اسم دختر فارسی - صفحه 31
به شهد و شکر آویخته، نوشین
دختر
فارسی نوش لب
دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشابه
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع
دختر
فارسی نوشان
نوشاندن، شیرینی بخش، نوشانیدن، به نوشیدن واداشتن، به علاوه ( صفت فاعلی از نوش ) شیرینی بخش، نوشنده
دختر
فارسی نوشزاد
زاده جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نوشناز
دارای ناز و غمزه شیرین
دختر
فارسی نوشید
نو درخشان، تازه درخشید، نودرخشید، از واژه ی ( اوستایی ) «nov، sit»، ( اَعلام ) نام مادر مانی= تازه ...
دختر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن نوشین دخت
دختر شیرین و دلپسند، ( نوشین، دخت = دختر )، دخترکی که ویژگی هایش دلپذیر و دلنشین است
دختر
فارسی نوشین لب
نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشینه
دلپذیر، گوارا، نوایی از موسیقی، ( نوش، اینه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نوش، منتسب به نوش، نوشین، ن ...
دختر
فارسی
هنری نویسا
نویسنده، باسواد، ( در قدیم ) قادر به نوشتن
دختر
فارسی نوینا
منسوب به نوین، تازه، جدید، ( نوین، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی نکو
نیکو، خوب، مناسب، زیبارو، ( = نیکو )، زیبا، شخص زیبا رو، شایسته، پسندیده، نیکوکار
دختر
فارسی نکویار
معشوق خوب یار خوب
دختر
فارسی نیارا
نور و روشنایی
دختر
فارسی نیاسا
کسی که مانند نیاکان خود است، مرکب از نیا ( جد پدری یا مادری ) + سا ( پسوند تشابه )
پسر، دختر
فارسی نیالا
زیبایی، آلایش، ( اَعلام ) نام روستایی در شهرستان ساری، نام روستایی اطراف ساری
دختر
فارسی نیران
غیر ایران
دختر
فارسی نیرمان
نریما ن، اصل این کلمه در اوستا نئیره منه به معنای مرد دلیر است و صفت گرشاسپ جهان پهلوان می باشد، هم ...
دختر، پسر
فارسی کیاچهر
ویژگی آن که چهره اش چون بزرگان شکوهمند است، ویژگی آن که چهره اش چون سروران و پادشاهان و بزرگان شکوه ...
دختر، پسر
فارسی کیادخت
دختر پادشاه، ( کیا = پادشاه، سلطان، حاکم فرمانروا، والی، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختر دارای قدر و ...
دختر
فارسی کیارخ
کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است، ( = کیاچهر )
دختر، پسر
فارسی کیازاد
زاده پادشاه، ( کیا، زاد = زاده )، بزرگ زاده و پادشاه زاده، از نژاد و گوهر پادشاهان و سروران، ( کیا ...
پسر، دختر
فارسی کیازر
طلا و زر پادشاهان و بزرگان، ( کیا، زر )، ( به مجاز ) آن که در نزدِ بزرگان و پادشاهان گرانقدر است
دختر
فارسی کیان بانو
ملکه
دختر
فارسی کیاناز
زیبایی شاهانه
دختر
فارسی کیانرخ
ویژگی آن که چهره اش مثل بزرگان و سروران است
دختر
فارسی کیانه
منسوب به کیان، پادشاهی
دختر
فارسی کیمیازهرا
ترکیب دو اسم کیمیا و زهرا ( کمیاب و روشن تر )، از نام های مرکب، ه کیمیا و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیهان دخت
مرکب از کیهان ( دنیا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی کیهان رخ
بسیار زیبارو، ویژگی آن که چهره اش همچون جهان، گیتی و آسمان است
دختر
فارسی کیوانه
منسوب به کیوان، پادشاه گیتی، ( کیوان، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی یاد
خاطره، حافظه، یادآوری، ( درقدیم ) بر زبان آوردن نام خدا، ذکر، ( در قدیم ) بر زبان یا به قلم آوردن ن ...
دختر
فارسی یادمهر
یادآورنده ی دوستی و محبت، یاد و خاطره ی مهر و محبت و دوستی، خاطره مهربانی، خاطره خورشید، بانویی که ...
دختر
فارسی یاردخت
دختر همدم و مونس، ( یار، دخت = دختر )، دخترِ معشوق، ( به مجاز ) دختر قرین و همراه، دخترِ کمک کننده ...
دختر
فارسی یارسانا
مانند یار
دختر
فارسی یارگل
یاری که چون گل زیباست
دختر
فارسی
گل یارناز
یار زیبا
دختر
فارسی یارنوش
یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است
دختر
فارسی یاری
کمک، همراهی
دختر
فارسی یاز
نمو کننده و بالنده، ( در گیاهی ) درختی که شاخه های خود را بگستراند، ( در ترکی ) فصل بهار
دختر
ترکی، فارسی یاس گل
دختر زیبارو، ( = گل یاس، یاس )، دختری که مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
دختر
فارسی یاس ناز
زیبارو، ( به مجاز ) به زیبایی و طراوت یاس
دختر
فارسی یاسما
منسوب به یاسمن، مرکب از یاسم ( یاسمن ) + الف نسبت
دختر
فارسی یاسمن دخت
دختر زیبا و با طراوت، ( یاسمن، دخت = دختر )، دختر یاسمن گونه، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت و مع ...
دختر
فارسی، عربی یاسمن زینب
ترکیب دو اسم یاسمن و زینب ( گلی خوشبو و آراستن )، از نام های مرکب، یاسمن و زینب
دختر
فارسی، عربی یاسمن فاطمه
ترکیب دو اسم یاسمن و فاطمه ( گلی خوشبو و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یاسمن و فاطمه
دختر
فارسی، عربی یاسمین زهرا
ترکیب دو اسم یاسمین و زهرا ( یاسمن و روشن تر )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی یاسمینه
نام گلی خوشبو، ( یاسمین، ه ( پسوند نسبت ) ) منسوب به یاسمین، یاسمین و یاسمن
دختر
فارسی ورنا
برنا، جوان، ( = بَرنا )، ( در بلوچی ) نیز/varna/ به معنی جوان، ( = بَرنا ) ( در قدیم ) بُرنا، برنا ...
دختر، پسر
فارسی مدیسه
نام روستایی در استان اصفهان، ( در گویش شیرازی ) همان فلکه یا بادریسه، ( اَعلام ) نام روستایی در شهر ...
دختر
فارسی مرجان چهر
ویژگی آن که چهره اش مثل مرجان سرخ گون است، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مرجان دخت
دختر مرجان گونه، دختر سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( مرجان، دخت = دختر )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مرجان رخ
مرجان چهر، زیبارو، آنکه چهره اش مانند مرجان سرخ گون باشد، ( = مرجان چهر )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مرجون
گل همیشه بهار، گل میشه بهار
دختر
فارسی
گل مردآوند
نام دختر کوچک یزدگرد پادشاه ساسانی
دختر
فارسی مرسین
درختی با برگ های همیشه سبز معطر، مورد
دختر
فارسی
طبیعت مرمری
منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر، به رنگ مرمر، ( مرمر، ی ( پسوند نسبت ) )، ساخته شده ...
دختر
فارسی
طبیعت مرمرین
مرمری، ساخته شده از مرمر، ( مرمر، ین ( نسبت ) )، ( = مرمری )، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
دختر
فارسی
طبیعت مرهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
دختر
فارسی مروئه
هویدا، پیدا، آینه
دختر
فارسی
تاریخی و کهن یانیک
نام طایفه های ترکمن، ( اَعلام ) نام یکی از طایفه های ترکمن ساکن ایران
دختر
فارسی یثنا
ستوده
دختر
فارسی یزدان داد
خداداد، عدل الهی، ( اَعلام ) نام پسر شاپور سیستانی، یکی از دستیارانِ ابومنصور المعمری در جمع آوری ش ...
پسر، دختر
فارسی یزدان دخت
دختر الهی، ( یزدان، دخت = دختر ) ( به مجاز ) دختری که خدا عطا فرموده است
دختر
فارسی یسنی
نگارش اشتباه کلمه یسنا، و یسنا به معنی حمد و ستایش خداوند و نام یکی از بخش های اوستا است
دختر
فارسی یشما
نوعی سنگ قیمتی به رنگ های مختلف، ( به مجاز ) زیبا، ارزشمند و قیمتی، ( معرب ـ فارسی ) ( یشم = نوعی س ...
دختر
فارسی، عربی یغماناز
نام دختر پادشاه چین که همسر بهرام گور بود، یغما ( ترکی ) + ناز ( فارسی ) یغما، نام دختر پادشاه چین ...
دختر
ترکی، فارسی یوتاب
نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کشم
نام دختر فرهاد پادشاه اشکانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کشور
سرزمینی دارای مرزهای مشخص
دختر
فارسی کلاله
بالاترین بخش مادگی گل، ( به مجاز ) زلف، کاکل به ویژه زلف تاب دار و مجعد، ( در گیاهی ) بالاترین بخش ...
دختر
فارسی
طبیعت کلویی
شکوفا
دختر
فارسی کمانه
منسوب به کمان
دختر
فارسی
هنری کهربا
نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد، ( = کاه ربا )، ( در علوم زمین ) صمغی سخت شده، ...
دختر
فارسی
طبیعت کهسار
کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است
دختر
فارسی کهکشان
مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند
دختر
فارسی
کهکشانی کوشادخت
دختر تلاشگر، دختری که بسیار تلاش و کوشش می کند
دختر
فارسی کوشانه
بانوی تلاشگر، مونث کوشان، دختر ساعی، بانوی تلاشکر
دختر
کردی، فارسی کوشک
نام دختر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی، قصر، کاخ
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مشانا
منسوب به مشان، ( به مجاز ) دارای حلاوت و شیرینی، ( مشان= نوعی از بهترین خرما، ا ( پسوند نسبت ) )، ( ...
دختر
فارسی، عربی مشک دانه
مشک ( سنسنکریت ) + دانه ( فارسی ) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از ...
دختر
فارسی، سانسکریت مشکاه
مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند
دختر
فارسی مشکنک
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
پرنده، تاریخی و کهن مشکین
آنچه که بوی مشک بدهد، مشک آلود، ( مجاز ) خوش بو، ( مجاز ) سیاه، تیره رنگ، ( به مجاز ) معطر، ( به مج ...
دختر
فارسی، سانسکریت
طبیعت مشکین دخت
دختر مُشک آلود و معطر، یا دختر سیه موی، ( به مجاز ) جذاب و دل انگیز، ( سنسکریت ـ فارسی )، دختر مشک ...
دختر
فارسی، سانسکریت
طبیعت مشیما
منسوب به مَشیم، ( به مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( مَشیم = باخال و دارای خال، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی بلوران
منسوب به بلور، ( بلور، ان ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی، عربی بلورین
شفاف و درخشان مانند بلور، بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، ( به مجاز ) شفاف و درخشان، بلور ( ...
دختر
فارسی، عربی بلوط
گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است، ( در گیاهی )، گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه ...
دختر
فارسی
طبیعت بمانی
نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند
دختر
فارسی ملورینا
مروارید در صدف
دختر
فارسی ملوس
قشنگ، ظریف و خوشگل
دختر
فارسی ملوسک
زیباخردک، جمیل و ظریف و زیبا، زیبای کوچک، ( ملوس، ک/ ak، / ( پسوند تحبیب ) )، در خطاب به کودک به وی ...
دختر
فارسی ملک آفرین
ملک ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) مرکب از ملک ( سرزمین ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
فارسی، عربی ملک بانو
ملک ( عربی ) + بانو ( فارسی ) شاه بانو
دختر
فارسی، عربی ملک تاج
ملک ( عربی ) + بانو ( فارسی ) شاه بانو
دختر
فارسی، عربی ملک شاد
زیباروی شاد، فرشته روی شادمان، شاداب و زیبا
دختر
فارسی، عربی ملیله
رشته باریک فلزی طلا
دختر
فارسی