پیشنهادهای شهریار آریابد (١,٤٥٣)
افزون بر آنچه که دوستان در معنی قطعه آورده اند ، واژه " هندات " پهلوی و پارسی نیز پیشنهاد می گردد ، قطعات =هنداتها .
جراحی در زبان پارسی " کرنت " ، جراح " کرنتور" و جراحت " افگار و زخمی " .
ریز آوا
واژه پیشنهادی " دورواک " یعنی گفتگو ، گپ ، گفت و شنود از راه دور ( دور واک ) ، مانند : پژواک ( بازتاب گفتار و آوا ) ، فرواک ( پیشگفتار ) .
گشواد به معنی فصیح و شیوا
فصیح در پارسی " گشواد" ، فصاحت = گشوادی .
برابر عمود در زبان پارسی " کوپال " است.
در زبان پارسی باستان " اودر " یعنی برادر پدر . عمونوروز : نامی نادرست است ، در ایران باستان به پیر سپید مویی که در جشن های نوروزی ، پیشکش هایی را به ...
در پارسی پناپند و رایزن
خرانق دگرگون شده" فرانک " است .
تازی شده موزیک لاتین که در پارسی به آن " خنیا" گویند خنیایی =موزیکال =موسیقایی خنیاگر = موزیسین =موسیقدان
ولخش ، بلاش ، ورخش نام چند تن از شاهان اشکانی و نام پسر پیروز یکم ساسانی می باشد و پسوند " کرت ، گرد " در پارسی و " گراد ، گارت " در اسلاوی و آلمانی ...
دولاب دگرگون شده " دورآب " یعنی جایی که از آب دور است ، نام چندین روستای ایران و بویژه در خاور دروازه دولاب یا خیابان 17 شهریور کنونی تهران، منطقه 14 ...
رهنمون ، پینمون نقشه راه = رهنما نقشه برداری = رهنمون برداری نقشه کشی = رهنمون کشی و . . .
نام شهر کهن آرامی " بابل" ( با کسره ب دوم ) که در کتاب تورات نیز آمده و در سنگ نوشته داریوش هخامنشی از آن بنام " بابیروش " یاد شده نباید با نام " باب ...
زابل بر پایه کتاب " نام شهرها و دیه های ایران " نوشته احمد کسروی تبریزی از شیوه دگردیسی واج های زبان پارسی چون : " ر " به " ل " دگرگون شده " زاور " ی ...
قهاوند تازی شده" گهاوند ، کهاوند " پارسی و به معنای منسوب به کوه ، وابسته به کوه و کوه جای است.
شاندیز دگرگون شده" شاهاندژ " پارسی و به معنای دژ شاهان و فرمانروایان است ، مانند ، شازند که " شاه زند" بوده . بن مایده : کتاب " نام شهرهای و دیه های ...
سهرورد دگرگون شده " چیتراورت ، چهرورد" پارسی و به معنای گل چهر ، گل رخ و گل سرخ ، زادگاه دانشمند نامی ایران پیر شهاب دین ( شیخ شهاب الدین ) سهروردی ن ...
ارونق تازی شده " آرانک " پارسی و به معنای آران کوچک و یا سزرمین کوچک آریایی است ، آران ، آلان ، به یونانی آبانیا ، به یک ویس ( قوم ) ایرانی گفته می ش ...
بی پی ، بی بنیاد ، بی ریشه ، ناپیوند ، اپی
پاتاوه دگرگون شده " پاتابگ " از واژه " پا و تابیدن" یعنی دور پا پیچیدن، همانگونه که دوستان فرهیخته نیز آنرا معنا کرده اند، پارچه یا بافته ای بوده است ...
این واژه در زبان پارسی " چوبک " بوده که به زبان ترکی راه یافته و چوپق شده است ، و واژه چوبکی =چوپوقی نیز از این دست می باشد.
ملایر ، مال ایر دگرگون شده "مان ایر =مانیر" پارسی به معنای جای ، خانه و مسکن آریایی است ، در این نام " مال یک واژه تازی و به معنای دارایی می باشد که ...
قصران تازی شده " کوهسران " پارسی به معنای سرزمین کوهستانی است ، رودبار کوهسران ( رودبار قصران ) از بخش های استان تهران می باشد که منطقه ای کوهستانی و ...
قهفرخ تازی شده " کهفرخ" و " کوه فرخ " پارسی و به معنای کوه خجسته و شکوهمند است.
واژه وردنجان تازی شده " وردنگان " پارسی و به معنای جا و سرزمین گل ها می باشد ، برپایه کتاب " نام شهرها و دیه های ایران " شادروان احمد کسروی تبریزی ، ...
دگرگون شده " اردهان ، اردگان " به معنای جای پاک و مقدس است ، در استان های یزد ، پیشوند " ارد " در نام برخی شهرها و روستا های ایران دیده می شودکه نماد ...
برپایه کتاب " نام شهرها و دیه های ایران " نوشته شادروان احمد کسروی تبریزی : سمیرم ، شمیران هردو در واژگان " سمی ، شمی " به معنای سرد مشترکند و هم ریش ...
هیر در واژگان " هیربد ، هیرکان ، هیران ، هیرمند " اگر درخت یا هیزم باشد به ترتیب معنای نگهبان درخت ، چشمه درخت یا جای هیزم ، جای درخت ، دارای درخت را ...
ارشق تازی شده " ارشگ " و " اشک " نام سردودمان اشکانی است که به ارد اشک ( اشک مقدس ) نیز نامور می باشد ، در زبان ارمنی " آرشاگ " اشگ آباد ( عشق آباد ...
جونقان تازی شده " گونگان " پارسی که از واژه " گونگ" پهلوی و " گونه " پارسی به معنای آفتاب و رخسار گرفته شده و با پسوند جا و مکان " ان" سرزمین آفتاب ، ...
بافق از شهرهای کهن و باستانی است و نمی تواند ریشه تازی داشته باشد از اینرو و برابر ریخت شناسی واژگان پارسی که به زبان تازی دگرگون شده اند ، نام این ش ...
در پهلوی " تیشتر کرت " ، در پارسی " تیرگرد " که تازی شده آن " تیرجرد" می باشد و از نام فرشته باران" تیشتر "در دین زرتشتی گرفته شده و به معنای شهر تیر ...
این واژه تازی شده " راستگان " به معنای جا و مکان راستی و صداقت، از واژه " راست" و پسوند" گان " .
تجن تازی شده " تچن " پارسی از بن " تچیدن" به معنای روان و جاری شونده است.
قهدریجان تازی شده " کهدریگان " پارسی و به معنای سرزمین و کو و دره ها و پستی و بلندی هاست ، برخی هم آنرا تازی شده " کدرگان " دانسته اند که به معنای جا ...
برخی قمصر را تازی شده "کوم سر" ، "کمسر " دانسته اند که معنای درستی از آن بر نمی آید ولی برپایه ویژگی های کوهستانی می توان این واژه را دگرگون شده " که ...
قهاب تازی شده " کهاب ، کوه آب " به معنای آب کوه است ، پیشوند" که یا کوه ( قه ) " در نام چندین روستا و شهر دیده می شود، مانند: کهرود ( قهرود ) ، کهستا ...
قهرود دگرگون شده " کوهرود ، کهرود " به معنای رود کوهستانی یا رودی که از کوه سرازیر می شود.
اوجان تازی شده " آبگان " پارسی است و به معنای سرزمین آب و فرشته نگهبان آب های روان در آیین زرتشتی می باشد که در اوستا " اپم نپات" آمده است و واژه های ...
تیجان تازی شده " تیرگان " پارسی و به معنای سرزمین تیشتر یا تیر ، فرشته نگهبان باران در آیین زرتشتی است. نام شهر ها و روستاهای ایران که از این دست د ...
منوجان تازی شده " مینوگان" پارسی و به معنای جایی چون بهشت و یا مکان بهشتی می باشد.
" پرثو " در سنگ نوشته داریوش بزرگ هخامنشی که نام یکی از خاندان های آریایی و یکی از سه شاخه بزرگ آریایی است که درپی دگردیسی واژگان پارسی " پهل و پهلوی ...
" بختاکرت " در پهلوی و " بختاگرد " در پارسی که تازی شده آن " بختاجرد " شده و به معنای شهر ، ساخته و آفریده بخت می باشد.
همایگان : هماو همای نام پرنده ای شکاری و نماد فر شاهنشاهی که با پسوند " گان " می شود " همایگان " به معنای جای هماو زیست گاه هما .
رونیز دگرگون شده واژه اوستایی " ریونیز " به معنای نیست و نابود کننده ریا و نیرنگ است و همچنین فرنام فریدون پسر آبتین در شاهنامه .
هریجان دگرگون شده واژه " هریگان " پارسی است به معنای جا و مکان آریایی ، " هری " در اوستا و سنسکریت همان آریا و آریو در زبان پارسی ئمی باشد . مانند : ...
واژه "دزبن " دگرگون شده " دژبن " پارسی و به معنای دژپایه و کلات بنیاد است . واژه های " دز ، دج ، دیز ، دوز " همگی همان " دژ " پارسی است که در نام ها ...
بیجار تازی شده واژه " بیدزار " پارسی است و نام نوین گروس باستانی که به علت داشتن درختان پرشمار بید بدین نام دگرگون و شناخته شده است. اینکه برخی دوست ...