نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
five foot: five - foot: - A way for close fri ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put your clothes in the baggage: لباساتو داخل ساک بزار گذاشتن چیزی د ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
eventually she managed to overcome her shyness in class: سرانجام او توانست در کلاس بر خجالتی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
juventus overcame ajax in a thrilling game: یوونتوس در یک بازی مهیج بر آژاکس غل ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the obstacle to be overcome is nothing to a man of his ability: مانعی که باید بر آن غلبه کرد برای ی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he might have felt overcome with tiredness: او شاید احساس خستگی می کرده است. = ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to overcome one hardship after another: فائق آمدن بر مشکلات یکی پس از دیگری
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
today his company continues to thrive: امروز شرکت او به رشد خود ادامه می د ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
lavender thrives in poor soil: اسطوخودوس در خاک ضعیف رشد می کند.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
many people thrive on a stressful lifestyle: بسیاری از افراد در یک سبک زندگی پر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
creative people are usually very determined and thrive on overcoming obstacles: افراد خلاق معمولاً بسیار مصمم هستند ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
criminals thrive on the indulgence of societies: مجرم ها با بخشش جامعه توسعه پیدا می ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there may be equivalent ways to thrive: ممکن است روشهای مشابهی برای موفق شد ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
can you send out this thorn in my foot: می توانی این خار را از توی پایم در ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
after finishing our exams we all felt happy and carefree: بعد از تمام کردن امتحانمان همه احسا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we entered this war in a rather carefree: ما تقریباً با خیال راحت وارد این جن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i put in an order: اضافه کردن یک سفارش در لیست خرید, د ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there's something seedy about that guy’s smile—it feels like he's always hiding something: لبخند آن مرد چیزی مشکوک در خود دارد ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was overcome by smoke before he could get out of the apartment: او قبل از اینکه بتواند از آپارتمان ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i put in: اضافه کردن یک سفارش در لیست خرید, د ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the politician’s past was full of seedy deals and shady connections: گذشته ی سیاستمدار پر از معاملات مشک ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i believe that we will overcome in the end: من باور دارم که سرانجام ما پیروز خو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
wanted to put this painting in a magazine: میخواستم این نقاشیُ تو یه مجله درج ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
after losing his job he started hanging around with some seedy characters: بعد از اینکه کارش را از دست داد، با ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
overcome with emotion she found herself unable to speak for a few minutes: او که احساسات سراسر وجودش را فرا گر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the bar had a seedy atmosphere filled with smoke broken furniture and suspicious glances: بار فضای کثیف و مشکوکی داشت، پر از ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put in more time on the proposal: برای پیشنهاد، زمان بیشتری اختصاص ده ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
overcome by emotion she found herself unable to speak for a few minutes: او که احساسات سراسر وجودش را فرا گر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he took me to a seedy motel on the edge of town and i instantly regretted trusting him: او مرا به یک متل مشکوک در حاشیه شهر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put it in your diary: در تقویمت یادداشت کن یادداشت کردن / ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she was overcome with remorse for not having visited her dying father: از اینکه به ملاقات پدر در حال مرگش ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was overcome with grief when his wife died: وقتی همسرش درگذشت غم و اندوه او را ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he suddenly put in: پریدن وسط حرف کسی
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the firm must overcome its resistance to new technology: این شرکت باید بر سماجت خود در برابر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
once you've put in the hours of practice: وقتی شما ساعتهای زیادی را برای تمری ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the plan was designed to help women and minorities overcome discrimination in the workplace: این طرح برای کمک به زنان و اقلیت ها ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we're having a new shower put in: دادیم یک دوش جدید نصب کنند
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the young woman was overcome with emotion when she learned she had won a scholarship: وقتی فهمید برنده بورسیه شده است زن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put in harm's way: به مخاطره انداختن، در معرض انقراض ق ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the family overcame many obstacles to purchase the house: این خانواده برای خرید این خانه بر ب ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
make sth stop burning: خاموش کردن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put him off with the excuse that she had too much work to do: او با بهانه اینکه خیلی کار برای انج ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you should floss daily: باید هر روز نخ دندان بکشی. floss ( ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a conflict between his business and domestic life: یک تعارض و ناسازگاری بین تجارت و زن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i need to put on some clean socks: باید چند جوراب تمیز بپوشم.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the accident put her off driving for life: تصادف تا آخر عمر او را از رانندگی ک ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
make something stop burning: خاموش کردن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he finally could overcome his fear of flying: او در نهایت تونست به ترسش از پرواز ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put on her coat before going outside: او قبل از بیرون رفتن، کتش را پوشید.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the meeting has been put off until the first week in june: جلسه تا هفته اول ژوئن به تعویق افتا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
taking excruciating pain: درد گرفتن فوق شدید
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put out his hand: دستش را دراز کرد put out=دراز کردن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was overcome by hydrogen sulfide: او تحت تاثیر سولفید هیدروژن قرار گر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
don't be put off: نا امید نشو
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put in your password: پسورد تان را وارد کنید
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
how can we overcome speeding problems: چگونه می توانیم از پس مسائل سرعت بر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he put on a pair of old jeans to paint the room: او یک شلوار جین کهنه پوشید تا اتاق ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
that website feels seedy: آن وبسایت حس مشکوکی دارد
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
employees pushed back against the new schedule: کارمندان در برابر برنامه ی جدید مخا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's an interesting idea and i thought he put it across well: اون طرح و نقشه جالبیه و من فکر میکن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the accident put me off driving: تصادفه دلمو از رانندگی کردن زد دل ز ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the roofer repaired the storm damaged shingles: سقف ساز تخته های سقف آسیب دیده از ط ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put on her best dress for the party: او بهترین لباسش را برای مهمانی پوشی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
citizens pushed back against the new law: شهروندان در برابر قانون جدید مقاومت ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the city looks glamorous on the surface but there's a seedy world just beneath it: این شهر در ظاهر مجلل است، اما دنیای ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put out of your mind: فراموش کن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
there was a lot of conflict between his classmates: درگیری زیادی بین همکلاسیهایش وجود د ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the bad smell in the room will put off anyone who enters: بوی بد داخل اتاق تو ذوق هرکسی که وا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
students push back after teacher called charlie kirk 'garbage: دانشجوها واکنش نشان دادند بعد از ای ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
don't forget to put on your hat: فراموش نکن کلاهت را بپوشی.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
don't beat around the bush cut to the chase: طفره نرو، برو سر اصل مطلب
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put somebody out of work: کنار گذاشتن کسی از کارش
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
flossing keeps your gums healthy: نخ دندان کشیدن لثه های شما رو سلامت ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i always try to avoid conflict wherever possible: من همیشه تلاش میکنم که از مشاجره تا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to be put off: تو ذوق خوردن، زده شدن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he moved out of that seedy neighborhood the moment he could afford better: به محض اینکه توانایی مالی پیدا کرد، ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
push in your chair: صندلی ات را داخل دادن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he put on his shoes and left the house: او کفش هایش را پوشید و از خانه رفت.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put someone out of work: کنار گذاشتن کسی از کارش
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
their interests sometimes conflict: گاهی وقتها علایق و دلبستگی هایشان م ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the novel explores the seedy underbelly of the fashion industry where beauty hides corruption: این رمان به جنبه ی تاریک و فاسد دنی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he's just flossing with his new car: فقط داره با ماشین جدیدش پُز می ده. ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put on your jacket it's cold outside: ژاکتت را بپوش، هوا سرد است.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
a sociopath often disregards the rights of others: جامعه ستیز معمولاً حقوق دیگران را ن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put up extremely powerful resistance: مقاومت بسیار قدرتمندی از خود نشان د ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the current pushed the floating log back up the riverbank: جریان آب تنه ی شناور را دوباره به س ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he saw carrie in a cafe with andrew and put two and two together: اون کری رو تو کافه با اندرو دیده دی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
originally it was a bedroom but we turned it into a study: در اصل یک اتاق خواب بود، اما ما ان ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
government didn't have to put tracking devices on us: دولت مجبور نیست دستگاه های ردیاب رو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the comedian put over his jokes with great timing and delivery: کمدین شوخی هایش را با زمان بندی و ا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
would you like some porridge: کمی حلیم {حریره} میل دارید؟
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the waves pushed the surfer back up onto the board: امواج موج سوار را دوباره روی تخته ا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put two and two together and assumed they were dating: سر نخ ها رو کنار هم گذاشت و فکر کرد ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
distract someone: منحرف کردن کسی
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
ruminating will turn me into a failure: نشخوار فکری من را مبدل به یک ( فرد ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we must put the government on torch: باید دولت رو به آتش بکشیم
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i set aside some money for a new car: من مقداری پول برای یک ماشین جدید کن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
as i tried to descend the rising air pushed me back up: در عین حال که تلاش می کردم پایین بی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he wore a fancy suit but his seedy behavior at the party gave him away: او کت و شلوار شیکی پوشیده بود، اما ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
delay sth: عقب انداختن چیزی به تاخیر انداختن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he didn't tell me he lost his job but i put two and two together when i saw him at home all week: نگفت کارشو از دست داده، ولی وقتی دی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i called a roofer to fix the leak above the kitchen: یه سقف کار صدا زدم که نشتی بالای آش ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put something on torch: به آتش کشیدن/نابود کردن چیزی
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
that website feels seedy—too many ads strange links and fake promises: آن وبسایت حس مشکوکی دارد—تبلیغات زی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i'm going to put aside some money for a new car: من می خواهم مقداری پول برای یک ماشی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the thermals over texas kept pushing the glider back up: جریان های گرم هوای تگزاس مدام گلاید ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
delay something: عقب انداختن چیزی به تاخیر انداختن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
roofers must follow strict safety protocols when working at heights: سقف سازها باید موقع کار در ارتفاع، ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i saw her crying and then leaving early—i just put two and two together: دیدم داره گریه می کنه و زود رفت، دی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
let me just put through a change of address: اجازه بدید یک تغییر رو روی آدرس اعم ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put your hair up: موهاتو بالای سرت ببند
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
life kept knocking her down but she always pushed back up: زندگی مدام او را زمین می زد، اما او ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
don't be such a sociopath show some empathy: این قدر جامعه ستیز نباش، یه کم همدل ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the company is bringing back an old product due to popular demand: شرکت به دلیل تقاضای عمومی یک محصول ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i put myself through college: خودم خرج دانشگاهم را میدهم put thro ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put on pounds: اضافه وزن داشتن، چاق شدن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
distinguishing reality from fantasy: تشخیص دادن واقعیت از وهم و خیال
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he fell but quickly pushed himself back up: افتاد، اما فوراً خودش رو دوباره بلن ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he acted like a sociopath lying without guilt: او مثل یک جامعه ستیز رفتار کرد، بدو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i just couldn't put my mother through my: نمی خواهم مادرم را برای ازدواجم به ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
game is over you put on a weak show: بازی تموم شد. تو نمایش ضعیفی رو اجر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
can you please bring back my book when you're done reading it: می توانید لطفاً کتابم را بازگردانید ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
my legs involuntarily pushed me back up during the squat: در حین اسکات، پاهایم به طور ناخودآگ ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
in a few years we will turn into them: چند ساله دیگه ماهم مثل اونا میشیم
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put over the importance of teamwork in her speech: او اهمیت کار گروهی را در سخنرانی اش ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they can still put on a good face to the public: آن ها می تونند به مردم وانمود کنند ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i put down the address so i wouldn't forget: آدرس رو یادداشت کردم که یادم نره. ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the city is putting up a fireworks display for the new year's eve celebration: شهر یک نمایش آتش بازی برای جشن سال ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she is not really happy she is just putting it on: اون واقعا خوشحال نیست اون فقط داره ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he had to push back up his feelings of sadness after the breakup: او بعد از جدایی مجبور بود دوباره با ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he always puts me down in front of others: همیشه جلوی بقیه منو ضایع می کنه. p ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
let's bring back the tradition of family dinners: بیایید سنت شام های خانوادگی را بازگ ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put on your belt: کمربندت را ببند
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
to put up a hotel: ساختن هتل
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
after you lowered the barbell make sure to push it back up to your chest: بعد از اینکه هالتر را پایین آوردی، ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he put the kettle on: او کتری را روشن کرد
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the song brings back memories of my childhood: این آهنگ خاطرات دوران کودکی را بازآ ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put up your hand: بالا بردن دست
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
let me put my face on before you take a photo: قبل اینکه عکس بگیری بزارم یکم سر و ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
their support pushed me back up emotionally: حمایت شان مرا از نظر احساسی دوباره ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the school decided to bring back the art program after a year of absence: مدرسه تصمیم گرفت پس از یک سال غیبت ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we need to put up the tent before it gets dark: ما باید قبل از تاریک شدن چادر را بر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
push back against: جبهه گرفتن علیه . . .
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put that cigarette out: سیگارتو خاموش کن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
putting someone down: شکست دادن، از میدان به در کردن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put in left signal and turn left: راهنمای چپ ( ماشین ) را بزن و بپیچ ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put sunscreen: ضد آفتاب زدن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put away some money every month for her retirement: او هر ماه مقداری پول برای بازنشستگی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put in some water: یک مقدار آب بریز توی ( یک چیزی ) ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the company pulled through the recession: شرکت از رکود اقتصادی عبور کرد. pul ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the army put down the rebellion quickly: ارتش شورش رو سریع سرکوب کرد. put d ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put out that cigarette: سیگارتو خاموش کن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i need to put away the clean dishes from the dishwasher: باید ظرف های تمیز را از ماشین ظرفشو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
how can i put this gently: چطور می توانم این را به آرامی بیان ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i put up a new painting on the living room wall: یک تابلوی جدید را روی دیوار اتاق نش ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she pulled through after months of depression: بعد از ماه ها افسردگی بالاخره ازش ع ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
please put away your toys when you are finished playing: لطفاً وقتی بازی ات تمام شد، اسباب ب ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they put up a memorial plaque to honor the fallen soldiers: آنها یک تابلوی یادبودی را برای تجلی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
that's a nice way of putting it: به روش خوبی مطلبت رو ادا کردی.
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they had to put down their dog because of illness: به خاطر بیماری مجبور شدن سگشون رو ب ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she put down the heavy box and sighed: جعبه ی سنگین رو زمین گذاشت و نفس کش ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
we're putting up my cousin for the weekend: ما در طول آخر هفته برای خویشاوندمان ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put it bluntly i can't agree with whatever you say: آشکارا بگم، نمی تونم با هر چه شما م ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the doctor's appointment got pushed back: نوبت دکتر عقب افتاد
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he decided to pull in to the side of the road to take a break: او تصمیم گرفت کنار جاده توقف کند تا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he told me to push off: او به من گفت که گورتو گم کن بزن به ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i should put in more time: من باید زمان بیشتری رو صرف کنم / بگ ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
what on earth is a: اصلا چطور است یک
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
it's about time this old sewing machine was put out to pasture: تقریبا وقت آن است که این ماشین خیاط ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
putting sb down: شکست دادن، از میدان به در کردن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put sth around: پشت سرکسی حرف زدن ، شایعه پراکنی کر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
did you see how much food he put away: دیدی چقدر غذا خورد؟
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the company's new campaign is designed to pull in more customers: کمپین جدید شرکت برای جذب مشتریان بی ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i have never been happy my life but i always push on: من هرگز راضی نبودم از زندگیم با این ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
what's the usage: به چه دردی میخوره
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put in the report: در گزارش قرار دادن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
putting somebody down: شکست دادن، از میدان به در کردن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i put those records on: اون آهنگارو گوش میدم
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
go and put away your work and tidy your drawer or i'll tell the boss: برو کاراتو انجام بده و کمدتو مرتب ک ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
pull onself through: از چیزی عبور کردن و رد شدن و . . .
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
the tv series about his pottery pushed up the value of her work: سریال تلویزیونی درباره سفالگری او ا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put up one's hand: به نشانه ی تسلیم دست خود را بالا آو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he was arrested and put in prison: اودستگیر و به زندان انداخته شد
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
​if you start feeling tired please pull over immediately and take a break: اگر شروع به احساس خستگی کردی، لطفاً ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put the baby down: بچه را خواباندن
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put someone up to something: تشویق به کاری احمقانه کردن متقاعد ب ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
increased competition will push down prices: افزایش رقابت باعث کاهش قیمت ها خواه ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put up with the noise: تحمل کردن صدا / کنار امدن با صدا
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
so you re the only one who are allowed to put him down: پس تو تنها کسی هستی که اجازه داری ا ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put sth about: پشت سرکسی حرف زدن ، شایعه پراکنی کر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
lie on your back clasp your knees and pull them down towards your chest: به پشت دراز بکش، زانوهات بغل کن و ب ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
you push your feeling down: داری احساستو سرکوب ( کاهش دادن ) می ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
could you put your seatback up: مثلا به نفر جلویی که پشتیه صندلیشو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
they put down their weapons passively and surrendered: سلاح های خود را مطیعانه ( از روی تس ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put something about: پشت سرکسی حرف زدن ، شایعه پراکنی کر ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
he pulls in a lot of money: او پول زیادی را درآورد ( کسب کرد )
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
she climbed up to the roof and pushed off the snow: او به پشت بام رفت و برف را از روی پ ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
could you move your seatback up: مثلا به نفر جلویی که پشتیه صندلیشو ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
i have put down your name for the meeting tomorrow: من نام شما را برای جلسه فردا تعیین ...
جدید ٧ ساعت پیش
نوع مدال

ثبت واژه جدید

-
دیکشنری
-
put something around: پشت سرکسی حرف زدن ، شایعه پراکنی کر ...
جدید ٧ ساعت پیش