[ویکی فقه] عبیدالله زاکانی قزوینی، شاعر، لطیفه پرداز، نویسنده و منتقد بزرگ قرن هشتم هجری است. آثار عبید زاکانی را می توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول شامل قصاید و غزلیات و رباعیات و عشاق نامه، که به شیوه و سبک سخن صریح و جدی و معمول همه شعر است. بخش دوم لطایف است که از یک سو شامل اخلاقی الاشراف و حکایات و ریش نامه و صد پند و رساله دلگشاست.
«موش و گربه»، همیشه و همه جا «تام و جری» را تداعی نمی کند؛ این سر دنیا و گاهی هم «به رسم هجو شاعرانه»، «سیاست تغلب» را به ذهن متبادر می کند، و آن هنگامی است که نام عبید زاکانی همراهش باشد و از آن میانه، درست آنجا که موشِ سر به خُم فرو نهاده، مست می شود و رجز می خواند که:گربه در پیش من چو سگ باشد• • • گر شود رو به رو به میداناعموماً وقتی از عبید زاکانی یاد می شود، دلالت هایی بر ابعاد نقد اجتماعی او به ذهن متبادر می شود. اما این دلالت ها تا جایی صائب هستند که کلیت اشعار و نوشته های ابیات زاکانی به ابعاد سیاسی و اجتماعی تقلیل نیابد. گویی عبید زاکانی نسبت به برخی از شاعران معاصر و پیش و پس خود، یک بُعد اضافی داشته باشد. او نیز مانند سایر شاعران فارسی در وصف طبیعت و معشوق و شراب شعر سروده است. حتی به بهانه قرار گرفتن در قرون هشتم و نهم، که اوضاع غیرفرهنگی خاصی بر قلمرو ایران حاکم بود، پا از گلیم ادب فراتر نهاده و در ادبیات، دامن ها دریده است. با این حال می توان، در اشعار و نوشته های او در جستجوی وجوهی از اندیشه سیاسی نیز بود، اما نثر و شعر او حتی آنگاه که بوی سیاسی می دهد، عموماً اندیشه ای اجتماعی است.از این نظر، می توان شعر سیاسی زاکانی را در دوسر طیف «مدح ارباب» و «ذم رعیت» دانست. زاکانی امیدی به «ساختار» جامعه ندارد؛ بلکه آن را فرو پاشیده در «اغیار» می بیند. به نحوی که نوعی «کهنگی اخلاقی» در آن ریشه دوانده است. لذا او این اخلاق کهنه را به طنز «اخلاق اشراف» می داند، چیزی که نه اخلاق است و نه شرف آور است، اما اتصاف به آن، فرد را به جایگاه اشراف «تنزل» می دهد: درست همان سان که در غیر فرهنگ تغلب و رهزنی، شخصیت «متقلب»، شاه می شود و جناب دزد، شریف؛ هجو این وضع، امکان نوعی حیات را برای اندیشمند فراهم می آورد. در مقابل، می توان تجری کرد و گفت او کورسویی از امکان تحول را در «کارگزاران» قدرت و دولت می بیند. مدح شاهان و وزیران، کوپالی است بر تن این شیران بی یال و دم و اشکم، شاید چون شیران عَلَم با «باد مدح» حمله ای کنند و پرچم جامعه هم تکانی خورد. گویی او بر این باور بوده که «مردم بر دین پادشاهانشان هستند.» (الناس علی دین ملوکهم.) ولی دغدغه آن دارد که نکند این نسبت، عوض شده باشد.
زندگی نامه
خواجه نظام الدین (یا نجم الدین) عبیدالله زاکانی قزوینی، شاعر، لطیفه پرداز، نویسنده و منتقد بزرگ قرن هشتم هجری است. متاسفانه اطلاع مبسوط و مفصلی از زندگانی او در دست نیست. اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی ذکر کرده اند. حدود تاریخ تولد او ۶۹۰ ق می باشد. البته برخی از پژوهشگران تولد او را حدود سال ۷۱۰ ق دانسته اند.
ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۴۶.
زاکانی که گرفتار عمری دراز می شود (بین هشتاد تا نود سال) عیالیِ و رعیتیِ اربابان مختلفی را تجربه می کند. او در روزگار آشفته و نابسامانی می زیست که آخرین ایلخان مغول (ابوسعید بهادرخان) وفات کرده بود و مدعیان حکومت هر کدام در گوشه ای از ایران برای خود حکومتی تشکیل داده بودند: جلایریان (۸۲۷-۷۳۶) در عراق، چوپانیان (۷۱۸-۷۴۵) در آذربایجان، سلسله طغاتیمور (۸۱۲-۸۳۷) در گرگان، سربداران (۷۸۸-۷۳۸) در سبزوار، مکوک کرد در هرات، آل مظفر در فارس و یزد و اصفهان، اتابکان در شرق و جنوب لرستان و فرزندان اینجو (۷۵۸-۷۰۳) در فارس. حدود پنجاه سال نزاع های خونین برای تثبیت قدرت وجود داشت تا اینکه تیمور گورکانی، بیرون از این منازعات وارد گود شد و آنها را پایان داد.
مرتضی رشیدی و علی اکبر احمدی دارانی، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲، ص۴.
...
«موش و گربه»، همیشه و همه جا «تام و جری» را تداعی نمی کند؛ این سر دنیا و گاهی هم «به رسم هجو شاعرانه»، «سیاست تغلب» را به ذهن متبادر می کند، و آن هنگامی است که نام عبید زاکانی همراهش باشد و از آن میانه، درست آنجا که موشِ سر به خُم فرو نهاده، مست می شود و رجز می خواند که:گربه در پیش من چو سگ باشد• • • گر شود رو به رو به میداناعموماً وقتی از عبید زاکانی یاد می شود، دلالت هایی بر ابعاد نقد اجتماعی او به ذهن متبادر می شود. اما این دلالت ها تا جایی صائب هستند که کلیت اشعار و نوشته های ابیات زاکانی به ابعاد سیاسی و اجتماعی تقلیل نیابد. گویی عبید زاکانی نسبت به برخی از شاعران معاصر و پیش و پس خود، یک بُعد اضافی داشته باشد. او نیز مانند سایر شاعران فارسی در وصف طبیعت و معشوق و شراب شعر سروده است. حتی به بهانه قرار گرفتن در قرون هشتم و نهم، که اوضاع غیرفرهنگی خاصی بر قلمرو ایران حاکم بود، پا از گلیم ادب فراتر نهاده و در ادبیات، دامن ها دریده است. با این حال می توان، در اشعار و نوشته های او در جستجوی وجوهی از اندیشه سیاسی نیز بود، اما نثر و شعر او حتی آنگاه که بوی سیاسی می دهد، عموماً اندیشه ای اجتماعی است.از این نظر، می توان شعر سیاسی زاکانی را در دوسر طیف «مدح ارباب» و «ذم رعیت» دانست. زاکانی امیدی به «ساختار» جامعه ندارد؛ بلکه آن را فرو پاشیده در «اغیار» می بیند. به نحوی که نوعی «کهنگی اخلاقی» در آن ریشه دوانده است. لذا او این اخلاق کهنه را به طنز «اخلاق اشراف» می داند، چیزی که نه اخلاق است و نه شرف آور است، اما اتصاف به آن، فرد را به جایگاه اشراف «تنزل» می دهد: درست همان سان که در غیر فرهنگ تغلب و رهزنی، شخصیت «متقلب»، شاه می شود و جناب دزد، شریف؛ هجو این وضع، امکان نوعی حیات را برای اندیشمند فراهم می آورد. در مقابل، می توان تجری کرد و گفت او کورسویی از امکان تحول را در «کارگزاران» قدرت و دولت می بیند. مدح شاهان و وزیران، کوپالی است بر تن این شیران بی یال و دم و اشکم، شاید چون شیران عَلَم با «باد مدح» حمله ای کنند و پرچم جامعه هم تکانی خورد. گویی او بر این باور بوده که «مردم بر دین پادشاهانشان هستند.» (الناس علی دین ملوکهم.) ولی دغدغه آن دارد که نکند این نسبت، عوض شده باشد.
زندگی نامه
خواجه نظام الدین (یا نجم الدین) عبیدالله زاکانی قزوینی، شاعر، لطیفه پرداز، نویسنده و منتقد بزرگ قرن هشتم هجری است. متاسفانه اطلاع مبسوط و مفصلی از زندگانی او در دست نیست. اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی ذکر کرده اند. حدود تاریخ تولد او ۶۹۰ ق می باشد. البته برخی از پژوهشگران تولد او را حدود سال ۷۱۰ ق دانسته اند.
ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۴۶.
زاکانی که گرفتار عمری دراز می شود (بین هشتاد تا نود سال) عیالیِ و رعیتیِ اربابان مختلفی را تجربه می کند. او در روزگار آشفته و نابسامانی می زیست که آخرین ایلخان مغول (ابوسعید بهادرخان) وفات کرده بود و مدعیان حکومت هر کدام در گوشه ای از ایران برای خود حکومتی تشکیل داده بودند: جلایریان (۸۲۷-۷۳۶) در عراق، چوپانیان (۷۱۸-۷۴۵) در آذربایجان، سلسله طغاتیمور (۸۱۲-۸۳۷) در گرگان، سربداران (۷۸۸-۷۳۸) در سبزوار، مکوک کرد در هرات، آل مظفر در فارس و یزد و اصفهان، اتابکان در شرق و جنوب لرستان و فرزندان اینجو (۷۵۸-۷۰۳) در فارس. حدود پنجاه سال نزاع های خونین برای تثبیت قدرت وجود داشت تا اینکه تیمور گورکانی، بیرون از این منازعات وارد گود شد و آنها را پایان داد.
مرتضی رشیدی و علی اکبر احمدی دارانی، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲، ص۴.
...
wikifeqh: زاکانی
[ویکی اهل البیت] خواجه نظام الدین (مجدالدین) عبیدالله زاکانی قزوینی متخلص به "عبید" شاعر و نویسنده مشهور ایران در قرن هشتم هجری است.
علت اشتهار وی به زاکانی انتساب او است به خاندان "زاکانیان" که اصلا شاخه ای بود از عرب بنی خفاجه. از این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند نخست شعبه ای که بنابر گفته معاصر و همشهری عبید یعنی حمدالله مستوفی، اهل دانش های معقول و منقول بودند و دوم شعبه ای که این مورخ، افراد آن را «ارباب صدور» یعنی وزیران و دیوانیان خوانده است. عبید را حمدالله مستوفی "صاحب معظم نظام الدین عبیدالله زاکانی" می خواند و از شعبه دوم معرفی می کند.
ولادت عبید بنابر قرینه های موجود باید در پایان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اتفاق افتاده باشد زیرا حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده - که به سال ۷۳۰ هـ تألیف آن به انجام رسیده است - او را شاعر و نویسنده و آثارش را «خوب» و «بی نظیر» معرفی می کند. با این همه از وزارت و صدارت یا مقام بلندی در ردیف آن برای عبید اطلاع دقیقی در دست نیست اما اینقدر معلوم هست که در دستگاه پادشاهان محترم بوده است. از آغاز زندگانیش نیز چندان آگاهی نداریم لکن چون به «ارباب صدور» انتساب داشت مسلما با خط و ادب و فنون دبیری و دانش ها و آگاهی های عمومی که در تمدن اسلامی روزگار او رایج بود آشنا شده و آنها را با هنر شاعری و نویسندگی همراه داشته است. از شعرها و اثرهای او نیز درجه آگاهیش از دانشهای زمان و از زبان و ادب عربی آشکار است و پیدا است که بر علم نجوم وقوف داشته است.
در آغاز عهد استیلاء شاه شیخ ابواسحق اینجو (۷۴۲-۷۵۸ هـ) بر شیراز، عبید از عراق به فارس رفت و در آنجا اقامت گزید و از سال ۷۴۶ هـ در خدمت شاه شیخ گذرانید و به مدح او و وزیر فاضلش رکن الدین عمیدالملک سرگرم بود. پس از کشته شدن شاه شیخ ابواسحق، عبید علاقه ای به امیر مبارزالدین محمد مظفری نشان نداد و آن مرد ریاکار و خونریز را مدحی نگفت بلکه چندگاهی سلطان اویس جلایری (۷۵۷-۷۷۷ هـ) را که در بغداد و تبریز مستقر بود در چند قصیده و یک ترکیب بند ستود و ظاهرا مدتی هم در بغداد در خدمت آن پادشاه و در مصاحبت سلمان ساوجی گذراند.
پس از آن که امیر مبارزالدین را پسرانش مقید و ملخوع و کور کردند و شاه شجاع (۷۵۹-۷۸۶ هـ) به سلطنت نشست عبید از دربار اویس جلایری روی به کرمان نهاد و به درگاه شاه شجاع که پادشاهی شاعر و ادب دوست بود پیوست و از آن پس پیوسته شاه شجاع را مدح گفت و در سال ۷۶۷ همراه او به شیراز رفت. وفات عبید به سال ۷۷۱ یا ۷۷۲ اتفاق افتاد.
از عبید زاکانی به نظم و نثر آثاری باقی مانده است. درباره آثار منثور او بعد از این سخن خواهیم گفت اما شعرهای او را باید به دو قسم هزل و جد تقسیم کرد. شعرهای مطایبه و هزل عبید همه به قصد عیبجوئی و عیبگوئی از اندیشه ها و کردارها و گفتارهای معاصران سروده شده و انتقادی است از مردم فاسد و عنان گسیخته زمان. نزدیک سیصد بیت از این شعرها عبارت است از: یک ترجیع بند و یک مثنوی کوتاه و چند تضمین و قطعه ها و رباعی ها.
در تضمین ها، بیت ها و قطعه های معروف فارسی به طریق مطایبه و گاه از راه تمسخر و ریشخند زدن و باز نمودن ریاکاری های گذشتگان و معاصران تضمین و عنداللزوم تحریف شده و گاه نیز به استقبال از آنها شعرهای تازه ای همراه با مطایبه و هزل ابداع گردیده است چنان که کار عبید در این مورد شباهت بسیار به شیوه سوزنی پیدا می کند.
در میان این شعرها گاه عبید از بیان کلمات رکیک مطلقا ابا و امتناعی نکرده و گویا در این مورد روش سعدی در خبیثات در وی تأثیر داشته و بکار بردن واژه های یاد شده را در آثار خود دور از عیب و خطا تشخیص داده است. اما در میان همین شعرها قطعه ها و هائی که متضمن شوخی های لطیف و خالی از واژه های رکیک باشد کم نیست و برخی از آنها در نهایت استادی و مهارت به نظم درآمده است.
علت اشتهار وی به زاکانی انتساب او است به خاندان "زاکانیان" که اصلا شاخه ای بود از عرب بنی خفاجه. از این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند نخست شعبه ای که بنابر گفته معاصر و همشهری عبید یعنی حمدالله مستوفی، اهل دانش های معقول و منقول بودند و دوم شعبه ای که این مورخ، افراد آن را «ارباب صدور» یعنی وزیران و دیوانیان خوانده است. عبید را حمدالله مستوفی "صاحب معظم نظام الدین عبیدالله زاکانی" می خواند و از شعبه دوم معرفی می کند.
ولادت عبید بنابر قرینه های موجود باید در پایان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اتفاق افتاده باشد زیرا حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده - که به سال ۷۳۰ هـ تألیف آن به انجام رسیده است - او را شاعر و نویسنده و آثارش را «خوب» و «بی نظیر» معرفی می کند. با این همه از وزارت و صدارت یا مقام بلندی در ردیف آن برای عبید اطلاع دقیقی در دست نیست اما اینقدر معلوم هست که در دستگاه پادشاهان محترم بوده است. از آغاز زندگانیش نیز چندان آگاهی نداریم لکن چون به «ارباب صدور» انتساب داشت مسلما با خط و ادب و فنون دبیری و دانش ها و آگاهی های عمومی که در تمدن اسلامی روزگار او رایج بود آشنا شده و آنها را با هنر شاعری و نویسندگی همراه داشته است. از شعرها و اثرهای او نیز درجه آگاهیش از دانشهای زمان و از زبان و ادب عربی آشکار است و پیدا است که بر علم نجوم وقوف داشته است.
در آغاز عهد استیلاء شاه شیخ ابواسحق اینجو (۷۴۲-۷۵۸ هـ) بر شیراز، عبید از عراق به فارس رفت و در آنجا اقامت گزید و از سال ۷۴۶ هـ در خدمت شاه شیخ گذرانید و به مدح او و وزیر فاضلش رکن الدین عمیدالملک سرگرم بود. پس از کشته شدن شاه شیخ ابواسحق، عبید علاقه ای به امیر مبارزالدین محمد مظفری نشان نداد و آن مرد ریاکار و خونریز را مدحی نگفت بلکه چندگاهی سلطان اویس جلایری (۷۵۷-۷۷۷ هـ) را که در بغداد و تبریز مستقر بود در چند قصیده و یک ترکیب بند ستود و ظاهرا مدتی هم در بغداد در خدمت آن پادشاه و در مصاحبت سلمان ساوجی گذراند.
پس از آن که امیر مبارزالدین را پسرانش مقید و ملخوع و کور کردند و شاه شجاع (۷۵۹-۷۸۶ هـ) به سلطنت نشست عبید از دربار اویس جلایری روی به کرمان نهاد و به درگاه شاه شجاع که پادشاهی شاعر و ادب دوست بود پیوست و از آن پس پیوسته شاه شجاع را مدح گفت و در سال ۷۶۷ همراه او به شیراز رفت. وفات عبید به سال ۷۷۱ یا ۷۷۲ اتفاق افتاد.
از عبید زاکانی به نظم و نثر آثاری باقی مانده است. درباره آثار منثور او بعد از این سخن خواهیم گفت اما شعرهای او را باید به دو قسم هزل و جد تقسیم کرد. شعرهای مطایبه و هزل عبید همه به قصد عیبجوئی و عیبگوئی از اندیشه ها و کردارها و گفتارهای معاصران سروده شده و انتقادی است از مردم فاسد و عنان گسیخته زمان. نزدیک سیصد بیت از این شعرها عبارت است از: یک ترجیع بند و یک مثنوی کوتاه و چند تضمین و قطعه ها و رباعی ها.
در تضمین ها، بیت ها و قطعه های معروف فارسی به طریق مطایبه و گاه از راه تمسخر و ریشخند زدن و باز نمودن ریاکاری های گذشتگان و معاصران تضمین و عنداللزوم تحریف شده و گاه نیز به استقبال از آنها شعرهای تازه ای همراه با مطایبه و هزل ابداع گردیده است چنان که کار عبید در این مورد شباهت بسیار به شیوه سوزنی پیدا می کند.
در میان این شعرها گاه عبید از بیان کلمات رکیک مطلقا ابا و امتناعی نکرده و گویا در این مورد روش سعدی در خبیثات در وی تأثیر داشته و بکار بردن واژه های یاد شده را در آثار خود دور از عیب و خطا تشخیص داده است. اما در میان همین شعرها قطعه ها و هائی که متضمن شوخی های لطیف و خالی از واژه های رکیک باشد کم نیست و برخی از آنها در نهایت استادی و مهارت به نظم درآمده است.
wikiahlb: عبید_زاکانی