پیشنهادهای شهریار آریابد (١,٤٥٣)
زادآوری
همبافت ، یگانیک، همبستگی
در پارسی " پرخیده "
در پارسی " یوزش ": از بن یوزیدن به معنای طلب کردن است . یوزش ها = مطالبات
در پارسی " نوردش " از بن نوردیدن به معنای سفر کردن
در پارسی و پهلوی " واس ، ویس " ویس ها = قبایل واسپور = پسر قبیله ، نجیب زاده
" شاهنگ "
" سپوزش " : از بن سپوختن به معنای طغیان کردن .
" چرندگرا" : گراینده به سوی چرندی و پوچی.
واژه پیشنهادی " پذیرفتار " به معنای پذیرفته شده ، قبول شده ، که خود واژه قباله نیز از قبول تازی آمده است .
در پارسی همان " کاریز " است که هم به معنای کانال و هم به معنای شبکه می باشد و در زبان تازی به آن قنات گویند . کاریز برون مرزی = کانال یا شبکه خارجی ...
پایگاه
واژه پیشنهادی " تارگاه "
واژه پیشنهادی " تارنما " : وب= تار لوگو به معنای نما ونشان .
در اوستا " ویسپرد" به معنای بزرگ همه : ویسپ به معنا همه و رتو و رد به معنا بزرگ می باشد.
دودناک
در پارسی " تخته سپید"
در پارسی " نمایه ، نمایا " نمایه فرتورگری=تابلوی عکاسی نمایه های راهنمایی= تابلوهای راهنمایی نمایه ساز = تابلوساز
" باشندگان" از بن باشیدن به معنای بودن و هستن ، در نزد باشنده = در محضر کسی باشندگی = حضور ، سکونت داشتن در باشندگی = در حضور
" رایشکده " از بن راییدن به معنای مشورت کردن ، رایش به معنای مشورت . نیشنادرایشکده = مجلس شورا هموند رایشکده = عضو شورا
در پارسی " رایشور" از بن راییدن به معنای مشورت کردن ، شور کردن .
دستوران ، دستورگران ، فرمانداران ، فرمانروایان.
سگالشکده دستوران ، رایشکده دستوران : واژه سگالیدن و راییدن هر دو به معنای مشورت کردن و شور کردن است. سگالش= مشورت رایش= مشورت رایزن = مشاور رایش ...
دستورها ، فرمان ها ، دستورهای مزدی = احکام حقوق انجام دستورها = اجرای احکام
در پهلوی " خشرپات " دگرگون شده خشثرپاون به معنای نگهبان شهر
در پهلوی " افدم " ، افدمین بجای آخرین ، زمان افدم بجای آخر الزمان.
در پارسی " بهیزگ ، وهیزگ " و اندرگاه : در آیین مزدیسنا سال را 360 روز می گرفتند و در پایان 5 روز به آن می افزودند و به آن پنجه تنتره یا پنجه دزیده می ...
در اوستا " مید ، میدیو " که در واژه های میدیوماه ، میدیو زرم ، میدیو شم و میدیارم دیده می شود و معنای آنها به ترتیب : میانه ماه یا چهاردم ماه ، میانه ...
در پارسی " زایک " از بن زاییدن .
" فرهی ها " ، فرهی های توده = ادبیات عامه .
در پارسی" فره " از بن فرهیختن که آنرا با " خره = فره= فر به معنای شکوه " نباید یکی پنداشت ، از واژه " فره " فرهنگ و فرهیخته ساخته شده است . بافره = ...
" داونده" از بن داویدن به معنای نامزد شدن ، داوطلب شدن ، داوندگی = داوطلبی ، داوندگان = داوطلبان
" گردال "
" فراژکش " از بن فراژکیدن به معنای به تندی گراییدن ، بیان خواسته با روشی تند که از واژه ژکیدن گرفته شده ، ژکیدن یعنی زیر لب غر و لند کردن ، نمود بیرو ...
" گمارش " از بن گماشتن به معنای استخدام کردن ، بکار گماردن ، گمارشگر = استخدام کننده.
در پهلوی " افدمین " ، افدم = آخر ، افدمین پگاه = آخرین صبح ، حرف آخر = سخن افدم .
" ارزگر " کسی که داد و ستد ازر انجام می دهد ، ارزشناس ، ارزگری = صرافی
در پارسی " دهشت " ، دهشت پرگوار زیستی = فاجعه محیط زیستی ، دهشت های نبرد= فجایع جنگ
" سهمناک"
در پارسی " گماشتمان " از بن گماشتن به معنای انتصاب کردن ، منصوب کردن .
اژدها پیکر : آژی= اژدها و دهاک = پیکر ، که در زبان تازی " ضحاک" شده است ، در زبان فرانسوی آستیاگ و لاتین آستیاگس گردیده .
" ریختار" از بن ریختن به معنا شکل دادن ، ریختارها=فرم ها و اشکال ، قالب ها ، ریختاربندی = قالبندی ، فرم بندی
نام گروهی از ابرمردان آریایی که پس از درگذشت کامبادیا ( کموجیه ) باهم سوگند یاد کردند ایران را از نابسامانی برهانند و گئومات یا همان بردیای دروغین را ...
در اوستا " وی دیو دات" به معنای قانون ضد دیو که بخشی از نسک اوستا و در بردارنده راه و روش های زندگی درست و باید ها و نبایدهای رفتار پیروان دین مزدیسن ...
شانه بسر : نام پرنده ای است .
در پارسی " والایش " از بن والاییدن به معنای تقدیر کردن ، ارج نهادن.
در پارسی " خجش " khajesh
در زبان پارسی " ستوهش " از بن ستوهیدن " یعنی تسلیم شدن .
در پارسی " آرنگ " ، آرنگ های رستاخیزی = شعائر انقلابی ، سخنان آرنگی = حرف های شعاری و بی مایه.
آهار یک واژه پارسی بجای " جلا" است ، آهار دادن = جلا دادن ، شمشیرش را آهار داده بود یعنی شمشیر خود را جلا داده بود ، آهار نام روستایی در شهرستان شمیر ...