اسم فارسی - صفحه 54
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
پسر
فارسی کندر
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی کندرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
پسر
فارسی کهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) ( = گهار )، گهارگهانی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهبد
آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض، ( مرکب از «کَه» به معنی بوته ی زرگری و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهرام
قهرمان
پسر
فارسی کهربا
نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد، ( = کاه ربا )، ( در علوم زمین ) صمغی سخت شده، ...
دختر
فارسی
طبیعت کهرم
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی، معنی این کلمه ( کهرَم ) «هرمزدیل» می ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهزاد
زاده کوهستان، کوهزاد
پسر
فارسی کهسار
کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است
دختر
فارسی کهکشان
مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند
دختر
فارسی
کهکشانی کهیار
کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان
پسر
فارسی کهیلا
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کوپال
گرز آهنین
پسر
فارسی کوت
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هزاره سرداران رومی و از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی کوچک
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
پسر
فارسی کورش
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نه ...
پسر
فارسی کورنگ
نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی
پسر
فارسی کوروس
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کور، ( = کوروش )، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که ت ...
پسر
فارسی کوش
کوشش و سعی
پسر
فارسی کوشاد
ریشه گیاهی خوشرنگ
پسر
فارسی
طبیعت کوشادخت
دختر تلاشگر، دختری که بسیار تلاش و کوشش می کند
دختر
فارسی کوشانه
بانوی تلاشگر، مونث کوشان، دختر ساعی، بانوی تلاشکر
دختر
کردی، فارسی کوشش
سعی، تلاش، تقلا، ( اسم مصدر از کوشیدن )، کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، ( در تصوف ) سعی در انجام ...
پسر
فارسی کوشک
نام دختر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی، قصر، کاخ
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کولیار
نام روستایی
پسر
فارسی کیاناز
زیبایی شاهانه
دختر
فارسی کیانرخ
ویژگی آن که چهره اش مثل بزرگان و سروران است
دختر
فارسی کیانژاد
آن که نژاد او به پادشاهان می رسد، آن که نژاد و اصل و نسب او به بزرگان و سروران و پادشاهان می رسد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیانه
منسوب به کیان، پادشاهی
دختر
فارسی کیانور
ویژگی آن که دارای صفات بزرگی و سروری است، ( کیان، ور ( پسوند دارندگی ) )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیاهور
پادشاه خورشید
پسر
فارسی کیاکسار
پسر آستیاگ و دایی کوروش
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیبد
نگهبان پادشاه، ( کی، بد/ bod، / ( پسوند محافظ و مسئول ) )، ( به مجاز ) بزرگ مرتبه
پسر
فارسی کیشید
پادشاه نور و روشنی
پسر
فارسی کیقباد، کیغباد
از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون
پسر
فارسی کیمان
دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند، ( کی، مان = اندیشه )، اندیشه ی بزرگان و پادشاهان، اندیشه ی شاهانه و ...
پسر
فارسی کیمیازهرا
ترکیب دو اسم کیمیا و زهرا ( کمیاب و روشن تر )، از نام های مرکب، ه کیمیا و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیهان دخت
مرکب از کیهان ( دنیا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی کیهان رخ
بسیار زیبارو، ویژگی آن که چهره اش همچون جهان، گیتی و آسمان است
دختر
فارسی کیوانه
منسوب به کیوان، پادشاه گیتی، ( کیوان، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی کیور
آن که بزرگ مرتبه ایِ پادشاه را دارد، ( کی، ور ( پسوند دارندگی ) ) آن که بلند قدری و بزرگ مرتبه ایِ ...
پسر
فارسی کیوس
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیومهر
مهر، محبت و دوستی زندگی، ( کیو = جان و زندگی، مهر = محبت، دوستی، مهربانی )، ( به مجاز ) ویژگی کسی ک ...
پسر
فارسی کیکاووس
دارای منبع فراوان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد، به معنی«دارای منبع فراو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن یاد
خاطره، حافظه، یادآوری، ( درقدیم ) بر زبان آوردن نام خدا، ذکر، ( در قدیم ) بر زبان یا به قلم آوردن ن ...
دختر
فارسی یادا
نشان
پسر
فارسی، آشوری یادمهر
یادآورنده ی دوستی و محبت، یاد و خاطره ی مهر و محبت و دوستی، خاطره مهربانی، خاطره خورشید، بانویی که ...
دختر
فارسی یار
مدد، مددکار
پسر
فارسی یاران
دوستان، رفیقان، هم دستان، هم کاران، همراهان، هم نشینان
پسر
فارسی یارتا
همتای یار، همچون یار
پسر
فارسی یاردا
یار مادر
پسر
فارسی یاردخت
دختر همدم و مونس، ( یار، دخت = دختر )، دخترِ معشوق، ( به مجاز ) دختر قرین و همراه، دخترِ کمک کننده ...
دختر
فارسی یاردل
یار دل و جان
پسر
فارسی یارسا
مانند یار
پسر
فارسی یارسام
یار آتش
پسر
فارسی یارسانا
مانند یار
دختر
فارسی یارعلی
یار ( فارسی ) + علی ( عربی ) یار و یاور علی ( ع )
پسر
فارسی، عربی یارگل
یاری که چون گل زیباست
دختر
فارسی
گل یارمحمد
یار ( فارسی ) + محمد ( عربی ) یار و یاور محمد ( ص )
پسر
فارسی، عربی یارمس
یار بزرگ
پسر
فارسی یارناز
یار زیبا
دختر
فارسی یارنوش
یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است
دختر
فارسی یارنیک
یار خوب
پسر
فارسی یاره
یارا، قدرت
پسر
فارسی یارور
یاریگر، یاور
پسر
فارسی یاری
کمک، همراهی
دختر
فارسی یاز
نمو کننده و بالنده، ( در گیاهی ) درختی که شاخه های خود را بگستراند، ( در ترکی ) فصل بهار
دختر
ترکی، فارسی یازا
خواهان، متمایل
پسر
فارسی یاس گل
دختر زیبارو، ( = گل یاس، یاس )، دختری که مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
دختر
فارسی یاس ناز
زیبارو، ( به مجاز ) به زیبایی و طراوت یاس
دختر
فارسی یاسما
منسوب به یاسمن، مرکب از یاسم ( یاسمن ) + الف نسبت
دختر
فارسی یاسمن دخت
دختر زیبا و با طراوت، ( یاسمن، دخت = دختر )، دختر یاسمن گونه، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت و مع ...
دختر
فارسی، عربی یاسمن زینب
ترکیب دو اسم یاسمن و زینب ( گلی خوشبو و آراستن )، از نام های مرکب، یاسمن و زینب
دختر
فارسی، عربی یاسمن فاطمه
ترکیب دو اسم یاسمن و فاطمه ( گلی خوشبو و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یاسمن و فاطمه
دختر
فارسی، عربی یاسمین زهرا
ترکیب دو اسم یاسمین و زهرا ( یاسمن و روشن تر )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی یاسمینه
نام گلی خوشبو، ( یاسمین، ه ( پسوند نسبت ) ) منسوب به یاسمین، یاسمین و یاسمن
دختر
فارسی کاوان
صخره، کاویان، منسوب به کاوه
پسر
کردی، فارسی کاووش
جستجو، بررسی، تحقیق
پسر
فارسی کاوک
کاوه
پسر
فارسی کاکله
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپایان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاکو
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی کاکی
نام پدر ماکان دیلمی
پسر
فارسی کایوس
کیوس
پسر
فارسی کبوجیه
نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کبوده
از شخصیتهای شاهنامه، مردم چوپان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی کتماره
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کدمان
نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کدیور
صاحب خانه، مالک خانه، کدخدا، کشاورز، زارع، باغبان، ( در متون مانوی پارتی ) به معنی دنیادار و جهاندا ...
پسر
فارسی کرا
نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
دختر
فارسی کراخان
نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی
پسر
فارسی کرانه
ساحل، کنار، سو، جهت، کران
دختر
فارسی یوتاب
نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مرسین
درختی با برگ های همیشه سبز معطر، مورد
دختر
فارسی
طبیعت مرمری
منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر، به رنگ مرمر، ( مرمر، ی ( پسوند نسبت ) )، ساخته شده ...
دختر
فارسی
طبیعت مرمرین
مرمری، ساخته شده از مرمر، ( مرمر، ین ( نسبت ) )، ( = مرمری )، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
دختر
فارسی
طبیعت مرهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
دختر
فارسی مروئه
هویدا، پیدا، آینه
دختر
فارسی
تاریخی و کهن یزداد
خداداد، ( اَعلام ) پسر خسرو انوشیروان و پدرِ مهان دخت که مادر فیروز ساسانی بوده است، نام پسر انوشیر ...
پسر
فارسی یزدان آفرید
آفریده خداوند
پسر
فارسی