اسم فارسی - صفحه 51

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

وایه/vayeh/

آرزو، حاجت


دختر

فارسی
وایو/vayo/

فرشته طوفان


دختر

فارسی
وترا/va(e)trā/

تنها و یکتا، ( وتر = تنها، طاق، یکتا، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به وتر


دختر

فارسی
وجاسب/vajasb/

دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی


پسر

فارسی
وحدانه/vahdane/

یکی یکدانه


دختر

فارسی، عربی
وخش/vakhsh/

روشنایی، نام چهاردهمین جد آذرباد مهراسپند


پسر

فارسی
وخش داد

داده روشنایی، یکی از سرداران هخامنشی


پسر

فارسی
وخشور/vakhšur/

پیغمبر، رسول، ( در اوستایی ) وخشور در لغت به معنی حامل کلام ( سخن ) آسمانی و اصطلاحاً به معنی پیامب ...


پسر

فارسی
ودا/veda/

نام مجموعه کتابهای چهارگانه هندوان، به کسر واو، نام مجموعه کتابهای چهارگانه هندوان که به زبان سانسک ...


دختر

فارسی
وراز

گراز که در ایران باستان نشانه زورمندی بوده است


پسر

فارسی
ورازاد/varazad/

از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ورازبنده/varaz bandeh/

بنده نیرومند، از نامهای ساسانیان


پسر

فارسی
ورازپیروز/varaz piroz/

آن که نیرومند و پیروز است، آن که در زورآزمایی پیروز است


پسر

فارسی
ورازتیرداد/varaz tirdad/

نام آخرین فرمانروای ارمنستان از خاندان مهرگان


پسر

فارسی
ورازداد/varaz dad/

دارنده زور و نیرومندی، نام یکی از شاهزادگان اشکانی فرماندار ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ورازمهر/varaz mehr/

از نامهای زمان ساسانیان


پسر

فارسی
ورازنرسی/varaz nersi/

از نامهای زمان ساسانیان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ورتا/varta/

گل، هم ریشه با


دختر

فارسی، آرامی

گل
ورتاج/vartaj/

گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد


دختر

فارسی

گل
ورجا/varjā/

بلندمرتبه، ارجمند، ( ورج = ارج، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به ارج، دارای ارج و ارزش، دارای قدر و مرتب ...


پسر، دختر

فارسی
وردا/vardā/

منسوب به ورد، گل سرخ، ( ورد، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به وَرد


پسر

فارسی

گل
وردآفرید/vard-afarid/

آفریده گل


دختر

فارسی

گل
وردان/verdān/

شاگردان، مریدان، ( اَعلام ) ( = بَردان ) : شاه اشکانی [، میلادی]، که به دست هواداران گودرز کشته شد


پسر

فارسی
وردانشاه/vardanshah/

نام جد مرداویج


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
وردآور

مرکب از ورد ( گل ) + آور ( آورنده )


دختر

فارسی
وردگل/vard gol/

گلِ سرخ، ( = گل وَرد )


دختر

فارسی

گل
ورزا/varza/

کوشا، پیگیر، نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی
ورزاک/varzak/

نام پدر مهرترسه وزیر یزدگرد اول پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ورزگمهر

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ورزنده/varzande/

زراعت کننده، کار کننده، ممارست ( تمرین ) کننده، حاصل کننده، کوشنده


پسر

فارسی
ورشاد/varshad/

وظیفه و مقرری


پسر

فارسی
هستیدخت/hasti dokht/

دختر زندگی و زندگانی، ( هستی = زندگی، زندگانی، دخت = دختر ) دختر زندگی و زندگانی


دختر

فارسی
هشیار/hošyār/

هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...


پسر

فارسی
هلدا/helda/

مادر خوشبو


دختر

فارسی
هلنسا/helensa/

مانند خورشید، هل ( فارسی ) + نسا ( عربی ) زنان معطر


دختر

فارسی، یونانی، عربی
هلیانه/heliyāne/

نام یک گیاه، ( در گیاهی ) شاه ترج، شاهتره که مصرف دارویی دارد


دختر

فارسی

طبیعت
هلیل/halil/

هلال ماه


پسر

فارسی

کهکشانی
وژاسپ/vazhasb/

وجاسب، دارنده اسب بزرگ، نام پسر هباسپ از خاندان کیانی


پسر

فارسی
وژمه/vazhme/

نسیم و یا باد بهاری


دختر

فارسی
وساک/vesak/

نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی، نساک


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
وسپار/vaspar/

آفریننده همه


پسر

فارسی
وسپور/vaspor/

نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، واسپور، لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی


پسر

فارسی
وسپوهر

واسپور، لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
وستهم/vastaham/

نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، ویستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
وستوی

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
وشمگیر/vošmgir/

صیدکننده بلدرچین، نام پسر زیار از امرای آل زیار، وشم ( بلدرچین ) گیرنده، صید کننده ی وشم ( بلدرچین ...


پسر

فارسی
وشنام/vashnam/

دارای نام نیک


پسر

فارسی
وفا اندیش

وفا ( عربی ) + اندیش ( فارسی )، وفاپرورد


پسر

فارسی، عربی
ولیداد/validad/

داده ولی، ولی ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده ولی


پسر

فارسی، عربی
ونن

ونون، نام چهارتن از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی
ونوسا/venusā/

منسوب به ونوس، زهره، ( ونوس، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی، فرانسوی
هیراب/hirab/

نام فرشته باد


پسر

فارسی
هیرسا/hirsa/

پارسا و پرهیزگار، پارسا


پسر

فارسی
هیرساد/hirsad/

خورشید پاک


پسر

فارسی
هیرمند/hirmand/

نام رودی بزرگ در سیستان، ( در اوستایی ) دارای پل و دارنده ی سد و بند، ( اَعلام ) ( = هِلمند ) : رود ...


پسر

فارسی
هیروان/hirvān/

محافظ و نگهبان آتش، [ ( هیر = آتش، وان ( بان ) = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «محافظ» و «ن ...


پسر

فارسی
هیرود/hirud/

نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام یکی از پادشاهان پارت ( اشکانی ) ...


پسر

فارسی
هیرون/hirun/

نوعی نی میان پر


پسر

فارسی
هیرکان/hirkan/

وفادار به عهد


پسر

فارسی
هیری/hiri , heyri/

گل همیشه بهار، ( در گیاهی ) ( = خیری ) گل شب بو، گلی که شبها بوی خوش دارد


دختر

فارسی

طبیعت
هیشنگ

هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


پسر

فارسی
هیشو/hisho/

از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیشوی/hishuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیما/hima/

بانوی عاشق، مرکب از هیم ( عربی به معنای عاشق و شیفته ) + الف تانیث فارسی


دختر

فارسی، عربی
هیواد/hivad/

وطن، سرزمین، کشور


پسر

فارسی
واحه/vāhe/

منطقه ی آبادی که در میان کویر قرار دارد، ( معرب از قبطی )، ( در جغرافیا ) مکانی سرسبز و پر آب و گیا ...


دختر

فارسی
وادا/vada/

مکان مقدس


پسر

فارسی، آشوری
وادان/vadan/

نام روستایی در نزدیکی دماوند


پسر

فارسی
وادگان/vadgan/

نام شخصی در وندیداد


پسر

فارسی
واردان/vardan/

نام دادوری در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
وارسته/vāraste/

آزاد، رها، رها شده از تعلقات، به ویژه تعلقات دنیایی، آزاده


پسر

فارسی
وازنا/vazna/

مکان بزرگ


پسر

فارسی
واسپور/vāspur/

لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، «پسر طایفه» و به تعبیری «ولیعهد» و به قولی «فرزند والاگهر شاه ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
واسپوهر

واسپور، لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
والا یار/v.-yār/

یار عزیز و گرامی، یارِ والامقام و بلندمرتبه، یار محترم، یار دارای ارج و اهمیت، یار شایسته و پسندیده


پسر

فارسی
والارضا/vala-reza/

ترکیب دو اسم والا و رضا ( عزیز و خشنود )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
والاگهر/v.-go(w)har/

دارای اصل و نسب عالی، والا تبار، اصیل


پسر

فارسی
نامین/nāmin/

نامی، مشهور، نامدار


پسر

فارسی
نانا/nana/

پدر و مادر، نعناع


دختر

فارسی
نانیا/naniya/

نفس نیاکان


دختر

فارسی
نانیسا/nanisa/

نام روستایی در نزدیکی مراغه


دختر

فارسی
ناهرین/nahrin/

نهرها


پسر

فارسی
ناهیرا/nahira/

روشنایی و نور، روشنایی، نور


دختر، پسر

فارسی، آشوری
ناوه

نام روستایی در نزدیکی خرم آباد


دختر

فارسی
ناوک/nāvak/

نوعی تیر کوچک و نوک تیز که به وسیله کمان پرتاب می شده است، ( در ادبیات ) استعاره از غمزه ی چشم و نا ...


دختر

فارسی
ناکتا/nakta/

شیرین مثل گلابی، ناک ( در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین ) + تا


دختر

فارسی
نایاب/nayab/

کمیاب، نادر


دختر

فارسی
نایریکا/nayrika/

برگزیده، پسندیده، از اسامی قدیمی ایرانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
نبرزین/nabarzin/

نام فرماندار گرگان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
نثار/nesar/

فدا کردن


دختر

فارسی
نثار احمد/n.-nesar/

ترکیب دو اسم نثار و احمد ( فدا کردن و بسیار ستوده تر )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
نرجس خاتون

مرکب از نرجس و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف


دختر

فارسی
نرجس زهرا/n.-zahrā/

ترکیب دو اسم نرجس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( معرب ـ عربی ) از نام های مرکب، نرجس و زهرا


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی، گل
نرداگشسپ

از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری از سپاهیان بهرام چوبین


پسر

فارسی
نرسا/narsa/

در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان


دختر

فارسی
نرگس خاتون/narges-khatun/

ترکیب دو اسم نرگس و خاتون ( نوعی گل خوشبو و لقب زنان اشرافی )


دختر

فارسی

گل
نرگس دخت/n.-dokht/

دختر نرگس، دختر مثل نرگس، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت، ( نرگس، دخت = دختر )، د نرگس


دختر

فارسی

طبیعت، گل
نرگس زهرا/n.-zahrā/

ترکیب دو اسم نرگس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( فارسی ـ عربی ) از نام های مرکب، نرگس و زهرا


دختر

فارسی، عربی

گل، مذهبی و قرآنی
نرگسه/nargese/

منسوب و شبیه به نرگس، ( به مجاز ) ستاره، ( نرگس، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، م نرگس


دختر

فارسی

گل
نرگسی/nargesi/

منسوب به نرگس، نوعی غذا، ( به مجاز ) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق، نوعی پارچه ی لط ...


دختر

فارسی

گل



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر