اسم دختر عربی - صفحه 13

ترکیب دو اسم گیتی و فروغ ( جهان و روشنی )، نور و روشنایی دنیا، ( به مجاز ) خورشید، ( به مجاز ) زیبا ...

ترکیب دو اسم ماه و ثمین ( دختر زیباروی و با ارزش )

ماه ( فارسی ) + جبین ( عربی )، مه جبین

ترکیب دو اسم ماه و ستی ( زیبا و بانو )، ( ماه، ستّی ( مخفف سیدتی ) ) ماه خانم، ماه بانو

ترکیب دو اسم ماه و فروغ ( زیبا و روشنی )، فروغ و روشنایی ماه، ( به مجاز ) زیبارو

ماه ( فارسی ) + لقا ( عربی )، مه لقا مه لقا

مؤنث فایح

مؤنث فائز، نایل، رستگار

مؤنث فایق، دارای برتری، مسلط، چیره، مؤنث فائق

عاشق، دلداده، شورش، طغیان، مفتون

باعث سرافرازی آسمان

داستان، حکایت، سرگذشت یا ماجرایی واقعی یا خیالی که معمولاً به صورت کوتاه نقل می شود، ( در قدیم ) بی ...

نام یکی از قالب های شعر فارسی و عربی، ( در ادبیات ) یکی از قالب های شعر فارسی و عربی، معمولاً دارای ...

مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه

آن که میان پادشاهان چون ماه می درخشد

تاج ماه، قمر ( عربی ) + تاج ( فارسی ) تاج ماه

ماه ناز، اسمی است مرکب عربی فارسی دخترانه به معنی ماه ناز، قمر ( عربی ) + ناز ( فارسی ) آن که چون م ...

نام پرنده ای کوچکتر از کبوتر، یاکریم

در فارسی جمع لولو

شبها

عاقل، خردمند، مؤنث لبیب

ترکیب دو اسم لیلا و زکیه ( شب طولانی و پاک )، ( اسم مرکب ) ( لیلا، زکیه )، لیلای پاک و پاک دامن، ( ...

ماه شب

پاک و خالص، نام نوعی گل، نور ماه، ( به مجاز ) زیبا، اسم لیلیا ( به انگلیسی: liliya ) از اسم های دخت ...

نرم، ملایم، مطیع و نرم خوی، ( مؤنث لیّن )

باران، نام مادر منذر پسر امری القیس از پادشاهان عرب

طرب ( عربی ) + آرا ( فارسی )، آراینده انجمن سرور و خوشحالی، گرم کننده مجلس بزم

طرب ( عربی ) + انگیز ( فارسی )، مسرت بش، شادی آور، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی

زن فرمانبردار، ( مؤنث قانت )، زنِ فرمانبردار و مطیع، ( به مجاز ) زنِ نمازگزار

مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر

خوش قدم، نیک قدم، آن که دارای قدم مبارک است

زن پاک، منزه، مؤمن پرهیزگار و متقی، ( مؤنث قِدیس )، ( در ادیان ) زنی که از بزرگان دین مسیح باشد، در ...

آن که موجب روشنایی چشم است، نور دیده، ( به مجاز ) فرزند عزیز، ( اَعلام ) زرین تاج دختر محمّدصالح قز ...

زنی با پوست نازک و لطیف

شأن، شوکت و شکوهمندی، فراهت صورت دیگری از فراهت

درخشان، روشن، تابان، درخشنده، تابنده

آرزو، مراد، میل، خواست، درخت صنوبر، ناژ، ناژو

درختی که از آن ماده رزینی بدست می آید، میعه، روانی، ( در گیاهی ) درختی که از آن میعه ی سائله به دست ...

مونث عقیق

دارای درخشش ماه

جایگاه، مَسکن، پناهگاه، خانه، ( مأوی )، مکان ماندن، مسکن، مقر، جای امن

ماءالورد، گلاب

وقار و سنگینی، [قدیمی] محکم بودن، [قدیمی] نیرومندی، پایداری، استواری، متانت

مروارید

شیفته و جذب شده، شیفته

دارای بزرگواری و عظمت و قدرت و شوکت و جلال، باشکوه و باجلال، دارای بزرگواری، عظمت، قدرت، شوکت و جلال

مونث مُجیب، پاسخ گو، روا کننده حاجت

بزرگوار، بلند مرتبه

مجیر، پناه دهنده، ( عربی ) ( مؤنث مجیر )

دوستدار

محترم

دارای حشمت و شکوه، ( عربی ) ( مؤنث محتشم )، ( محتشم، و

ترکیب دو اسم محدثه و زهرا ( سخن گو و روشن تر )، از نام های مرکب، ه محدّثه و زهرا

منیر محبوب

بستر، گهواره، زمین پست، مهد

مهاد، گهواره، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مِهاد، مِهاد

نرم کوفته شده، نیک ساییده و سحق شده، ( عربی ) ( در قدیم ) ساییده و نرم شده، همراه ماه

هدایت شده

مهدین، هم میهن، ( مَهدین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدین

ترکیب دو اسم مهر و آیه ( خورشید و نشانه )، ( مهر = مهربانی و محبت، آیه = نشان، نشانه )، نشان و نشان ...

ترکیب دو اسم مهر و زهرا ( خورشید و نیکو )، محبت و دوستی زهرا، ( به مجاز ) کسی که مهر، محبت و دوستی ...

ترکیب دو اسم مهر و سنا ( خورشید و روشنایی )، ( مهر = خورشید، سَنا = روشنایی )، روشنایی خورشید، ( به ...

ترکیب دو اسم مهر و سیما ( خورشید و چهره )، ( مهر = خورشید، سیما )، دارای سیمای چون خورشید، ( به مجا ...

ترکیب دو اسم مهر و فروغ ( خورشید و روشنی )، با فروغی چون مهر، ( به مجاز ) زیبا و تابناک

ترکیب دو اسم مهر و لقا ( خورشید و چهره )، معشوقی که چهره اش مانند آفتاب درخشان باشد، آفتاب لقا، ( ب ...

خورشید روشن و درخشان، مهر ( فارسی ) منیر ( عربی ) خورشید روشن و درخشان

نور خورشید، آفتاب، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر = خورشید، نور )

ستایش

لغت زند و پازند به معنی شهر است

نام شهری در عربستان، شهر، نام شهری در عربستان که پایگاه حکومت حضرت محمد ( ص ) بود

ویژگی آن که چهره اش مثل مرجان سرخ گون است، ( به مجاز ) زیبارو

دختر مرجان گونه، دختر سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( مرجان، دخت = دختر )

مرجان چهر، زیبارو، آنکه چهره اش مانند مرجان سرخ گون باشد، ( = مرجان چهر )

شادمانی و فرح

نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی

خرمای تر که در آب و شیر و جز آن نهاده شود، چیزی لغزان و تابان

خرامان راه رفتن، متکبرانه راه رفتن، ستاره ای درخشان، ستاره ی درخشان، ستاره ای در صورت فلکی جوزا

مؤنث مالک، از شخصیتهای شاهنامه، آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام دختر طایر غسانی

درختی با گل های سفید و برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد، سیاه، درختی است باریک و دراز که ...

معزز، گرامی، ارجمند، بزرگوار، مؤنث معزز

عطرآگین، عطرآمیز، خوش بو، آغشته به چیزی خوشبو، ( در شیمی ) آروماتیک ( نوع خاص از ترکیب های آلی که ب ...

فرح آور، شاد کننده، شادی بخش، ( طب قدیم ) داروی مقوی قلب، شادی آور، نشاط آور، ( در پزشکی قدیم ) دار ...

مؤنث مقبل، خوشبخت، خوش اقبال

ملک، فرشتگان، ( عربی ) ( جمعِ مَلَـک و مَـلأک )، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) فرشته

پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا، نیکو، ( در قدیم ) با صفا، خرّم

نزیه، پاکیزه، ( مؤنث نزیه )

محمود، پسندیده و ستوده، نام گیاهی ( سمقونیا )، و

صورت، رخساره، چهره

رستگار شده، پاک و آمرزیده

نرمی، لطف، مهربانی

آنچه به آن کسی رابستایند، ستایش، مدح

بندگان، نام رودخانه ای در بخارا، تلفظ عامیانه ی موالیان به معنی بندگان، ( اعلام ) ( = جوی مولیان ) ...

آنچه به کسی ببخشند، بخشش، دهش، ( عربی، مَوهَبَة ) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می شود یا او از ...

پوشیده، پنهان، پنهان داشته، ( مؤنث مکنون )، ویژگی مروارید ( در، لؤلؤ ) که در صدف پنهان است، ( به مج ...

امیرانه، شاهانه، میر ( ازعربی ) + انه ( فارسی ) امیرانه

مؤنث مسلم، پیرو دین اسلام، مسلمانان

منسوب به مشان، ( به مجاز ) دارای حلاوت و شیرینی، ( مشان= نوعی از بهترین خرما، ا ( پسوند نسبت ) )، ( ...