اسم دختر با حرف ا - صفحه 7

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

ارکیا/arkiyā/

آریایی بزرگ، ( در زند و پازند ) جوی آب، ( هزاوش/arkyā/ و /ārkiā/ در پهلوی yôy = جوی ) اما به نظر می ...


دختر

فارسی
آلگون/algon/

نام یکی از آبادیهای سَقّز کردستان


دختر

کردی
آلار/alar/

شفق طلایی


دختر

ترکی
الای/elay/

ماه ایل، زیباروی ایل


دختر

ترکی
السان/elsan/

مانند ایل


دختر

ترکی
آلیشا/alish/

شعله ور


دختر

ترکی
انیژ/anizh/

نام یک گیاه


دختر

فارسی

طبیعت
آی آنا/āyānā/

ماه مادر


دختر

ترکی
آیریانا/āyriyānā/

ایران، به معنی ایران، ن، ک، آریانا و آریانه


دختر

فارسی
اطرا/etrā/

بسیار ستودن، مدح و ستایش فراوان، مبالغه کردن در مدح کسی، درود گفتن زیاد و زیاده روی در ستایش کسی


دختر

عربی
آغوش/aghosh/

بغل گرفتن


دختر

فارسی
آیدل/aydel/

دل ماه


دختر

ترکی، فارسی
آتریا/atriya/

بانوی آتش


دختر

فارسی
آتوشه/atushe/

درخشان، تابان


دختر

فارسی
آذرمیدخت/azar-midokht/

پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آرماندا/ārmānādā/

در امان، در پناه تو


دختر

ترکی
آرمه/arameh/

آرام


دختر

فارسی، عربی
آسترید/astrid/

شاهزاده سوئد


دختر

لاتین
اشجان/ašjān/

غم ها


دختر

عربی
آفرنگ/āfrang/

زیبایی، حشمت


دختر

فارسی
الها/elhā/

شادی آوردن، ( مصدر باب افعال از لهوء )، بسیار بخشش کردن، به شنیدن آواز مشغول شدن


دختر

عربی
ایتوک/eytok/

مژده، خبر خوش


دختر

فارسی
آیرال/ayral/

منحصر بفرد


دختر

ترکی
ایشاع/ašā‛/

گل کردن درخت، شکوفه دار شدن درخت


دختر

عربی

طبیعت
آبرخ/abrokh/

زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد


دختر

فارسی
آبگل/abgol/

گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می آید


دختر

فارسی

گل
آبانا/ābānā/

منسوب به آبان، آبان، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی
آبانه

منسوب به آبان


دختر

فارسی
آبانک/abanak/

آبان کوچک


دختر

فارسی
آبتاب/ābtāb/

دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان، مشعشع، درخشان، صاف چون آب زلال


دختر

فارسی
آبرنگ/abrang/

دختری که دارای پوستی لطیف و نرم است


دختر

لری
آبرود/abrud/

کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست، سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست


دختر

فارسی
آبرون/abrun/

همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار، شاد سرزنده


دختر

فارسی
آبسال/absal/

باغ، بستان، بهار


دختر

فارسی
آبسالان/absalan/

باغها


دختر

فارسی
آبشار/abshar/

آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد


دختر

فارسی

طبیعت
آبشن/abshan/

صورت دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


دختر

فارسی
آبگون/ab-gun/

به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر


دختر

فارسی
آبگین/ābgin/

دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه


دختر، پسر

فارسی
آبلوج

قند سفید، قند مکرر


دختر

فارسی
ابناس/ebnas/

خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف، همچنین نام قریه ای در مصر


دختر

فارسی
آبین/ābin/

به رنگ آب، همانند آب


دختر

فارسی
آپادانا/apadana/

کاخ با شکوه هخامنشیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آتری/ātri/

آترا، آتشین، آذرین، ( = آترا )


دختر

فارسی
آتسا/atsa/

زبر دست، آتوسا


دختر

فارسی
آتشبند/atash band/

از بین برنده خشم و ناراحتی، سحر و افسونی که بدان آتش را فرو نشانند


دختر، پسر

فارسی
آتشگون/atashgon/

ارغوانی، دختران سرخ روی، به رنگ آتش


دختر

فارسی
آتشه/ātaše/

برق، آذرخش


دختر

فارسی، عربی
آتشی/atashi/

فروزان، گیرا، نام نوعی گل، همچنین نورانی، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ


دختر

فارسی

گل
آتشیزه

کرم شب تاب


دختر

فارسی
آتنه/atene/

خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت، آتنا، در اساطیر یونان


دختر

فرانسوی
آتیس/atis/

نام خدای حاصلخیزی فریگیان


دختر

فارسی
آتینا/atina/

دسته گل نیلوفر، گلستان نیلوفر


دختر

اوستایی
آدرا/adara/

آبرومند


دختر

فارسی
آدنا/adena/

ساخته شده، آفریده شده، نام روستایی در نزدیکی چالوس


دختر

فارسی
آدنیس/adnis/

گلی به رنگ زرد و قرمز، آدونیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود


دختر

فارسی، فنیقی

گل
آدیش/ādiš/

آتش، اخگر، شراره آتش، آذر، ( عامیانه ) آتیش


دختر، پسر

فارسی
آذار/azar/

بهار، نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین


دختر

عربی، سریانی

طبیعت
آذرآباد

نام آتشکده ای در تبریز


دختر، پسر

فارسی
آذرافروز

روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...


دختر، پسر

فارسی
آذرافزا

آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذربو/āzar bu/

نام نوعی گیاه، ( = آذربویه ) ( در گیاهی ) گیاهی است خودرو از تیره اسفناج که برگهای ریز و بهم فشرده ...


دختر

فارسی
آذربویه

بوته ای از تیره اسفناج با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کناره های آبهای شور می روید


دختر

فارسی
آذرشب/āzar šab/

فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، ( تصحیف آذرشُست )، به معنی شسته در آتش، نام سمندر و پنبه کوه ...


دختر، پسر

فارسی
آذرشست

( به ضم شین ) پاک منزه شده در آتش، پنبه کوهی


دختر، پسر

فارسی
آذرفروز

روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...


دختر، پسر

فارسی
آذرفزا

آذرافزا، آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذرگل/āzar gol/

گلی سرخ رنگ شبیه شقایق، نام گلی سرخ رنگ که پُرپَر است و به آن گل آتشین می گویند


دختر

فارسی

گل
آذرماه/āzar māh/

دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی


دختر

فارسی

کهکشانی
آذرمه/āzar mah/

آذرماه، رئیس و بزرگ آتشها، ( = آذرماه )، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی


دختر

فارسی
آذرمهر

مرکب از آذر+ مهر، محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده ...


دختر، پسر

فارسی
آذرنگ/āzarang/

روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن


دختر، پسر

فارسی
آذرهمایون/azar homayun/

ترکیب دو اسم آذر و همایون ( آتش و خجسته )، نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می ...


دختر

فارسی
آذرک/āzarak/

آذرِ محبوب و دوست داشتنی، مصغر آذر، ( اَعلام ) نام دختر یزدگرد سوم ساسانی، [حرف «ک» در آذرک می توان ...


دختر

فارسی
آذریاس/āzar yās/

زیبا رو و معطر، یاس آتشین، یاس به رنگ آتش، صمغ سداب کوهی


دختر

فارسی
آرالیا/araliya/

نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی، و درختچه ای که بعضی از آنها زینتی اند


دختر

لاتین، انگلیسی

طبیعت
آرای/ārāy/

زیور بستن، زینت دادن، ( = آراستن )، آرایش کردن، ( در قدیم ) آماده کردن، مهیا کردن، ( در قدیم ) بیان ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آرتیستون/artiston/

نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اردی/ordi/

مخفف اردیبهشت، نام ماه دوم سال شمسی، ( اَعلام ) ) فرشته ی مدَبِر کوه ها، ) ( در قدیم ) در فرهنگ ایر ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
ارزینه/arzine/

ارزنده، گرانبها


دختر

فارسی
ارسا/orsā/

ارس، نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره ی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه ی جنگل های مرطوب پراکند ...


دختر

فارسی

طبیعت
ارشامه/arshameh/

قدرت، آرشامه


دختر

فارسی
آرشین/arshin/

آریایی اصیل، آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست ...


پسر، دختر

فارسی
ارغون/'arqun/

مخفف ارغنون، نام نوعی ساز


پسر، دختر

یونانی
آرمتی/ārmati/

فرشته نگهبان زمین، ( = آرمیتی )، فروتنی، پاکی، فرشته محبت


دختر

اوستایی، فارسی
آرمیس/armis/

روشن و پاک، هرمس، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا


دختر

فارسی
آروا/arva/

نام فرشته ای در آیین زرتشت


دختر

کردی
اروس/aros/

سفید، درخشان، زیبا


دختر

پهلوی، اوستایی
ارون

( به فتح الف ) شاد و شادمان


دختر

عربی
اریحا/ariha/

مکان خوشبو، نام شهری قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است


دختر

عبری
اریدیس/oridis/

نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ار ...


دختر

ترکی
ارینا

آرینا، آریایی نژاد، از نسل آریایی


دختر

کردی، فارسی
آزادچهر/āzād čehr/

دارای چهره آزادگان، ( آزاد، چهر = اصل، نژاد )، آزاد چهره، دارنده ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره ی آ ...


دختر، پسر

پهلوی، فارسی
آزاده خوی

دارای خلق وخوی آزاد، بی تکلف، ساده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر تور پسر فری ...


دختر

فارسی
آزالیا/azaliya/

گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...


دختر

لاتین، انگلیسی

گل
آزرمیدخت/āzarmi doxt/

دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...


دختر

پهلوی، اوستایی، فارسی
ازگل/Üzgül/

گل چهره


دختر

ترکی

گل
اسپنوی/espanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
استبرق/'estabraq/

پارچه نرم و لطیف


دختر

عربی
آسمانه/ās(e)māne/

آسمان، سما ( ء )، عرش، ( در قدیم ) سقفِ خانه، عمارت و مانند آنها


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر