اسم فارسی - صفحه 47

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

لوتوس/lotos/

گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی، همچنین درخت صدر یا کنار، نماد مذهب در تمدنهای قدیمی آسیایی و نماد اهورا ...


دختر

فارسی

گل
مسباد/mesbad/

از نامهای دوران هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مسین/masin/

بزرگ


پسر

فارسی
مشانا/mašānā/

منسوب به مشان، ( به مجاز ) دارای حلاوت و شیرینی، ( مشان= نوعی از بهترین خرما، ا ( پسوند نسبت ) )، ( ...


دختر

فارسی، عربی
مشک دانه

مشک ( سنسنکریت ) + دانه ( فارسی ) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از ...


دختر

فارسی، سانسکریت
مشکان/moškān/

منسوب به مشک، خوشبو، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( مشک، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) نام پدر بونصر ( مشک ...


پسر

فارسی، سانسکریت

طبیعت
مشکاه/meshka/

مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند


دختر

فارسی
مشکنک/moshkenk/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

پرنده، تاریخی و کهن
مشکین/mo (e) škin/

آنچه که بوی مشک بدهد، مشک آلود، ( مجاز ) خوش بو، ( مجاز ) سیاه، تیره رنگ، ( به مجاز ) معطر، ( به مج ...


دختر

فارسی، سانسکریت

طبیعت
مشکین دخت/m.-dokht/

دختر مُشک آلود و معطر، یا دختر سیه موی، ( به مجاز ) جذاب و دل انگیز، ( سنسکریت ـ فارسی )، دختر مشک ...


دختر

فارسی، سانسکریت

طبیعت
مشیما/mašimā/

منسوب به مَشیم، ( به مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( مَشیم = باخال و دارای خال، ا ( پسوند نسبت ) ...


دختر

فارسی، عربی
مهرجانان/mehr janan/

خورشید جان


دختر

فارسی
مهرجو/m.-ju/

جوینده ی عاطفه و دوستی، خواهان محبت از سوی دیگران، ( در قدیم )


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرخو/m.-khu/

دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، خو = ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهردار/mehr dār/

دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی، محبت، دار )، محبت + دار )، دارنده مهر ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهردیبا/mehr diba/

دختری که مانند حریر لطیف و مانند خورشید زیباست


دختر

فارسی
مهردیس/m.-dis/

مانند خورشید، ( به مجاز ) زیباروی عزیز و گرامی، ( مهر= خورشید، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرراز/m.-rāz/

خورشید و آفتاب پوشیده و پنهان، ( به مجاز ) زیباروی مستور و محجوب، [مهر = خورشید، راز = ( در قدیم ) ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهررضا/mehr-reza/

ترکیب دو اسم مهر و رضا ( محبت و خشنود )


پسر

فارسی، عربی
مهرساد/mehrsad/

طلوع زندگی، خورشید ایل


دختر

فارسی
مهرسانا/mehr-san-a/

همانند خورشید


دختر

فارسی
مهرسو/mehr so/

آب درخشان


دختر

ترکی، فارسی
مهرشین/mehr-shin/

خورشید نورانی


دختر

فارسی
مهرشینا/mehr-shina/

ترکیب دو اسم مهر و شینا ( محبت و کوشش )


دختر

فارسی
مهرفر/mehr-far/

شکوه خورشید و محبت


پسر

فارسی
مهرلقا/m.-laqā/

ترکیب دو اسم مهر و لقا ( خورشید و چهره )، معشوقی که چهره اش مانند آفتاب درخشان باشد، آفتاب لقا، ( ب ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهرمان/mehrman/

اندیشه نیک و درخشان


پسر

فارسی
مهرمانا/mehr mana/

ترکیب دو اسم مهر و مانا ( محبت و جاوید )


دختر

فارسی
مهرماه/mehr-mah/

مهشید، محبت و روشنی، مرکب از مهر ( محبت و دوستی ) + ماه، نام پسر ساسان


دختر، پسر

فارسی

کهکشانی
مهرمس/mehrmas/

خورشید بزرگ


پسر

فارسی
مهرمند/m.-mand/

دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرمنیر/mehr monir/

خورشید روشن و درخشان، مهر ( فارسی ) منیر ( عربی ) خورشید روشن و درخشان


دختر

فارسی، عربی
مهرنار/mehr nar/

آتش مهربان


دختر

فارسی
مهرنام/m.-nām/

مشهور به مهربانی و دارندگی محبت، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، نام = ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرنرسه

نام پسر ورزاک از خاندان ساسانیان


پسر

فارسی
مهرنگ/mehrang/

به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو


دختر

فارسی
مهرنور/m.-nur/

نور خورشید، آفتاب، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر = خورشید، نور )


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهرنیک/mehr-nik/

خورشید و مهر نیک


دختر

فارسی
مهرنیکا/mehr nika/

ترکیب دو اسم مهر و نیکا ( مهربانی و زیبا )


دختر

فارسی
مهروالا/mehr-vala/

ترکیب دو اسم مهر و والا ( محبت و گرامی )


پسر

فارسی
مهروان/meh ravān/

دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ، ( مِه = مِهتر و بزرگتر، روان )


پسر

فارسی
مهرورز/m.-varz/

بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست، با محبت، مهربان، ( در قدیم ) عاشق


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهروشا/mehrosha/

مانند خورشید


دختر

فارسی
مهروند/m.-vand/

منسوب به مهر، دارای مهر و محبت، ( مهر = خورشید، وند ( پسوند شباهت ) )، منسوب به خورشید، خورشیدی


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهروی/mah ruy/

مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد، ( مجاز ) زیبا و جمیل، ( = مَهرو )، ( مَهرو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهروین/mehrvin/

خورشید کوچک


پسر

فارسی
مهرکام/m.-kām/

خواهنده ی مهربانی و محبت، آرزومند محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کام = آنچه خواسته ی دل است، آرزو )


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرکان/mehrkan/

سرچشمه مهربانی


پسر

فارسی
مهرکانا/mehr kana/

مهر و خورشید


دختر

فارسی
مهرکوش/m.-kuš/

کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی، ( مهر = مهربانی، محبت، کوش = کوشش و سعی )


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرکوشا/m.-kušā/

ترکیب دو اسم مهر و کوشا ( خورشید و تلاشگر )، ( در اوستا )، دیو ملکوش، مَهرک، طبق روایات اوستا طوفان ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهرکیش/m.-kiš/

آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کی ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهریار/mehr yār/

دوست و یار خورشید، دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی و محبت، یار ( پسوند ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهریانا/mehr yana/

خورشید نیکی رسان


دختر

فارسی، اوستایی
مهریز/mehriz/

شهری در استان یزد، زیباروی کوچک، ماه کوچک، ( اَعلام ) نام شهری در استان یزد که در گذشته مهرگرد، مهر ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی
مهریماه/mehri-mah/

ماه مهربان


دختر

فارسی

کهکشانی
مهسانه/mahsaneh/

آن که چون ماه زیبا و درخشان است


دختر

فارسی
مهسایه/mah sāye/

( به مجاز ) پرتو ماه، مهتاب، زیبارو، ( مه = ماه، سایه )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهست/ma(e)ha(e)st/

بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( در قدیم ) بزرگترین، مهمترین، اعلی حضرت ( صفت ی ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مهسو/mah su/

روشنی ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مه = ماه، سو = روشنی، روشنایی )


دختر

ترکی، فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهسین/mahsin/

مانند ماه


دختر

فارسی
مهشب/mahshab/

ماه شب


دختر

فارسی
لتکا/letka/

باغ، باغچه


دختر

فارسی
لحظه/lahze/

یک چشم به هم زدن


دختر

فارسی
مدیسه/madise/

نام روستایی در استان اصفهان، ( در گویش شیرازی ) همان فلکه یا بادریسه، ( اَعلام ) نام روستایی در شهر ...


دختر

فارسی
مدیوماه

نام پسر عموی زرتشت


پسر

فارسی
مرجان چهر/m.-čehr/

ویژگی آن که چهره اش مثل مرجان سرخ گون است، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی، عربی

طبیعت
مرجان دخت/m.-dokht/

دختر مرجان گونه، دختر سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( مرجان، دخت = دختر )


دختر

فارسی، عربی

طبیعت
مرجان رخ/m.-rokh/

مرجان چهر، زیبارو، آنکه چهره اش مانند مرجان سرخ گون باشد، ( = مرجان چهر )


دختر

فارسی، عربی

طبیعت
مرجون/marjon/

گل همیشه بهار، گل میشه بهار


دختر

فارسی

گل
مرداس/merdas/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاهی پرهیزکار و بخشنده از دشت سواران ونیزه گزار و پدر ضحاک


پسر

فارسی

مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن
مردافکن/mard afkan/

قوی و زورمند، نام یکی از بزرگان ایران، آن که مردان را به زمین می زند و شکست می دهد


پسر

فارسی
مردان شه

شاه مردان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
مردآوند/mard-avand/

نام دختر کوچک یزدگرد پادشاه ساسانی


دختر

فارسی
مرداویج

مرد آویز نام سرسلسله امرای زیاری در قرن چهارم و پنجم


پسر

فارسی
مردتیا/mard-tiya/

بزرگ مرد


پسر

فارسی
مردو/mardo/

از شخصیتهای شاهنامه، نام باغبان خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مرزوان/marzvān/

مرزبان، حاکم، اختر، ( = مرزبان )


پسر

فارسی

طبیعت
مرسین/marsin/

درختی با برگ های همیشه سبز معطر، مورد


دختر

فارسی

طبیعت
مرمری/marmari/

منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر، به رنگ مرمر، ( مرمر، ی ( پسوند نسبت ) )، ساخته شده ...


دختر

فارسی

طبیعت
مرمرین/marmarin/

مرمری، ساخته شده از مرمر، ( مرمر، ین ( نسبت ) )، ( = مرمری )، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر


دختر

فارسی

طبیعت
مرهم/marham/

هر دارویی که روی زخم بگذارند


دختر

فارسی
مروئه/maroee/

هویدا، پیدا، آینه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
میرشاد/mir šād/

امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان، ( میر = امیر، شاد )


پسر

فارسی، عربی
میرو/miro/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران رستم هرمزان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
میریام/miryam/

نام دیگر حضرت مریم، قوی و فربه، نام خواهر موسی ( ع )


دختر

عبری، فارسی

مذهبی و قرآنی
میرین/mirin/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مقاره/moghare/

آرام و قرار گرفتن


پسر

فارسی
مقیما/moqimā/

از شاعران قرن یازدهم هجری است که در طهران اقامت داشت، ( اَعلام ) از شاعران قرن یازدهم هجری ( مقیم ت ...


پسر

فارسی، عربی
مگابیز

نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
نادره گفتار

نادره ( عربی ) + گفتار ( فارسی ) آن که گفتارهای پسندیده بیان می کند


دختر

فارسی، عربی
نادین/nadin/

پویا و پرتحرک، الهه رودخانه


پسر

فارسی، سانسکریت
نادینوس/nadinus/

شاه بابل


پسر

فارسی، آشوری
نارا/nārā/

آتشین، ( به مجاز ) زیبارو، ( نار، ( پسوند نسبت ساز ) )


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
نارام سین/naramsin/

محبوب ماه


پسر

فارسی
ناربن/nārbon/

نارون، درخت انار، انار، ( اَعلام ) شهر تجاری، در جنوب شرقی فرانسه، نزدیک ساحل مدیترانه، ناروُن


دختر

فارسی

طبیعت
نارتا/nārtā/

نظیر و مانند انار، لنگه ی انار، نظیر و مانند آتش، ( به مجاز ) سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( نار = ...


دختر

فارسی، عربی
ناردانا/nardana/

ناردانه


دختر

فارسی
ناردخت/nar dokht/

دختر آتشین، نار ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر آتشین


دختر

فارسی، عربی
ناردیس/nārdis/

همچون آتش، شراره آتش، انارگون، به شکل انار، ( نار = انار، آتش، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل انار ( می ...


دختر

فارسی، عربی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی