اسم دختر با حرف م - صفحه 2
مانند خورشید، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر، آسا ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید، ( مهر + آسا ( پسوند شبا ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ملودی
نوا، آهنگ، نغمه، ( فرانسوی، melodie ) ( در موسیقی ) توالی تعدادی از اصوات در موسیقی سازی و آوازی، ب ...
دختر
فرانسوی
هنری ماه جهان
ترکیب دو اسم ماه و جهان ( زیبا و دنیا )، ( به مجاز ) زیبای جهان، ماه دنیا
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهدیا
بانوی هدایت شده، ( مهدی = هدایت شده، ا ( اسم ساز ) )، دختر هدایت شده، منتسب به حضرت مهدی ( عج ) مرک ...
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی مهرنگار
خورشید زیباروی، ( مجاز ) زیباروی درخشان، نگارنده خورشید، ( مهر = خورشید، نگار = ( به مجاز ) معشوق ز ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت ماندگار
کسی که در جایی اقامت طولانی داشته باشد، کسی که در جایی اقامت ( دایمی و طولانی ) کند، پایدار، با دوا ...
دختر
فارسی مه جبین
پری رخسار، پریرو، خوبرو، زهره جبین، ( به مجاز ) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی، مه ( فارسی ) + ج ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی ماه طلعت
ترکیب دو اسم ماه و طلعت ( زیبا و چهره )، ماه سیما، ماه چهره، ( به مجاز ) زیبارو، ماه ( فارسی ) + طل ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مروا
تفأل، فال نیک، دعای خیر، ( در قدیم ) فال خوب در مقابلِ مرغوا، پهلوی فال نیک و دعای خیر
دختر
فارسی مرس ده
ملکه، ( مجاز ) زیبا، با طراوت و خرم، محل روئیدن راش، [مِرس = نام درختی، راش ( فاگوس سیلواتیکا )، ده ...
دختر
فارسی
طبیعت مدیا
سرزمین ماد، نام زن آخرین پادشاه ماد، ( اَعلام ) ) نام یونانی ایات جبال یا عراق عجم که نواحی آن عبار ...
دختر
فارسی، یونانی
تاریخی و کهن مه یاس
ماهی که چون گل یاس است، یاسی که چون ماه است، ( به مجاز ) زیباروی و با طراوت، ( مَه = ماه، یاس )، زی ...
دختر
فارسی
گل، کهکشانی موژان
( چشم ) خمار و پرکرشمه، گل نرگس نیم شکفته، چشم خواب آلوده، ( = موجان ) ( در قدیم ) خمار، پر کرشمه ( ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل مارینا
دارنده هرچیز ارزشمند، دارنده ی هر چیز ارزشمند، جویبار، آب
دختر
فارسی، ارمنی ماه پسند
کسی که پسندیده و مورد قبول ماه باشد، ( مجاز ) زیباروی چون ماه، ( ماه، پسند = جزء پسین بعضی از کلمه ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه رخسار
ماهرو، زیبارو، ماه چهر
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماری
مریم، گونه ی دیگری از مریم ـ مادر حضرت عیسی مسیح ( ع ) ـ که در زبان های اروپایی رایج است، [ماری نوع ...
دختر
فرانسوی، عبری
مذهبی و قرآنی مهستی
ماه خانم، ماه بانو، ( فارسی ـ عربی ) ( مَه = ماه، ستی = مخفف سیدتی )، ( اَعلام ) مهستی گنجوی [قرن ه ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهدیسا
مهدیس، مانند ماه، ( مَهدیس، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدیس، ( مَهدیس + ا ( پسوند نسبت ) )، منس ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی منوره
منور، مؤنث منور، روشن، درخشان
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مرمر
نوعی سنگ آهکی و سخت، ( مجاز ) سفید چهره و زیبا، ( در علوم زمین ) نوعی سنگ دگرگون شده ی آهکی که به ع ...
دختر
فارسی
طبیعت ملیکه
صاحب، مالک، نام همسر عمر خطاب
دختر
عربی مهدا
اول شب، پاسی از شب، آرامش شب، قسمتی از شب
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی ماهره
ماهر، استاد، زبردست، ( مؤنث ماهر )
دختر
عربی محجوبه
محجوب، پوشیده، با شرم و حیا، دارای حجاب ( زن )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مهدخت
ماه دخت، دختر ماه، ( مَه = ماه، دخت = دختر ) ( = ماه دخت )، ( مَه = ماه + دخت = دختر ) ( = ماه دخت ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماه تابان
ترکیب دو اسم ماه و تابان ( زیبا و روشن )، آن که چهره اش مثل ماه تابان است، ( به مجاز ) زیبارو، ماه ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی متینه
متین، خانم با وقار و با متانت، ( مؤنث متین )، مؤنث متین
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مه بانو
سرور بانوان، بزرگ زنان، بانوی بانوان
دختر
فارسی ملورین
در بلورین، رویه شفاف، در بعضی از مناطق سیستان و بلوچستان به معنی دانه مروارید و مروارید سیاه می باش ...
دختر
فارسی
طبیعت مهزاد
بزرگ زاده، شاهزاده، زاده ماه، زیبا، ( = مِهزاده )
دختر، پسر
فارسی مایا
منش نیک، بخشنده، الهه ی فراوانی بهار و حاصل خیزی، ( اَعلام ) ) ( در روم باستان ) اِلهه ی فراوانی سب ...
دختر
اوستایی، یونانی
تاریخی و کهن محبت
دوستی، دوستداری، دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، ( در تصوف ) شور و ...
دختر، پسر
عربی مه سیما
ماه سیما، ماه چهر، ماه سیما و ماه چهر، مه ( فارسی ) + سیما ( عربی )، ماه سیما ماه سیما
دختر
فارسی، عربی مسعوده
مونث مسعود، نیک بخت، خجسته، مبارک
دختر
عربی معزز
گرامی دارنده، عزیز کننده، ستوده شده، گرامی، ارجمند، بزرگوار، عزیز، بزرگوار و ارجمند ( زن )
دختر
عربی ملک سیما
دارای چهره ای زیبا چون چهره فرشتگان زیبا روی، خوشگل، پری چهر، فرشته روی، زیبا روی
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی ماه
( به مجاز ) زیبا و قشنگ، دوست داشتنی، دختر زیباروی، ( در نجوم ) جِرم آسمانی نسبتاً بزرگی که شب ها ب ...
دختر
فارسی
کهکشانی مومنه
مونث مومن، زنی که بخدا و رسول ایمان دارد، ( مؤنث مؤمن )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی ماهرو
چهره ای مانند ماه، ( = ماه چهر )، ( ماه چهر، بانوی زیبا رو، دختری که چهره اش مانند ماه زیبا و درخشا ...
دختر
فارسی میسا
زنی که با برازندگی راه می رود، ( عربی، مَیساء ) زنی که با برازندگی و تکبّر راه می رود، متکبر و با ت ...
دختر
عربی ماه منظر
ماهرو، ماهچهر، آنچه که دارای منظری چون ماه باشد، آ ماه چهر، ماه ( فارسی ) + منظر ( عربی ) ماهرو
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی مهتاج
تاج ماه، آنکه تاجی درخشنده چون ماه دارد، ( به مجاز ) زیبای زیبایان، ( = ماه تاج )
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی مهرو
زیبا رو، آن که رویی زیبا چون ماه دارد، ماهرو
دختر
فارسی مقبوله
مورد قبول، پذیرفته شده، ( مؤنث مَقبول )، دلنشین، دوست داشتنی، زیبا، خوشایند، مطلوب
دختر
عربی مشکات
مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند، از واژه های قرآنی، ظرف بلورین که در آن چرا ...
دختر، پسر
عربی
مذهبی و قرآنی مهر آفرین
ترکیب دو اسم مهر و آفرین ( محبت و آفرینش )، آفریننده ی مهر و محبت و دوستی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مهیسا
مهسا، مانند ماه، زیبارو، ( مَهی، سا ( پسوند شباهت ) ) ( = مهسا )، ش مَهسا
دختر
فارسی مهکامه
دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا، ( مَهکام، ه ( پسوندنسبت ) )، منسوب به مهکام، ( به مجاز ) آر ...
دختر
فارسی مهرگان
منسوب به ماه مهر، مهربانی، ( به مجاز ) پاییز، نام جشن روز شانزدهم ماه مهر، جشنی که در ایران قدیم در ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری میهن
خانه، خانمان، قبیله، وطن، زادگاه، کشوری که در آن شخص به دنیا آمده و تابعیت دولت آن را دارد، موطن
دختر
فارسی منال
مال، دارایی، ملک، ثروت، درآمد، مِلک، مداخل، رسیدن، دست یافتن، همچنین یکی از توابع شهرستان قیر و کار ...
دختر
عربی مهرک
شبیه به خورشید، ( به مجاز ) زیبارو، ( مِهر = خورشید، ک/ ak ـ/ ( پسوند شباهت ) )، ( مِهر = خورشید + ...
دختر، پسر
فارسی ماه پیکر
آن که پیکری زیبا مانند ماه دارد، ( به مجاز ) معشوق زیبا، صفت آن که پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز ...
دختر
فارسی
کهکشانی ممتاز
برتر، برجسته، عالی، خوب، برگزیده، دارای امتیاز، مرغوب، مشخص، جدا، متمایز، ( در قدیم ) مشهور
دختر
عربی مهروش
مانند خورشید، ( به مجاز ) زیبا رو، ( مهر= خورشید، وش ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید، ( مهر = خورشید ...
دختر
فارسی
کهکشانی مشکناز
زیبا و خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر بهرام گور پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) نام ...
دختر
فارسی، سانسکریت
تاریخی و کهن مرسا
استوار گشتن، واقع شدن و ثابت گردیدن، استوار، ثابت، پابرجا
دختر، پسر
عربی
مذهبی و قرآنی مهیلا
حرکت آهسته، روان، از واژه های قرآنی ( در سوره ی مزمّل )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مهان
منسوب به ماه، زیبارو، ( مَه = ماه، ان ( پسوند نسبت ) )، [چنانچه این واژه مِهان ( mehān ) تلفظ شود ج ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن ماهین
منسوب به ماه، ( به مجاز ) زیبارو و دوست داشتنی، ( ماه، ین ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبارو، ( م ...
دختر
فارسی
کهکشانی مدیحه
مدح، ستایش، سخنی ( معمولاً شعر ) که در ستایش کسی گفته یا سروده می شود
دختر
عربی مهردخت
دختر مهربان و با محبت، دختر خورشید، ( مهر = مهربانی، محبت، دخت = دختر )، محبت + دخت = دختر )
دختر
فارسی مهرنیا
از نسل خورشید، زیبا و درخشان، ( مهر = مهربانی، محبت، نیا )، از نژادِ مهربانان، ( به مجاز ) مهربان و ...
دختر، پسر
فارسی ماهدخت
دختر زیبا، ( ماه، دخت = دختر )، دختر ماه، دختری که مانند ماه است، ( به مجاز ) زیبارو، دختر زیبا چون ...
دختر
فارسی
کهکشانی ماهانا
منسوب به ماه، روشن و زیبا همچون ماه، ( ماهان، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به ماهان
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماتینا
گل سرخ، نام ساتراپ نشینِ [ولایت تحت امر حاکم یا والی در ایران دوران هخامنشی] شمال شرقی ارمنستان که ...
دختر
مازندرانی، فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، گل ملک جهان
فرشته جهان، ( به مجاز ) زیباروترین
دختر
عربی مهنور
بانوی خوش چهره، ( مه = ماه، نور )، نورِ ماه، ( به مجاز ) زیبارو، نور ماه، دختر زیبا
دختر
فارسی مه اباد
نام رودی در استان آذربایجان غربی، ( اعلام ) ) رودی در استان آذربایجان غربی به طول کیلومتر، که از ار ...
دختر
فارسی
طبیعت ماه نسا
ترکیب دو اسم ماه و نسا ( زیبا و زنان )، ماهِ زنان، ( به مجاز ) زیبا رو در میان زنان، زیبارو، ماه ( ...
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی مهروز
ماه روز، ماهی که در روز نمایان است، ( به مجاز ) زیبارو، ( مَه = ماه، روز )، ( مَه = ماه + روز )، آن ...
دختر
فارسی
کهکشانی محسنه
مؤنث محسن، آراسته و زیبا، بانوی نیکوکار، ( مؤنث محسن )، زن احسان کننده، زن نیکوکار، نیکوکار، احسان ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مهرا
منسوب به مهر، بانوی مهربان، دختری که مانند خورشید درخشان است، ( مهر، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به م ...
دختر
فارسی
کهکشانی ماهکان
منسوب به ماهک، خوب روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب، ( ماهک، ان ( پسوند نسب ) ) منسوب به ماهک، منسوب ...
دختر
فارسی
کهکشانی مهرجان
مهرگان، منسوب به ماه مهر، مهربانی، ( معرب از فارسی مهرگان )
دختر
عربی ملایم
نرم خو، صلح جو، فاقد شدت و تندی، ( به مجاز ) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران، مهربان، ( در حالت ...
دختر
عربی مه رخ
ماهرو، زیبارو، ماهرخ، آن که دارای رخساری چون ماه است، ( به مجاز ) زیبا، خوبرو
دختر
فارسی
کهکشانی مطهر
پاک و مقدس، منزه
دختر، پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ماه نگار
ترکیب دو اسم ماه و نگار ( زیبا و معشوق )، ( ماه، نگار = معشوق ) ( به مجاز ) معشوقه ی زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی ماهده
مونث ماهد، گستراننده، یکی از نام های خداوند، ( مؤنث ماهِد )، ماهِد
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مهفام
به رنگ مهتاب، تابان، زیبارو، ( مَه = ماه، فام ( پسوند به معنی رنگ ) )، به رنگ ماه، ( مَه = ماه + فا ...
دختر
فارسی
کهکشانی منیبا
بازگشت کننده به سوی خدا، توبه کننده، ( منیب، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به منیب، ( منیب )
دختر
فارسی، عربی ماهنوش
ماه جاویدان و همیشگی، ( به مجاز ) زیباروی، همیشه زیبا، ( به مجاز ) زیباروی همیشه زیبا، آن که چون ما ...
دختر
فارسی
کهکشانی مهران دخت
دختر دارای نور و محبت، ( مهران، دخت = دختر )، دختر دارنده ی مهر و محبت، دختر مهربان
دختر
فارسی مهرنسا
خورشید زنان، ( به مجاز ) زن زیباروی، ( مهر = خورشید، نسا )، ( به مجاز ) زیباروی در میان زنان، ( فار ...
دختر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن معینا
یاری رسان، کمک کننده، ( معین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به معین، ( معین )
دختر
فارسی، عربی موحده
یکتاپرست، توحیدگرا، خداشناس، ( مؤنث موحد )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی محلا
آراسته، مزین
دختر
عربی منزلت
اعتبار، مقام، جایگاه، مرتبه، ارزش و اهمیت، درجه، نظم و انضباط، حد، پایه
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مزین
تزیین شده، آراسته، [این کلمه چنانچه مزَیِن /mozayyen/ تلفظ شود به معنی «آرایشگر» است]
دختر
عربی مهر آذین
ترکیب دو اسم مهر و آذین ( محبت و زینت )، ( مهر= مهربانی و محبت، آذین ( در قدیم ) آیین، رسم، قاعده ) ...
دختر
فارسی میشا
همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است، همیشه جوان و همیشک جوان، نوعی از ریاحین که همیشه سب ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت متانت
حالت استواری و سنگینی در رفتار، حالت استواری و سنگینی در رفتار همراه با پرهیز از نشان دادنِ هیجان ه ...
دختر
عربی منیراعظم
ترکیب دو اسم منیر و اعظم ( درخشان و بزرگوارتر )، درخشندگی و تابندگی زیاد، ( به مجاز ) بسیار زیبارو
دختر
عربی مهر آیین
ترکیب دو اسم مهر و آیین ( مهربانی و رسم )، دارای مهر و محبت و دوستی، دارای مهربانی، دارای آیین و رو ...
دختر، پسر
فارسی
کهکشانی مهرشید
خورشید نورانی، ( = خورشید )، خورشید
دختر
فارسی
کهکشانی مبینه
آشکار، روشن، آشکار کننده، ( مبین، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مبین، ( مبین )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی ماهنی
نغمه، آواز، ترانه، تصنیف
دختر
ترکی
هنری مرام
مراد، مقصود، خواست، ایدئولوژی، روش اخلاقی، مسلک
دختر
عربی