیالی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy sapphire or sapphire or sapphire: [زمین شناسی] یاقوت خیال انگیز یاقوت ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy pique design: [نساجی] پارچه بافته شده با نخ های ت ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy yarn spinning device: [نساجی] ماشین ریسندگی نخ تزئینی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy basket weave: [نساجی] بافت تافته فانتزی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy goods: decorative items

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy lady: man's lover

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy prices: extravagant prices

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy rib: [نساجی] ریب فانتزی - بافت ریب فانتز ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy shop: shop that sells purely decorative o ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy warp rib weave: [نساجی] بافت ریپس فانتزی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fancy weave: [نساجی] بافت فانتزی - بافت تزئینی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impossible event: [آمار] پیشامد ناممکن

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impossible condition: [حقوق] شرط غیر مقدور، شرط محال

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impossible construction problems: [ریاضیات] مسأله های ترسیم نشدنی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

impossible outcome: [ریاضیات] پیشامد غیر ممکن

١ هفته پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wedgy: گوه شکل، گوه مانند

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wedge shaped: گوه ای، سه گوش، دارای شکل v

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wedge cut or wedge shaped cut or wedge shaped cut: [زمین شناسی] برش گوه ای - برش گوه ا ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wedge theory: [زمین شناسی] نظریه گوه ای - نظریه ت ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wedge base lamp: [برق و الکترونیک] لامپ پایه گوه ای ...

١ هفته پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

summoning a witness: calling a person to testify in cour ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

summon for questioning: order to come in for interrogation

١ هفته پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twist liveliness: [نساجی] گشتاور باقیمانده

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twist multiple: [نساجی] ضریب تاب

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twist per inch: [نساجی] تاب در اینچ

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

knock knees: زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخو ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crawlingly: سینه مال , خزنده وار

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crawling trace or crawling traces or crawling traces: [زمین شناسی] آثار خزیدن آثاری که از ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crawl on all fours: move on hands and knees

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crawled on all fours: move along the ground on hands and ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crawlway: [زمین شناسی] راه خزشی یک گذرگاه غار ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twisting moment: [عمران و معماری] گشتاور پیچشی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

guitarfish: ( جانور شناسی ) ماهی گیتار ( پر غضر ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twistor: حافظه پیچشی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

grape vinegar: سرکه ی انگور

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twist selvage: [نساجی] کناره لبه کردلین ( که با سی ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the man at the wheel: راننده اتومبیل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

twisted him round his little finger: had him under his thumb

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the mann auditorium: a cultural center

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the one that got away: قسر در رفتن

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mannishly: با ادای مردانه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mannishness: ادای مردانه

١ هفته پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

days of plenty: روزها ( یا سال های ) رونق و فراوانی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

days of glory: good old days

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

days of summer: hot season summer season

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

days of the year: days passing in a year

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be jealous of one's rights: be envious of another's privileges ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gunther: ( افسانه ی آلمانی ) گونتر ( شاه بور ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

superserviceable: بیش از حد لازم

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

superficies: نما، سطح، جبه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

superinduce: تجدید فراش کردن، کشیدن یا گذاشتن یا ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

color burst pedestal: [برق و الکترونیک] پایه ی رگبار رنگ ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bailing plant: [نفت] تأسیسات تمیزکاری

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bailing tank bailing tube: [نفت] مخزن لای کشی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bailing production: [نفت] تولید با لوله ی تمیزکاری

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bailing well: [نفت] چاه در دست تمیزکاری

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

swingboat: ( uk ) boat - shaped carriage in an ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

color burst: [برق و الکترونیک] رگبار رنگ یک رشته ...

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

middle french: ( زبانشناسی ) فرانسه ی میانه ( زبان ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fat woman: overweight woman

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fat witted: کندذهن، دیرفهم، احمق، کله خر

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fat work: مقاطعه کار

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditional jump: جهش شرطی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditional breakpoint: نقطه انفصال شرطی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditional instruction: دستورالعمل شرطی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditional branch: [کامپیوتر] انشعاب شرطی - انشعاب شرط ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditional amnesty: immunity subject to conditions

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditional convergence: [آمار] همگرایی شرطی

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

girly: خام و بچه گانه دخترانه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

girly magazine: magazine containing pictures of nud ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

playbox: chest filled with toys and games

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

play both ends against the middle: از این شاخ به آن شاخ پریدن

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

middle atlantic states: ( امریکا ) ایالت های کرانه ی میانی ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

middle temple: ( نام یکی از دادسراها و محل های آمو ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

evictee: one who has been turned out of a dw ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

eviction from a property: process of being expelled from a pr ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bucksaw: اره ی قاب دار ( اره ی بزرگی که تیغه ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bucktooth: دندان های پیش آمده، دندان گراز

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

honor ceremony: ceremony held to honor someone

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

should not be mentioned: it is best not to say it again

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

buckskin: پوست گوزن، پوست اهو

١ هفته پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

weir flow: [آب و خاک] جریان سرریزی

١ هفته پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique lattice: [شیمی] شبکه مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique lighting: [سینما] نورپردازی اریب

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique line: [ریاضیات] خط مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique parallelepiped: [ریاضیات] متوازی السطوح مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique perspective: [عمران و معماری] پرسپکتیو مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique prism: [ریاضیات] منشور مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique pyramid: [ریاضیات] هرم مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique rotation: [آمار] دوَران مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique section: [عمران و معماری] برش اریب

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique bedding: [زمین شناسی] لایه بندی مایل مترادفی ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique circular cylinder: [ریاضیات] استوانه ی مستدیر مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique fault: [معدن] گسل مورب ( زمین شناسی ساختما ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique cone: [ریاضیات] مخروط مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique subduction: [زمین شناسی] فرورانش مایل جابجایی ن ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique coordinates: [ریاضیات] مختصات مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique expansion wave: [عمران و معماری] موج انبساطی اریب

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique cutting: [ریاضیات] برشکاری مورب

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique cylinder: [ریاضیات] استوانه ی مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique incidence tansmission: [برق و الکترونیک] ارسال برخورد مایل ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique dunes: [آب و خاک] تپه های مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique illumination: [زمین شناسی] تابش نور مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique incidence: [برق و الکترونیک] برخورد مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique lamination: [زمین شناسی] لایه بندی مایل، لایه ب ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique ridge: [دندانپزشکی] ریج مایل، ریجی که فقط ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblivious of: forgetful

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique slip: [زمین شناسی] لغزش مایل در یک گسل، ل ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique angle: زاویه ی غیر قائمه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique system: [شیمی] سیستم مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique asymptote: [ریاضیات] مجانب مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique case: حالت مفعولی یا اضافه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique triangle: [ریاضیات] مثلث نا قائمه

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique axonometry: [ریاضیات] محورسنجی مایل

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique question: پرسش غیر مستقیم

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique weir: [عمران و معماری] سرریز اریب

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique projection: [زمین شناسی] تصویر مایل، فرافکنی ما ...

١ هفته پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

oblique circular cone: [ریاضیات] مخروط مایل دوار

١ هفته پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i couldn’t put it down: نمی تونستم بذارمش زمین. ( بیشتر در ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i couldn’t tear myself away: نمی تونستم ازش دل بکنم.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s intriguing: خیلی جذابه

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s fascinating: خیلی جذابه

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that’ll never happen: هیچ وقت این اتفاق نمیفته.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he winced when the doctor gave him an injection: او وقتی دکتر بهش آمپول زد، ناله کرد ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’d rather not talk about it: ترجیح می دم حرفی نزنم.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was a real letdown: واقعا ناامیدم کرد

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s bound to happen eventually: بالاخره اتفاق میفته.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she grinned: پوزخند زد.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m sorry that’s personal: ببخشید این ( مسئله ) شخصیه.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m counting down the days until: روزها را می شمارم تا زمانی که…

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how disappointing: چه ناامیدکننده!

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m sorry that’s confidential: ببخشید. این یه رازه.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s a sign of things to come: نشون میده که همه چیز در آینده قرار ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s not so bad: اون قدر هم بد نیست.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m not at liberty to say: نمی تونم بگم.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s a taste of things to come: نشون میده که همه چیز در آینده قرار ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is there anything i can do to help: کمکی از دست من برمیاد؟

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it won’t happen in our lifetime: تا چهل، پنجاه سال آینده اتفاق نمیفت ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you look a bit down: انگار حالت گرفته س.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s right around the corner: خیلی زود انجام میشه.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s about as exciting as watching paint dry: به اندازه تماشای خشک شدن رنگ روی دی ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’ll happen any day now: همین روزها اتفاق میفته.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was dying of boredom: داشتم از بی حوصلگی میمردم.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that’s a huge load off my mind: انگار یه باری از روی دوشم برداشته ش ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you have no idea what a relief it is: نمی دونی چه قدر خیالم راحت شد.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was bored to death: در حد مرگ حوصلم سر رفته بود.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you had me worried for a moment: یه لحظه من رو ترسوندی.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was bored to tears: خیلی حوصلم سر رفته بود.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it does nothing for me: هیچ جذابیتی برام نداره.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was so into it i lost track of time: خیلی بهش علاقه مند شدم و متوجه گذر ...

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she got bent out of shape: به شدت عصبانی شد.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you’re a fantastic cook: تو آشپز فوق العاده ای هستی.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that’s a pack of lies: اول تا آخرش دروغه.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was born to: او به دنیا آمده تا یک … باشد.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he’s pinching pennies: داره قرون قرون پول جمع می کنه.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he has a chip on his shoulder: خیلی زود بهش برمی خوره.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the lasagna is delicious: این لازانیا لذیذه.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that’s an outright lie: خیلی واضحه که دروغه

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the crime rate plummeted: آمار جرم به شدت کاهش پیدا کرده.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he makes minimum wage: درآمد خیلی کمی داره.

١ هفته پیش

مدال‌های آزاده