اسم دختر با حرف م - صفحه 5
ملک ( عربی ) + بانو ( فارسی ) شاه بانو
دختر
فارسی، عربی ملک شاد
زیباروی شاد، فرشته روی شادمان، شاداب و زیبا
دختر
فارسی، عربی ملیا
عسل
دختر
یونانی ملیله
رشته باریک فلزی طلا
دختر
فارسی ملینا
گل سپید کوچک، عسل، رنگ گل بهی، همچنین نوعی گل
دختر
لاتین منتا
امید، پیمان
دختر
اوستایی منتیا
بسیار عزیزبودن و محبوب بودن
دختر
لری منجوق
نوعی زینت به شکل گوی کوچک که برای تزیین ر روی لباس، گل سر، و مانند آنها دوخته یا چسبانده می شود
دختر
ترکی منکشه
گل بنفشه
دختر
ترکی
گل منیرو
منیر محبوب
دختر
عربی مه تابان
ماهِ تابان، ماهِ تابنده، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مةترا
باران
دختر
کردی مه سارا
ماه خالص، ( مَه = ماه، سارا )، از نام های مرکب، ماه و سارا
دختر
فارسی، عبری
کهکشانی مه فروز
افروزنده نور ماه، روشن کننده ماه، ( = ماه فروز )، ماه فروز، فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا
دختر
فارسی
کهکشانی مه فروغ
روشنی ماه، تابش ماه، مهتاب، ماه فروغ، ( = ماه فروغ )، پرتو ماه
دختر
فارسی
کهکشانی مه گونه
مثل ماه، مانند ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مَه = ماه، گونه ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهاوا
آوای ماه
دختر
فارسی مدارا
نرمی، لطف، مهربانی
دختر
عربی مدینه
نام شهری در عربستان، شهر، نام شهری در عربستان که پایگاه حکومت حضرت محمد ( ص ) بود
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مرمرین
مرمری، ساخته شده از مرمر، ( مرمر، ین ( نسبت ) )، ( = مرمری )، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
دختر
فارسی
طبیعت مرهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
دختر
فارسی مسرور
شاد، شادمان، خوشحال
دختر، پسر
عربی مشک
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
دختر
سانسکریت مشکین
آنچه که بوی مشک بدهد، مشک آلود، ( مجاز ) خوش بو، ( مجاز ) سیاه، تیره رنگ، ( به مجاز ) معطر، ( به مج ...
دختر
فارسی، سانسکریت
طبیعت ملائک
ملک، فرشتگان، ( عربی ) ( جمعِ مَلَـک و مَـلأک )، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) فرشته
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی ملوس
قشنگ، ظریف و خوشگل
دختر
فارسی ملک
فرشته
دختر
عربی ملکه
همسر پادشاه، شهبانو
دختر
عربی
تاریخی و کهن مهدانا
دانای بزرگ، مِهتَر دانا، ( مه = بزرگ، مِهتَر، دانا )
دختر
فارسی مهدل
دختری که دلش مانند ماه روشن است
دختر
فارسی مهدونه
مانند ماه
دختر
فارسی
کهکشانی مهدیسه
مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا، ( مَهدیس، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدیس، منسوب به مهدیس، بانویی ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهدینا
مهدین، هم میهن، ( مَهدین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدین
دختر
فارسی، عربی مهرآگین
همراه با محبت
دختر
فارسی مهر آیه
ترکیب دو اسم مهر و آیه ( خورشید و نشانه )، ( مهر = مهربانی و محبت، آیه = نشان، نشانه )، نشان و نشان ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی، کهکشانی مهر زهرا
ترکیب دو اسم مهر و زهرا ( خورشید و نیکو )، محبت و دوستی زهرا، ( به مجاز ) کسی که مهر، محبت و دوستی ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی، کهکشانی مهر سنا
ترکیب دو اسم مهر و سنا ( خورشید و روشنایی )، ( مهر = خورشید، سَنا = روشنایی )، روشنایی خورشید، ( به ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهر سیما
ترکیب دو اسم مهر و سیما ( خورشید و چهره )، ( مهر = خورشید، سیما )، دارای سیمای چون خورشید، ( به مجا ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهر آفرید
آفریده ی مهربانی، آفریده ی خورشید، ( به مجاز ) زیباروی مهربان، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، خورشید ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهران گل
( به مجاز ) ویژگی آن که زیبا، لطیف، با طراوت و مهربان است
دختر
فارسی
طبیعت، گل مهراندیش
آن که در فکر و اندیشه محبت و مهربانی است، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ویژگی آن که دارای اندیشه و ...
پسر، دختر
فارسی مهرآوا
ترکیب دو اسم مهر و آوا ( محبت و آواز )
دختر
فارسی مهراوه
پرستشگاه خورشید، مرکب از مهر ( محبت یا خورشید ) + اوه ( پسوند شباهت )
دختر
فارسی مهرآویر
خورشید سوزان
دختر
فارسی مهرآوین
ترکیب دو اسم مهر و آوین ( محبت و عشق )
دختر
کردی، فارسی مهربخش
بخشنده مهر و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مِهر = مهربانی و محبت، بخش )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرتاب
آنچه خورشید برآن میتابد
دختر
فارسی مهرجانان
خورشید جان
دختر
فارسی مهردیبا
دختری که مانند حریر لطیف و مانند خورشید زیباست
دختر
فارسی مهردیس
مانند خورشید، ( به مجاز ) زیباروی عزیز و گرامی، ( مهر= خورشید، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرراز
خورشید و آفتاب پوشیده و پنهان، ( به مجاز ) زیباروی مستور و محجوب، [مهر = خورشید، راز = ( در قدیم ) ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرساد
طلوع زندگی، خورشید ایل
دختر
فارسی مهرسانا
همانند خورشید
دختر
فارسی مهرسو
آب درخشان
دختر
ترکی، فارسی مهرشین
خورشید نورانی
دختر
فارسی مهرشینا
ترکیب دو اسم مهر و شینا ( محبت و کوشش )
دختر
فارسی مهرلقا
ترکیب دو اسم مهر و لقا ( خورشید و چهره )، معشوقی که چهره اش مانند آفتاب درخشان باشد، آفتاب لقا، ( ب ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرمانا
ترکیب دو اسم مهر و مانا ( محبت و جاوید )
دختر
فارسی مهرمنیر
خورشید روشن و درخشان، مهر ( فارسی ) منیر ( عربی ) خورشید روشن و درخشان
دختر
فارسی، عربی مهرنار
آتش مهربان
دختر
فارسی مهرنگ
به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو
دختر
فارسی مهرنور
نور خورشید، آفتاب، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر = خورشید، نور )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرنیک
خورشید و مهر نیک
دختر
فارسی مهرنیکا
ترکیب دو اسم مهر و نیکا ( مهربانی و زیبا )
دختر
فارسی مهروشا
مانند خورشید
دختر
فارسی مهرکانا
مهر و خورشید
دختر
فارسی مهریار
دوست و یار خورشید، دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی و محبت، یار ( پسوند ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهریانا
خورشید نیکی رسان
دختر
فارسی، اوستایی مهریماه
ماه مهربان
دختر
فارسی
کهکشانی مهژین
ماه زندگی
دختر
کردی مهسانه
آن که چون ماه زیبا و درخشان است
دختر
فارسی مهسایه
( به مجاز ) پرتو ماه، مهتاب، زیبارو، ( مه = ماه، سایه )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهست
بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( در قدیم ) بزرگترین، مهمترین، اعلی حضرت ( صفت ی ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن مهسو
روشنی ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مه = ماه، سو = روشنی، روشنایی )
دختر
ترکی، فارسی
طبیعت، کهکشانی مهسین
مانند ماه
دختر
فارسی مهشب
ماه شب
دختر
فارسی مهشیده
مهشید، پرتو ماه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهگان
چون ماه زیبا
دختر
فارسی مهنیا
آنکه اجداد و پدرانش از بزرگان و نیکان است، نوع:دخترانه ریشه اسم:فارسی معنی:آنکه اجداد و پدرانش از ب ...
دختر
فارسی مهکام
( به مجاز ) آن که وصالش مورد آرزوست، معشوق، [مِه = مهتر، بزرگتر، کام = ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن ک ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهکیا
پادشاه ماه، ملکه ماه، دختر یا پسر زیبا روی، ( مِه = مهتر، بزرگتر، کیا = پادشاه، حاکم، بزرگ و سرور ) ...
دختر، پسر
فارسی مهیاره
آن که از ماه دست بند دارد
دختر
فارسی مهیاز
ماهِ بهاری، ماه فصل بهار، ( به مجاز ) زیباروی لطیف، ( مه = ماه، یاز = بهار، فصل بهار )
دختر
ترکی، فارسی
طبیعت مهیتا
زیبا و درخشان مانند ماه، زیبا و درخشان مانند ماه مرکب از مه ( ماه ) +ی نسبت + تا تشبیه
دختر
فارسی مهیرا
زن کدبانو، زن اصیل زاده
دختر
عربی مهیشا
ویژگی آن که ماه روی و شاداب است، ( مَهی، شا = شاد )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهیمنه
ایمن شده، یکی از صفات خداوند
دختر
عربی مهین رخ
ماه رخ، ماه چهر، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، رخ = چهره )، = ماه رخ
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهین زاد
مِهزاد، بزرگ زاده، [ ( مِه = مِهتر، بزرگتر، ین ( پسوند نسبت )، زاد = زاده ) ]، ( = مِهزاد )، [ مِهز ...
دختر
فارسی مهین شاد
ترکیب دو اسم مهین و شاد ( زیباروی و خوشحال )، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، شاد ) ( به مجاز ) زیب ...
دختر
فارسی مهین فروغ
ترکیب دو اسم مهین و فروغ ( زیباروی و روشنی )، ( مَهین، فروغ = نور و روشنایی )، نور و روشنایی ماه، م ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی موراشین
مروارید آبی
دختر
کردی موژانا
موژان، چشم خواب آلوده و خمار، گل نرگس نیم شکفته، [موژان = موجان، خمار، پر کرشمه ( چشم )، ا ( پسوند ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل موگه
گل برف
دختر
فرانسوی
گل مونجوق
منجوق
دختر
ترکی مونیکا
مشاور
دختر
لاتین موکا
نام همسر اوکتای قاآن پسر چنگیزخان مغول
دختر
مغولی مکیناس
مکینا، بنفشه
دختر
فارسی، سریانی میترادخت
دختر خورشید، دختری که مانند خورشید است، ( به مجاز ) زیبارو، ( میترا = مهر، خورشید، دخت = دختر )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی میتراناز
مایه ی افتخار خورشید، ( به مجاز ) بسیار زیبا و درخشان، ( میترا = مهر، خورشید، ناز = افتخار )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی