اسم - صفحه 67
زیتون ( عربی ) + خاتون ( فارسی )، مرکب از زیتون + خاتون ( بانو )، نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان ...
دختر
فارسی، عربی زیتونه
یکدانه زیتون، ( زیتون، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به زیتون
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی زیدان
نام نویسنده ای عرب، او نخستین نویسنده عرب است که به سبک نویسندگان اروپایی مطالب علمی و تاریخی اسلام ...
پسر
عربی زیدعلی
نام شاخه ای از طایفه بیرانوند
پسر
عربی زیرجد
نام سنگی قیمتی به رنگ سبز مایل به زرد
دختر
عربی زیما
زمین
دختر
اوستایی زینال
مخفف زین العابدین
پسر
عربی زیناوند
مسلح، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی زینب گل
زینبِ چون گل زیبا و لطیف، مرکب از زینب و گل
دختر
فارسی، عربی
گل زینت الشریعه
موجب زیبایی دین، موجب زیبایی و آراستگی دین، زینت شریعت
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زینعلی
مرکب از زین ( آراستگی، زیبایی ) + علی
پسر
عربی زیوا
زیبا
دختر
پهلوی، اوستایی زیورتاج
آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد
دختر
فارسی زیوردخت
دختر آرایش شده
دختر
فارسی زیوین
نقره ای، نقره گون
دختر
کردی زییده
مصغر زبده، برگزیده کوچک، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید
دختر
عربی ژابیز
دارویی گیاهی، نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران ( بوی مادران ) معروف است، اشک آتش
دختر، پسر
کردی
طبیعت ژابیژ
شراره آتش، نام دیگر گیاهی به نام بومادران
دختر
فارسی ژافه
نام یکی از پسران نوح
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی ژالان
شبنم گل ها
دختر
کردی ژالانه
گیاهی زیبا و خودرو
دختر
کردی ژاله رخ
زیبارو، آن که دارای چهره ای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است
دختر
فارسی ژالیا
الهه زیبایی
دختر
کردی ژالین
شعله آتش
دختر
ترکی ژاماسب
جاماسب، جاماسپ
پسر
فارسی ژاماسپ
جاماسب، دارای اسب درخشان، ( = جاماسب )
پسر
اوستایی ژامک
از نامهای باستانی، آینه
دختر
فارسی ژان
نام روستایی در نزدیکی سنندج
دختر، پسر
کردی ژانت
خدا بخشنده است، مونث ژان ( ژان = یحیی، یوحنا، خداداد )
دختر
فرانسوی ژانیا
از نامهای باستانی
دختر
فارسی ژانیتا
هدیه ای از سوی خدا
دختر
یونانی ژانین
نام دریاچه ای در یونان
دختر
فرانسوی ژانینا
نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
دختر
فرانسوی ژاو
خالص و چکیده هر چیز
پسر
فارسی ژاوا
دریای جاوه، جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
دختر
فارسی ژاوه
نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی
دختر
کردی ژاویا
جوینده
پسر
کردی ژاوین
سرزندگی
دختر
کردی ژاکلین
زندگی دوباره
دختر
فرانسوی ژاییز
ژاییژ
پسر
فارسی ژاییژ
شراره آتش
دختر
فارسی ژربرا
نام گلی زینتی، گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ
دختر
فرانسوی
گل ژرفا
عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
دختر
فارسی ژرفی
عمق، ژرفا
دختر
فارسی ژرفین
عمیق
دختر
فارسی ژرویرا
ژریرا
دختر
فرانسوی ژم
نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ژنا
خانم، زن
دختر
کردی ژنگ
ارژنگ
پسر
فارسی ژنوا
شنوا
پسر
کردی ژنیا
ژنیک
دختر
ارمنی ژنیک
با استعداد، نابغه
دختر
ارمنی ژوانا
میعادگاه عاشقان
دختر
کردی ژوپین
ژوبین
پسر
فارسی ژورک
ژولک، سُرخاب، نام پرنده ای سرخ رنگ به بزرگی گنجشک، پرنده ای سرخ رنگ به اندازه گنجشک
پسر
فارسی ژولیا
نام دختر قیصر
دختر
لاتین ژون
بت، صنم
دختر
فارسی ژونا
صاحب عقل و خرد، عاقل
دختر
فارسی ژکان
کسی که با خود دمدمه کند از دلتنگی
پسر
فارسی ژی ژیس
نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ژیا
زندگی
دختر
کردی ژیانو
زندگی نو
دختر
کردی ژیران
باهوش
پسر
کردی سایره
ستاره گردنده، سیاره
دختر
عربی سایروس
سیروس یا کوروش
پسر
لاتین، انگلیسی سایق
سوق دهنده، کسی که پیش می رود، بر انگیزاننده
پسر
عربی سایماه
سایه ماه
دختر
فارسی سایناز
سایه و پناه مهربان
دختر
لری ساینه
در گویش مازندران سایه
دختر
فارسی سایهان
خدای عدالت
پسر
فارسی ساییل
محترم
پسر
ترکی سایین
نگهبان و نگهدارنده، ( = صایین، صائین )، ( اعلام ) بخشی از نام قدیم ( سایین دژ، صایین دژ، شاهین دژ ) ...
دختر
ترکی سبارو
کبوتر
دختر
فارسی
پرنده سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سبحات
انوار پروردگار و جلالت او
پسر
عربی سبحان قلی
سبحان ( عربی ) + قلی ( ترکی ) بنده سبحان، بنده خداوند
پسر
عربی، ترکی سبزارنگ
نام یکی از الحان باربد، سبزرنگ
دختر
فارسی سبزبهار
نام یکی از الحان قدیم ایرانی
دختر
فارسی
هنری سبزپری
فصل بهار
دختر
فارسی سبزه
گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون
دختر
فارسی سبزه ٔ بهار
سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم
دختر
فارسی سبزه قبا
سبزه ( فارسی ) + قبا ( عربی ) پرنده ای به رنگ آبی لاجوردی و دم آبی مایل به سبز
دختر
فارسی، عربی سبزک
مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب
دختر
فارسی سبزینه
سبزرنگ، گندمگون
دختر
فارسی سبوح
بسیار پاک، از نام های پروردگار
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی سبوحا
پاک و منزه، [سبوح = پاک و منزه، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به سبوح
دختر
فارسی، عربی سبکتکین
سبک قدم، نیک قدم، سبکتگین، ( اَعلام ) نام پدر سلطان محمود غزنوی و مؤسس سلسله غزنویان
پسر
مغولی سبکتین
نام مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمد غزنوی
پسر
ترکی سبیکه
قطعه طلا و نقره گداخته شده
دختر
عربی سپاروک
کبوتر
دختر
فارسی سپاسه
سپاس، حمد و ستایش، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به سپاس
دختر
فارسی سپانو
دانا و زیرک
پسر
کردی سپاکو
زن چوپانی که که کورش کبیر به او سپرده شده بود که او را بکشد، نام همسر چوپانی که کوروش را به او سپرد ...
دختر
فارسی سپنتام
سپید و پاک، ( اَعلام ) جدّ هشتم زرتشت
پسر
اوستایی سپنتامن
نام سرداری ایرانی، مخفف سپیتامان، نام خانوادگی زرتشت
پسر
فارسی سپند
اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسفند، اسپند، ( = اسفند
دختر، پسر
فارسی سپندان
خردل
پسر
فارسی سپنسار
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سپه ران
سپهر، آسمان، فلک، حرکت دهنده ی سپاه، فرمانده سپاه
پسر
فارسی سپهرار
کره آتش، برساخته فرقه آذرکیوان است
پسر
فارسی