اسم فارسی با حرف ن - صفحه 4
پویا و پرتحرک، الهه رودخانه
پسر
فارسی، سانسکریت نارام سین
محبوب ماه
پسر
فارسی ناری
منسوب به نار، آتشی
دختر
فارسی، عربی نازبو
ریحان، ضیمران، شاهسپرم
دختر
فارسی
طبیعت نازخاتون
بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو
دختر
فارسی نازدانه
فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
دختر
فارسی نازنین چهر
دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی
دختر
فارسی نانا
پدر و مادر، نعناع
دختر
فارسی نرجس خاتون
مرکب از نرجس و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف
دختر
فارسی نرسا
در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان
دختر
فارسی نساک
نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
دختر
فارسی نستور
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نسرین نوش
زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی نشواد
نام پهلوان تورانی، ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی است، نام پهلوانی تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نگاربسته
نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود می بندند
دختر
فارسی نگینه
مانند نگین، نگین + های تشبیه
دختر
فارسی نهل
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نوتاش
همیشه، دایم
پسر
فارسی نوراهان
نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان
پسر
فارسی نوژه
کاج، صنوبر، درخت همیشه سبز، ( نوژ = نوز = کاج، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، منسوب و شبیه به کاج، ( ب ...
دختر
فارسی
طبیعت نوش آگین
به شهد و شکر آویخته، نوشین
دختر
فارسی نوش لب
دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشاب
آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات
پسر
فارسی نوشان
نوشاندن، شیرینی بخش، نوشانیدن، به نوشیدن واداشتن، به علاوه ( صفت فاعلی از نوش ) شیرینی بخش، نوشنده
دختر
فارسی نوشزاد
زاده جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نوشیار
یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه
پسر
فارسی نوشین لب
نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب
دختر
فارسی نوشینه
دلپذیر، گوارا، نوایی از موسیقی، ( نوش، اینه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نوش، منتسب به نوش، نوشین، ن ...
دختر
فارسی
هنری نیاسان
شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، ( نیا، سان ( پسوند شباهت ) )، ( نیا + سان ( پسوند شباهت ...
پسر
فارسی نیالا
زیبایی، آلایش، ( اَعلام ) نام روستایی در شهرستان ساری، نام روستایی اطراف ساری
دختر
فارسی نیاوند
از نژاد نیاکان، از نسل اجداد، ( نیا، وند ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نیا، ( نیا + وند ( پسوند نسبت ) ...
پسر
فارسی نیرمان
نریما ن، اصل این کلمه در اوستا نئیره منه به معنای مرد دلیر است و صفت گرشاسپ جهان پهلوان می باشد، هم ...
دختر، پسر
فارسی نیشام
فرشته نگهبان آذرخش، نام فرشته نگهبان آذرخش
پسر
فارسی نیلاب
آبی ملایم و آرامش بخش، مجازا آبی ملایم و آرامش بخش، نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ ک ...
دختر
فارسی نیوتش
با کسی یکی شدن، همراهی، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش
پسر
فارسی نیوزاد
زاده دلیر و شجاع، ( نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده )، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در اعلام ) نام پسر ...
پسر
فارسی نیک رای
اندیشه خوب و نیک، دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی
پسر
فارسی نیکو لقا
ترکیب دو اسم نیکو و لقا ( شایسته و دیدار )، نیک روی، نیکو صورت، خوش منظر، نیکو ( فارسی ) + لقا ( عر ...
دختر
فارسی، عربی نارنج
میوه ای آبدار و ترش از مرکبات
دختر
فارسی
طبیعت نارو
پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
دختر
فارسی
پرنده ناز
کرشمه، غمزه
دختر
فارسی نازان
فخر کننده، ناز کننده
دختر
فارسی نازدار
آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
دختر
فارسی نازک
نازنین و زیبا
دختر
فارسی نافه
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید
دختر
فارسی نامور
نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور، با ارزش، ( = نام آور )، ( به مجاز ) دارای آوازه و شهرت، ن ...
پسر
فارسی ناوک
نوعی تیر کوچک و نوک تیز که به وسیله کمان پرتاب می شده است، ( در ادبیات ) استعاره از غمزه ی چشم و نا ...
دختر
فارسی نایاب
کمیاب، نادر
دختر
فارسی نثار
فدا کردن
دختر
فارسی نرگسه
منسوب و شبیه به نرگس، ( به مجاز ) ستاره، ( نرگس، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، م نرگس
دختر
فارسی
گل نستوه
خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) وی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نسک
نام هر یک از بیست و یک بخش کتاب اوستا
دختر
فارسی نهارا
منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی نهان
پنهان، مخفی، باطن، پوشیده، ( در قدیم ) در نهان، پنهانی، مخفیانه، ( در قدیم ) ناپیدا، نامرئی، ( در ق ...
دختر
فارسی نوباوه
میوه تازه و نورس، کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد
دختر
فارسی نورافشان
نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش، آنچه نور به اطراف خود می پراکند، نور پاش، ( در قدیم ) نور افشانی کردن، ...
پسر، دختر
فارسی، عربی نوشابه
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع
دختر
فارسی نکو
نیکو، خوب، مناسب، زیبارو، ( = نیکو )، زیبا، شخص زیبا رو، شایسته، پسندیده، نیکوکار
دختر
فارسی نیاتوس
نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز
پسر
فارسی نیاک
پسری که خلق و خوی او مانند اجداد و نیاکانشان است
پسر
فارسی نیرو
توانایی، قدرت، زور، عاملی که می توان به وسیله ی آن کاری را انجام داد یا در کسی یا در چیزی اثر گذاشت ...
پسر
فارسی نیو
دلیر، شجاع
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن نیک اختر
نیک بخت، خوشبخت، خوش طالع، ( در قدیم ) دارای ستاره و طالع سعد، سعادتمند، دارای ستاره و طالع خوب و خ ...
دختر
فارسی نیک پی
با سعادت، مبارک قدم، ( در قدیم ) خوشقدم، خجسته پی
پسر
فارسی نیک چهر
نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا، نیکو رو، نیک روی، زیبا رخ
دختر
فارسی