پیشنهادهای سید احمد (٤٨)
to do the last part of something; to make something end by doing one last thing به پایان رساندن
دیکشنری آکسفورد : a movement of air, especially a strong one جریان هوا
دستپاچه کردن
a piece of advice •Here are some pointers on how to go about the writing task توصیه
اختلاف تفاوت تمایز
خود شناسی معرفت شناسی
شطرنجی Squared paper کاغذ شطرنجی
تخصص ( در حوزه یا رشته خاصی )
طومار
سرمایه گذار
Oxford: an object that has been broken وسیله شکسته
ˌknock something ↔ ˈup to prepare or make something quickly and without much effort •مثال: She knocked up a meal in ten minutes
پذیرا مشتاق
برگرفته از آکسفورد a park where plants, trees and flowers are grown for scientific study باغ گیاه شناسی
طبیعت شناس
ریز ریز کردن خرد کردن ( در آشپزی )
برگرفته شده از Oxford consult something: to look in or at something to get information مراجعه کردن مثال: consult the table on page 104 If you're not ...
به عنوان اسم معنی کپک هم می دهد moulds and fungi
عایق کاری
کاندیداتوری
a shop that sells clothes and other goods given by people to raise money for a charity برگرفته از آکسفورد فروشگاهی که در آن اجناس هدیه داده شده از ط ...
منسوجات پوشاک
باتوم اسکی ( چوب دستی که برای برای حفظ تعادل از آن استفاده میکنن. )
یکتایی منحصر به فردی
مشارکت همکاری شراکت
مورد توجه قرار گرفتن توجه همه را جلب کردن به اطلاع عموم رساندن
گیرنده دریافت کننده
to begin to fail or get weaker or to come to an end ضعیف شدن - از بین رفتن - نابود شدن
دگرگون کردن تغییرات اساسی ایجادکردن
به یاد آوردن به خاطر آوردن
شعار
در وسط ( راه یا زمان یا . . . ) در بین در حین
گویش دوستان دقت کنند لهجه با گویش تفاوت دار. لهجه=accent
تصویربرداری
مکانیزه کردن ( در مقابل استفاده از نیروی انسانی )
قابل توجه چشمگیر
آزار و اذیت
اشتیاق رغبت
هماهنگ
خرابی ویرانی
تحریک برانگیختن
تراوش کردن
خاک سرخ و یا زرد
حکاکی کردن
تلفظ
پیوند دادن
به طرز شگفت انگیزی به طرز جالبی
به طور حتم ، حتما به طور قطع، قطعا