اسم دختر با حرف ا - صفحه 3
منسوب به اصیل، نجیب، پاک نژاد، ( اصیل، ا ( پسوند نسبت ) )، ( اصیل )، با نوی با اصالت مرکب از اصیل + ...
دختر
فارسی، عربی ارزنده
دارای ارزش، بهادار، محترم، ( صفت فاعلی از ارزیدن )، ارزشمند، ارزمند، شایسته و لایق، با شخصیت، مورد ...
دختر
فارسی ارسان
پهلوان مشهور، همسر نرسی پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) والی منسوب از طرف داریوش سوم که حاکم ناحیه ی دربن ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن آیدن
آیدین، روشن، مانند ماه درخشان، ( = آیدین )، و، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، نام ش ...
دختر، پسر
ترکی ام فروه
نام دختر امام موسی کاظم ( ع ) و مادر امام جعفرصادق ( ع )، ( اَعلام ) ) مادر امام جعفر صادق ( ع )، ) ...
دختر
عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ایما
اشاره، گوشه، کنایه، رمز، چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، بیان موضوعی به طور رمز یا خل ...
دختر
عربی اولدوز
ستاره، اختر، کوکب، نجم
دختر
ترکی
کهکشانی آمال
آرزوها، خواسته ها، دوست داشتنی ها، جمع امل، امیدها
دختر
عربی اسوه
پیشوا، رهبر، مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد، از واژه های قرآنی
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی ارشا
چالاک و گریز پا، دلیرمرد، ( عربی )، آهو بره ای که قوی گردد و همپای مادر بدود، [در ایران باستان ارشا ...
پسر، دختر
عربی، فارسی
طبیعت آلتین آی
ماه طلایی، ماه زرین، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
ترکی
کهکشانی اشواق
شوق ها، آرزومندی ها
دختر
عربی آنیه
از واژه های قرآنی، ظرف ها، جمع اناء، ظروف
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی آویشن
گیاهی از تیره ی نعناعیان با گل های سفید، ( در گیاهی ) گیاهی از تیره ی نعناعیان با گل های سفید یا گل ...
دختر
فارسی
طبیعت آسوده
راحت و آرام، ( صفت فاعلی از آسودن ) استراحت یافته، راحت کرده، آرام گرفته، ساکن، فارغ، خوش، مسرور، ب ...
دختر
فارسی آساره
ستاره، ( لری، دزفولی ) ستاره
دختر
لری
کهکشانی افراح
شاد کردن
دختر
عربی آسمین
گل یاسمن، آسمان، یاسمن ( گل )
دختر
کردی
طبیعت، گل آواز
صدای بلند، خروش، آوا، هرنوع صدایی که دارای آهنگ باشد، صدای آهنگین، ( در موسیقی ایرانی ) صدایی آهنگی ...
دختر
فارسی
هنری آناشید
دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر، ( آنا= مادر، شید = خورشید )، خورشید مادر، ( به ...
دختر
ترکی، فارسی آبنوس
چوبی سیاهرنگ و سخت و سنگین، ( در گیاهی ) درختی هم خانواده با خرمالو که بیشتر در مناطق گرمسیری آسیا ...
دختر
عبری، یونانی، فارسی
طبیعت الگا
سرزمین، ناحیه، ( اَعلام ) قدیسه الگا [حدود، میلادی] اولین قدیسه ی روسی، همسر و نایب السلطنه ی امیر ...
دختر
ترکی آینار
ویژگی کسی که چون انار سرخ است و چون ماه زیباست، ( آی = ماه، نار= انار )، انار سفید، ( به مجاز ) زیب ...
دختر
ترکی، فارسی ایلدا
( به مجاز ) زاییده ی ایل، فرزند ایل، ( ایل، دا= داده )
دختر
لری الیما
گیاهی کوهستانی، پیازچه ی کوهی، سرزمین کوهستانی و بر گرفته از نام ایلام و قوم ایلامیان است که احتمال ...
دختر
مازندرانی، فارسی
طبیعت آناهیت
آناهیتا، بی آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی، ( = آناهیتا )
دختر
اوستایی امیتیس
آمیتیس، ( = آمیتیس )، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ارنواز
دارنده سخن سزاوار، از شخصیتهای شاهنامه، آن که سخنش رحمت می آورد، ( در شاهنامه ) نام خواهر جمشید که ...
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن آیپارا
پاره ای از ماه، مثل ماه زیبا و درخشان، ماه پاره، پاره ی ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ماه نو
دختر
ترکی
کهکشانی امانه
اطمینان و آرامش قلب، به فتح الف، دختری که وجودش مایه قوت قلب است
دختر
عربی آترا
آذر، آتش، نام یکی از ماههای پاییز، آتشین، آذرین، ( به مجاز ) سرخ رو و زیبا، ( اَعلام ) ( در میتولوژ ...
دختر
فارسی ایلاف
خو گرفتن، عهد، دوست کردن، سازواری دادن، در قرآن به معنای عهد و مانند و اجازه به امان است
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی آیدینا
روشن و مبارک، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
ترکی آفرینش
خلقت، خلق، ابداع، عمل آفریدن، انشا، کائنات، ماسوی الله، ( در قدیم ) ( به مجاز ) همه ی آفریدگان، جها ...
دختر
فارسی الیزه
بهشت یونانیان و رومیان، ( در اساطیر ) الیزه یا شانزلیزه مقر زیرزمینی اشباح متقی و بهشت یونانیان و ر ...
دختر
فرانسوی آرتادخت
دختر راست گفتار و درست کردار، ( آرتا، دخت = دختر )، دختر پاک و مقدس، ( اَعلام ) نام بانویی فرهنگدار ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن اروشا
سفید، روشن، دختری با روی سپید، ( = اروشه )، اروشه، به فتح الف
دختر
فارسی، اوستایی، پهلوی آرامه
منسوب به آرام، آرامش
دختر
فارسی، عربی آمیتیدا
همسر کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) همسر کوروش کبیر و نام دختر ایشتوویگو ( آستیاگ ) از پادشاهان م ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آریسان
مانند آریایی، ( آری = آریایی، سان ( پسوند شباهت ) )، ( آری = آریایی + سان ( پسوند شباهت ) )، مرکب ا ...
دختر
فارسی امیده
امید، آرزو، ه ( پسوند نسبت ) منسوب به امید
دختر
فارسی امیرا
منتسب به پادشاه و حاکم و امیر، ( امیر، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به امیر، ـ امیر، ( عربی ـ فارسی ) ...
دختر
فارسی، عربی آینوش
ماه جاویدان، ( به مجاز ) نور ماهی که پر فروغ و همیشگی است، زیبایی زوال ناپذیر
دختر
ترکی، فارسی الدوز
اولدوز، ستاره، ( = اولدوز )
دختر
ترکی
کهکشانی آیتای
مانند ماه، به معنی مانند ماه، ماه وش، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
ترکی السای
مورد پسند و احترام ایل
دختر
ترکی ایرسا
آلیسا، رنگین کمان، ( معرب از یونانی iris ) زنبق سفید، سوسن، آیرس، نام بیخ سوسن آسمون گون، به بوته س ...
دختر
یونانی، فارسی
طبیعت افنان
شاخه های درخت، شاخسار، ( در قدیم ) شاخ درخت، شاخه ها
دختر
عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی ایرانا
ای ایران، ( ایران، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی، ( ایران + ا ( پسوند ...
دختر
فارسی آیفر
شأن و شکوه ماه، عظمت ماه، ( به مجاز ) زیبا رو
دختر
ترکی، فارسی
کهکشانی آتین
جدید، نو، موجود شده، پیدا گردیده، به هم رسیده، در لغت زند و پازند به معنی موجود شده و پیدا گردیده و ...
دختر، پسر
اوستایی، پهلوی ایلا
درختان، نام پهلوانی از لشکر افراسیاب، ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده، ( اَعلام ...
دختر، پسر
عربی، فارسی
تاریخی و کهن آیسون
دوستدار ماه
دختر
ترکی
کهکشانی آتور
آتش، نام فرشته ای در ایران باستان، آذر، ( اَعلام ) ) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغهای دوران پا ...
پسر، دختر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن آیدان
دختری مانند ماه، زیبا رو، مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهره اش همچون ماه زیباست
دختر
ترکی
کهکشانی آیدیس
به زیبایی و تابندگی ماه، ( آی= ماه، دیس ( پسوند شباهت ) )، شبیه به ماه، مانند ماه، ( به مجاز ) زیبا ...
دختر
ترکی، فارسی
طبیعت ابتهال
با ناله و زاری دعا کردن
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی آریانه
زن آریایی، نام ایران به شکل کهن که «ایریانه» و «آریانه» ( یعنی آریایی ها ) نامیده می شده
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آرنا
نهر و رودخانه، نام روستایی در نزدیکی نقده
دختر، پسر
ترکی، فارسی
طبیعت امینا
زن درستکار، ( مرکب از امین، الف اسم ساز ) زن درستکار، امین ( عربی ) + ا ( فارسی ) مورد اعتماد، امین
دختر، پسر
فارسی، عربی آپامه
خوش رنگ، ( اَعلام ) نام دختر «شپی تارمن» سردار ایرانی که سلکوس به فرمان اسکندر با وی ( آپامه ) ازدو ...
دختر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن آلتین
طلا، زرین، آلتنای، زر، طلای ناب
دختر
ترکی آنلی
بافهم، باشعور، فهمیده
دختر
ترکی آذرخش
صاعقه، برق، نام نهمین روز از ماه آذر، [آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته اند]، [این واژه تصحیفِ «آذرجشن» ...
دختر، پسر
فارسی آرتیمس
منسوب به آرتمیس، گوینده ی راستی، ( = آرتِمیس ؟ )، ( آرتِمیس
دختر
یونانی آیتین
گوشه و کنار ماه، زیبا رو، گوشه و لبه ی ماه، ( به مجاز ) پاره ماه
دختر
ترکی
کهکشانی آنوش
بی مرگ، جاوید، جاویدان، از پایتختهای قدیم ارمنستان
پسر، دختر
ارمنی الحان
آوازهای خوش، ( جمع لحن )، آوازها، آهنگ ها، نغمه های دلکش، صداهای موزون و خوشایندی که انسان یا بعضی ...
دختر
عربی اسرار
رازها
دختر
عربی ایمانا
منسوب به ایمان، باور، اعتقاد، ( ایمان، ا ( پسوند نسبت ) )، م ایمان
دختر
فارسی، عربی آرمیتی
فروتنی، پاک، محبت و الهه زمین، ( = آرمئیتی )، ( در اساطیر ) ( آرمیتی/آرمئیتی/آرمییتی= اسپندارمذ ) ی ...
دختر
اوستایی آیتان
مانند ماه، زیبارو
دختر
ترکی ارتا
مقدس، پاک، راستی، درستی
دختر، پسر
اوستایی، فارسی آیرا
ممتاز و برجسته، جدا، سوا، دیگری
دختر
ترکی ازل
زمان بی پایان، ابتدا نداشتن، بی آغازی، قَدَم مقابلِ ابد، زمانی که از آن ابتدا نباشد، ( در فلسفه ) ا ...
دختر
عربی آزرم
داد، انصاف، شرم، حیا، لطف، ( در قدیم ) ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش، شر ...
دختر
اوستایی، فارسی امیمه
مادر کوچک و مهربان، ( مصغر ام یا امَه )، ( اعلام ) ) امَیمَه بنت رقَیقَه، خواهر خدیجه ام المؤمنین و ...
دختر
عربی آشنا
دوست و رفیق، شناسنده، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده، دوست و رفیق مقابل بیگانه و غریب، دوست، رف ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ایوا
پناه دادن به کسی، پناه و جای دادن کسی را
دختر
عربی آهنگ
قطعه موسیقی، اراده، قصد، عزم، نیت، اندیشه، خرد، صوت، سیما، قیافه، ( در موسیقی ) لحن، ملودی، قطعه ی ...
دختر
فارسی
هنری استاتیرا
نام همسر و دختر داریوش سوم، نام همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) ) نام زن داریوش سوم، ) ن ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آذین دخت
دختری که وجودش موجب آرایش و ارج بستگانش است، ( آذین، دخت = دختر )، زیب و زینت دختران، کنایه از دختر ...
دختر
فارسی اهدا
هدیه دادن، دادن یا فرستادن چیزی به کسی به عنوان تحفه
دختر
عربی آرام دخت
دختر آرام و سازگار، ( آرام، دخت = دختر )، دختری که در زندگی با همه چیز مدارا کند، دختر آرام دختر سا ...
دختر
فارسی افق
خطی که در محل تقاطع زمین و آسمان به نظر می رسد، ( در جغرافیا ) خطی که به نظر می رسد در محل تقاطع زم ...
دختر
عربی
طبیعت ارین
شادی، شادان شدن، به وجد آمدن، وجد آمدن، به فتح الف
دختر
عربی آب ناهید
نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی آبان آسا
مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است و آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد
دختر
فارسی آبان داد
داده آبان، متولد شده در ماه آبان
دختر، پسر
فارسی آبان دخت
دختری که در آبان به دنیا آمده، دختر آبان، نام همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی، آبان، ( اَعلام ) نام ...
دختر
فارسی آبان دیس
مانند آبان
دختر
فارسی آبان سا
مانند آبان
دختر
فارسی آبان سار
مانند آبان
دختر، پسر
فارسی آبان فام
به رنگ آبان کسی که رنگ چهره اش زرد است
دختر
فارسی آبان مهر
ترکیب دو اسم آبان و مهر ( نام فرشته نگهبان آب و مهربانی )، آن که محبت او چون فرشته آبان است
دختر
فارسی آبان یاد
نام یکی از درباریان یزدگرد سوم پادشاه ساسانی، این نام روی کودکانی با رنگ پوست سرخ و سفید گذاشته می ...
دختر، پسر
فارسی آبدیس
مانند آب زلال و شفاف
دختر
فارسی آبروشن
خوشبخت، ارجمند
دختر
فارسی آبناز
نام زنی در منظومه ویس و رامین، کنایه از لطافت پوست، مایه فخر آب
دختر
فارسی آبیژ
شراره، اخگر، آتش، صورت دیگر آیید، کنایه از افراد پر جنب و جوش
دختر
فارسی