اسم فارسی - صفحه 49

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

نگینه/negine/

مانند نگین، نگین + های تشبیه


دختر

فارسی
نلکا/na(e)lkā/

آلوی ترش و کوهی، ( = نلک ) ( در قدیم ) ( در گیاهی ) میوه ای از نوع گوجه، آلوچه ی کوهی


دختر

فارسی

طبیعت
نلین/nelin/

رنگین کمان


دختر

فارسی

طبیعت
نهارا/nahārā/

منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...


دختر

فارسی، عربی
نهان/na(e)hān/

پنهان، مخفی، باطن، پوشیده، ( در قدیم ) در نهان، پنهانی، مخفیانه، ( در قدیم ) ناپیدا، نامرئی، ( در ق ...


دختر

فارسی
نهل/nahl/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نواآفرین

آفریننده نغمه و آواز


دختر

فارسی
هانیتا/hanita/

مسرور و شاد


دختر

فارسی
هانیسا/hanisa/

مسرور و شاد


دختر

فارسی
هانیش/hanish/

ندای الهی که خبر از توفان و بدی هوا می دهد


دختر

فارسی
هاوش/havash/

امت و پیروان یک پیغمبر، امت، پیروان یک پیامبر


پسر

پهلوی، اوستایی، فارسی
هاووش

امت، پیروان یک پیامبر


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
مهیاره/mahyare/

آن که از ماه دست بند دارد


دختر

فارسی
مهیاز/mah yāz/

ماهِ بهاری، ماه فصل بهار، ( به مجاز ) زیباروی لطیف، ( مه = ماه، یاز = بهار، فصل بهار )


دختر

ترکی، فارسی

طبیعت
مهیتا/mahita/

زیبا و درخشان مانند ماه، زیبا و درخشان مانند ماه مرکب از مه ( ماه ) +ی نسبت + تا تشبیه


دختر

فارسی
مهیشا/mahišā/

ویژگی آن که ماه روی و شاداب است، ( مَهی، شا = شاد )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهین رخ/mahin rokh/

ماه رخ، ماه چهر، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، رخ = چهره )، = ماه رخ


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهین زاد/mehin zād/

مِهزاد، بزرگ زاده، [ ( مِه = مِهتر، بزرگتر، ین ( پسوند نسبت )، زاد = زاده ) ]، ( = مِهزاد )، [ مِهز ...


دختر

فارسی
مهین شاد/mahin šād/

ترکیب دو اسم مهین و شاد ( زیباروی و خوشحال )، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، شاد ) ( به مجاز ) زیب ...


دختر

فارسی
مهین فروغ/mahin foruq/

ترکیب دو اسم مهین و فروغ ( زیباروی و روشنی )، ( مَهین، فروغ = نور و روشنایی )، نور و روشنایی ماه، م ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهینا/mahinā/

مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهین


دختر

فارسی

کهکشانی
موتا/muta/

نام یکی از سرداران دیلمی


پسر

فارسی
موژانا/mužānā/

موژان، چشم خواب آلوده و خمار، گل نرگس نیم شکفته، [موژان = موجان، خمار، پر کرشمه ( چشم )، ا ( پسوند ...


دختر

فارسی

طبیعت، گل
نامبد/nāmbo(a)d/

صاحب نام، [ ( نام، بد/ bod، / یا/ bad، / ( پسوند محافظ یا مسئول ) ]، 


پسر

فارسی
نامور/nāmvar/

نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور، با ارزش، ( = نام آور )، ( به مجاز ) دارای آوازه و شهرت، ن ...


پسر

فارسی
نامین/nāmin/

نامی، مشهور، نامدار


پسر

فارسی
نانا/nana/

پدر و مادر، نعناع


دختر

فارسی
نانیا/naniya/

نفس نیاکان


دختر

فارسی
نانیسا/nanisa/

نام روستایی در نزدیکی مراغه


دختر

فارسی
ناهرین/nahrin/

نهرها


پسر

فارسی
ناهیرا/nahira/

روشنایی و نور، روشنایی، نور


دختر، پسر

فارسی، آشوری
ناوه

نام روستایی در نزدیکی خرم آباد


دختر

فارسی
ناوک/nāvak/

نوعی تیر کوچک و نوک تیز که به وسیله کمان پرتاب می شده است، ( در ادبیات ) استعاره از غمزه ی چشم و نا ...


دختر

فارسی
ناکتا/nakta/

شیرین مثل گلابی، ناک ( در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین ) + تا


دختر

فارسی
نایاب/nayab/

کمیاب، نادر


دختر

فارسی
نایریکا/nayrika/

برگزیده، پسندیده، از اسامی قدیمی ایرانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
نبرزین/nabarzin/

نام فرماندار گرگان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
نثار/nesar/

فدا کردن


دختر

فارسی
نثار احمد/n.-nesar/

ترکیب دو اسم نثار و احمد ( فدا کردن و بسیار ستوده تر )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
مدریک/medrik/

پسر تیز هوش، انسان فهیم، کسی که درک می کند


پسر

فارسی
نوباوه/nobave/

میوه تازه و نورس، کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد


دختر

فارسی
نوتاش/notash/

همیشه، دایم


پسر

فارسی
نورآفرین

نور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) آفریننده نور و روشنایی


دختر

فارسی، عربی
نورافشان/nur afšān/

نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش، آنچه نور به اطراف خود می پراکند، نور پاش، ( در قدیم ) نور افشانی کردن، ...


پسر، دختر

فارسی، عربی
نوراهان

نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان


پسر

فارسی
نوردخت/nor dokht/

دختر روشنایی


دختر

فارسی
نورسان/nor san/

مانند نور درخشان


دختر

فارسی
نورسو/nurso/

روشنایی آب


دختر

ترکی، فارسی
نورمند/nurmand/

دارای نور، منور، روشن، پرنور، پور نور


پسر

فارسی، عربی
نوژه/nuže/

کاج، صنوبر، درخت همیشه سبز، ( نوژ = نوز = کاج، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، منسوب و شبیه به کاج، ( ب ...


دختر

فارسی

طبیعت
نوش آسا/nuš āsā/

گوارا، شیرین همچون عسل، ( نوش = عسل، آسا ( پسوند شباهت ) )، همانند و شبیه عسل، ( به مجاز ) شیرین و ...


دختر

فارسی
نوش آفرید

آفریده بی مرگ، آفریده جاوید


دختر

فارسی
نوش آگین

به شهد و شکر آویخته، نوشین


دختر

فارسی
نوش لب

دارای لبی شیرین، شیرین لب


دختر

فارسی
نوشاب/nushab/

آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات


پسر

فارسی
نوشابه

آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع


دختر

فارسی
نوشان/nušān/

نوشاندن، شیرینی بخش، نوشانیدن، به نوشیدن واداشتن، به علاوه ( صفت فاعلی از نوش ) شیرینی بخش، نوشنده


دختر

فارسی
نوشروان/no(w)šervān/

انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نوشزاد/nushzad/

زاده جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
نوشناز/nushnaz/

دارای ناز و غمزه شیرین


دختر

فارسی
نوشیار/nushyar/

یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه


پسر

فارسی
نوشید/no (w) šid/

نو درخشان، تازه درخشید، نودرخشید، از واژه ی ( اوستایی ) «nov، sit»، ( اَعلام ) نام مادر مانی= تازه ...


دختر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
نوشین دخت/n.-dokht/

دختر شیرین و دلپسند، ( نوشین، دخت = دختر )، دخترکی که ویژگی هایش دلپذیر و دلنشین است


دختر

فارسی
نوشین لب

نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب


دختر

فارسی
نوشینه/nušine/

دلپذیر، گوارا، نوایی از موسیقی، ( نوش، اینه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نوش، منتسب به نوش، نوشین، ن ...


دختر

فارسی

هنری
نومان/noman/

نام یک گیاه


پسر

فارسی
نونود/nonud/

فرزند تازه


پسر

فارسی
نویار/noyar/

یار تازه


پسر

فارسی
نافه/nafe/

ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید


دختر

فارسی
نیسان/neysan/

نام ماه دومین ماه بهار، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری


پسر

فارسی، سریانی
نیسانا/nisana/

باران بهاری


دختر

فارسی
نیشام/nisham/

فرشته نگهبان آذرخش، نام فرشته نگهبان آذرخش


پسر

فارسی
نیل فام/nilfām/

نیل رنگ، به رنگ نیل، ( نیل، فام ( پسوند برای رنگ ) )، کبود


دختر

فارسی، سانسکریت
نیلاب/nilab/

آبی ملایم و آرامش بخش، مجازا آبی ملایم و آرامش بخش، نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ ک ...


دختر

فارسی
نیلاس/nilas/

عشق بی پایان


دختر

فارسی
نیلپر/nilpar/

نیلوفر، ( = نیلوفر )


دختر

فارسی

گل
نیلدا/nilda/

آفریده شده از زلالی


دختر

فارسی، سانسکریت
نیلسان/nil san/

همانند نیل


دختر

فارسی
نیلسو/nil so/

آب آبی رنگ و شفاف


دختر

فارسی
نیلما/nilma/

ماه آبی رنگ


دختر

فارسی، سانسکریت

کهکشانی
نیلماه/nilmah/

ماه آبی رنگ، ماه آسمان


دختر

فارسی، سانسکریت

کهکشانی
نیلوپر/nilupar/

نیلوفر، ( = نیلوفر )


دختر

فارسی
نیلین/nilin/

نیلی


دختر

فارسی، سانسکریت

تاریخی و کهن
نیم تاج/nimtaj/

تاج کوچک آراسته به جواهر، نیم ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) تاج کوچک آراسته به جواهر


دختر

فارسی
نیو/niv/

دلیر، شجاع


پسر، دختر

فارسی

تاریخی و کهن
نیو راد/nivrad/

پهلوان جوانمرد


پسر

فارسی
نیواد/nivad/

شجاعت و دلیری


پسر

فارسی
نیوان/nivan/

پهلوان و دلیر و شجاع، نیواندخت، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی


دختر

فارسی
نیواندخت/nivan dokht/

نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی، نیوان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
نیوتش/nivtash/

با کسی یکی شدن، همراهی، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش


پسر

فارسی
نیوتیش

نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، ( هر سه حرف اول ساکن هستند، بر وزن دیو )


پسر

فارسی
نیوزاد/niv zād/

زاده دلیر و شجاع، ( نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده )، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در اعلام ) نام پسر ...


پسر

فارسی
نیوزار/nivzar/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

کردی، فارسی

تاریخی و کهن
نیوسا/niyosa/

مانند پهلوان


پسر

فارسی
نیووند/nivvand/

نام گیاهی است


دختر

فارسی

طبیعت
نیک اختر/n.-akhtar/

نیک بخت، خوشبخت، خوش طالع، ( در قدیم ) دارای ستاره و طالع سعد، سعادتمند، دارای ستاره و طالع خوب و خ ...


دختر

فارسی
نیک آرا/n.-ārā/

ترکیب دو اسم نیک و آرا ( نیکو و آراستن )، آراینده نیکی و خوبی، ( به مجاز ) آراسته به نیکی و خوبی


پسر

فارسی
نیک افروز/n.-afruz/

ترکیب دو اسم نیک و افروز ( نیکو و روشن کننده )، نیک افروزنده، ویژگی آن که خوبی و نیکی را رونق می بخ ...


دختر

فارسی
نیک آفرید/n.-āfarid/

آفریده خوب و نیکو، آفریننده ی نیک، خوب آفریده شده، ( به مجاز ) خوب و پسندیده، خوشبخت و سعادتمند


دختر

فارسی
نیک آفرین/n.-āfarin/

آفریننده خوبی و نیکی، ( نیک = خوب، نیکو، آفرین = آفرینش )، آفرینش خوب و نیکو، خوب آفریده شده، آفرین ...


دختر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی