تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خشتک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خشاب از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است ) خشن=خش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است ) خشن=خش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اخم ( خشم، اخم، خشن ) و ( پسوند نامساز بستگی ، نمونه های دیگرش ترسو، گیو، چاکو ( چاقو، از چاکیدن میاد ) ، کاهو ( کاهگونه ) ، بانو ( از بان ( پان ) می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

چاقو=چاکو چاک ( چاکیدن، چاک دادن ) و ( پسوند نامساز بستگی ، نمونه های دیگرش ترسو، گیو، کاهو ( کاهگونه ) ، بانو ( از بان ( پان ) میاد در نگهبان نمونه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

گاو در زبان پارسی به چم گاو ماده بوده و به گاو نر، ورزا میگفتند گاو = گیاو =گِی ( زنده، نمونه های دیگرش گیاه، گیان ( جان ) ، گیوش ( گوش ) ، گیو، گیها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کیهان " با لپز ( واگویی ) ( تلفظ ) /keihAn/ اربیده ی واژه ی "گیهان" /geihAn/ است گیهان = گِی ( زنده، نمونه های آنرا در گیاه، گیو، گیان ( جان ) ، گی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

کیهان " با لپز ( واگویی ) ( تلفظ ) /keihAn/ اربیده ی واژه ی "گیهان" /geihAn/ است گیهان = گِی ( زنده، نمونه های آنرا در گیاه، گیو، گیان ( جان ) ، گی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جَهان واژه ای پارسی و ستاک و ریشه کارواژهء جَهیدَن است: جَه - آن = جَهان ساختارش مانند : خندان ، گریان ، دَوان ، لرزان. . . مینه : جَهان از جَهِش و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

درستش اسپهان است اسپهان =اسپه ( سپاه، سپه ) ان ( پسوند جایگاه ) همانگونه که میدانیم بسیاری از واژگان، کنون الف آغازین خود را از دست داده اند. مانند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه هان یا هین گویش دیگر سان san به معنای دارا - مالک ( بودن ) lord از ریشه هندواروپایی senh به معنای gain یافتن، تسخیر، کسب است که امروزه آنرا خان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِتِر اِتِر بیگمان واژه ای ایری ( ایرانی ) است : اِتِر< تِر<تیر<تیره = تاریکی ، سیاهی آتیره : آ - تیره = پاد ِ تاریکی ، ضد ( زِد ) سیاهی از زِد ِ تار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

آمار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آمار" می نویسد : ( ( آمار از واژه ی مر بر آمده است مر در پهلوی در ریخت مر و مار mār به معنی شمار بکار می رفته است. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

رای: دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " رای " می نویسد : ( ( رای در بیت زیر در ترکیب اول به معنی حکمران است . به زبان هندی و بر پادشاهان هنداطلاق می ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اِراده واژه اِراده بیگمان پارسی است: اِراده : اِ - راد - ه اِ = پیشوند فشارشی ( تاکید ) راد = راست ، رای ، در واژه ی : رادمَرد : کسی که برای انجام ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ایمان ایمان : ای - مان ای : پیشوند نَفی کُننده ( نفینده ) ( نایش ) ( ناینده ) مانند" ای" در واژه ایراد ( ایراد را بنگرید ) مان : اندیشه ، فکر ، مَن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

واژه آریایی تور به معنای الف - ساختار - ماهیت creation ب - شکل صورت استایل مدل که عرب آنرا طور مینویسد ( مانند چطور - بدطور ) در زبان چک به شکل tv�ř ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

ضبط : واژه ی ضبط در لغتنامه سغدی به شکل چبت čbt به معنای دزدیدن ( انگلیسی to steal ) ثبت شده است. از واژه چبت سغدی در فارسی واژه ی زپت به معنای ربودن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کِتاب واژه ای پارسی از ستاک : کِت ، کَت ، خَط، خَت، خَراشیدن ، خَراط ، سدای خِرت هنگام تراشیدن ، همچنین هم ریشه با آلمانی : schreiben : s - chreib - ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

لغت آریایی *ket� به ماناک کتاب رساله book treatise که شکل دیگر آن چتا - جتا *jot� به ماناک نامه است نشان میدهد واژه کتاب هیچ رپتی ( ربطی ) به واژگان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Flow ( جریان ) - ژریان žaryān. جریان اربی نیست بلکه اوستایی و از ریشه *jzar به مانای هرکت روانگی شاریدن ( شُریدن ) گرفته شده و یان ( ی آن ) همانست که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جاریاربیده ( معرب ) شاری است این واژه بخش دوم واژه آبشار است و در گویش شیرازی آن را شور shoor به چم جاری شدن و لبریز شدن به کار میبرند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

این واژه کامل ایرانی است لبز = لب ( لپ، دهان ) ز ( پسوند نامساز ) در کل به چم چیزی که از دهان برون میاد یا بر لب جاری میشود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرکت این واژه اربیده واژهء پارسی : اَردا یا اَرتا است و همریشه با واژه ء اروپایی art است ، مانند : start : st - art st= ایست ، ایستادن ، هالت ایستاده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Wealth، مال Wealth ( مال ) - مال māl. واژه مال عربی نیست بلکه آریایی و ریشه آن در سنسکریت मल् mal به مانای دارایی و دارندگی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اشکال خود واژه ای ایرانی است اشکال =اش ( پافشاری، بسیاری، زیادی ) کال ( نارس، نپخته، نارسا، ناکامل ) در کل به چم بسیار ناکامل و کاستیمند است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اشکال :واژه آریایی اشکال به معنای ایراد از واژه سنسکریت skhalita स्खलित به معنای اشتباه ( انگلیسی mistake ) ستانده شده همانطور که در ارمنستان به شکل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

شکل خود واژه ای پارسی است شکل=اشکل=اش ( بیرون، برون ) کل ( کالب، تن ) در کل به چم چهره یا تن و کالب بیرونی است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

کمال واژه ای کامل ایرانی است کمال=کم ( کم، کمیاب ) ال ( پسوند نامساز ) در کل به چم کمیاب بوده ولی چون هرچیز کمیابی ارزشمند است چم ارزشمندی نیز یافته ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

این واژه برگرفته از واژه پارسی هِدمَک است هدم=هد ( سر، کله ) م ( پسوند نامساز ویژگی ) ک ( پسوند نامساز بستگی ) در کل به چم فرود آوردن سر و سناییدن ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ستاره سهیل : ستاره است که چون بر می دمد ، نخست بر یمنیان آشکار می شود ؛ از این روی ، آن را بدین سرزمین باز خوانند و " سهیل یمن" و " سهیل یمانی" می گو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

این واژه آریایی است: واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به معنای پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن و پسوند آک ساخته شده که روی هم معنای پ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

لوت واژه ای پارسی و بچم برهنه و بیآلایش است نمونه های دیگر آن لات، کویر لوت، شارلاتان و. . . است ولی باید دانست که لوتی با لوطی یکی نیست چون لوطی واژ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فساد واژه ای کامل ایرانی است فساد = فس ( بیارزش، تباه ) اد ( پسوند کار گروهی ) از دیگر نمونه ها فسانه است با برای نمونه در گفتار میگوییم فسفس نکن یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سوال واژه ای کامل ایرانی است سوال=سَو ( دانش ) ال ( پسوند نامساز بستگی ) نمونه های دیگر سواد، ساویز، ساوه و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

سواد واژه ای کامل ایرانی و پارسی است سواد=سَو ( در پارسی میانه بچم دانش است از دیگر مانندهای آن ساویز یا ساوه یا سوال نیز هست ) اد ( پسوند کار گروهی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مواد پاد نگر بیشتر مردم واژه ای کامل ایرانی است مواد=مو ( جنبش ( درخت مو که رونده است، موش، ماسه، موج، ماسی ( ماهی ) ، ماشه ) ) اد ( پسوند کار گروهی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کفر واژه ای پارسی است که از کیفر میاید و همچنین برخی زبانشناسان میگویند واژه کفر اربیده واژه گبر است که هر دو نگر دانشور و درست است. ایرانی بخودت بیا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

این واژه ی اربی برگرفته از واژه سهیگ در پارسی میانه ( پهله ای ) است همچنین شاید شنیده اید که میگویند سهه یا سهه گذاری که این نیز ریشه واژگان صحة و صح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خالی خود واژه ای پارسی است خالی=خال ( تهی، سوراخ ) ی ( پسوند نامساز بستگی )