تجری

/tajarri/

مترادف تجری: دلیری، گستاخی، دلیری کردن، گستاخی کردن

لغت نامه دهخدا

تجری. [ ت َ ج َرْ ری ] ( ع مص ) ( از: «ج رو» ) بچه گرفتن جرو را ( بچه درندگان ). ( منتهی الارب ).
- امثال :
من تجری جرو سوء اکله ؛ در حق کسی گویند که در غیر محل نیکی کند یا از پرورده خود بدی بیند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تجری. [ ت َ ج َرْ ری ] ( ع مص ) جرئت و دلیری. ( ناظم الاطباء ). اصل آن تجرء است. رجوع بهمین کلمه شود.

تجری. [ ت َ ] ( اِخ ) بنا بگفته رابینو شهری در سه فرسخی بارفروش بوده که اکنون ویران است و آثار آن در مشهدسبز مشاهده شده است. رجوع به تجری اسپ شورپی شود.

تجری ٔ. [ ت َ ] ( ع مص ) ( از: «ج رء» ) دلیر گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جرات کردن، دلیری کردن، نافرمانی، گستاخی
( مصدر ) ۱- دلیری کردن گستاخی نمودن . ۲- ( اسم ) گستاخی دلیری شوخی . جمع : تجریات .
بگفته رابینو شهری در سه فرسخی بارفروش بوده که اکنون ویران است و آثار آن در مشهد سبز مشاهده شده است .

فرهنگ معین

(تَ جَ رِّ ) [ ع . تجرء ] (مص ل . ) ۱ - دلیری کردن ، شجاعت . ۲ - نافرمانی ، سرپیچی .

فرهنگ عمید

۱. جرئت کردن، دلیری کردن.
۲. گستاخی.
۳. سرپیچی، نافرمانی.

گویش مازنی

/tajri/ از طوایف ساکن در کتول و بالا جاده ی کردکوی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ــ تجرّی مخالفت عملی با حکم الزامی مولا به زعم شخص متجری است؛ بدون آنکه در واقع مخالفتی صورت گرفته باشد، مانند کسی که آب را به گمان شراب بودن بنوشد، سپس معلوم گردد که آن مایع، آب بوده است نه شراب. در اینکه تجرّی حرام است یا نه اختلاف است همچنین تجرّی موجب فسق است.در اصول فقه مباحث زیادی دربارۀ عنوان تجری مطرح شده و این مسئله مورد اختلاف است، از جمله اینکه آیا تجرّی فعل قلبی است یا خارجی؟ و اینکه آیا قبح عقلی تجرّی مستلزم حرمت شرعی و استحقاق عقاب است یا نه؟ ــ تجری به مخالفت با تکلیف مقطوع، در فرض خطا بودن اعتقاد اطلاق می شود.
درمیان اصولی ها ، این بحث وجود دارد که آیا تجری، حرام و موجب استحقاق عقاب است یا خیر در این باره سه نظر وجود دارد:۱. برخی هم چون مرحوم « آخوند خراسانی » معتقدند تجری حرام است و موجب استحقاق عقاب نیز می گردد؛ به عبارت دیگر، تجری هم قبح فعلی و هم قبح فاعلی دارد؛۲. برخی دیگر همچون مرحوم « شیخ انصاری » اعتقاد دارند تجری حرام نیست و موجب استحقاق عقاب نمی گردد؛ به عبارت دیگر، فقط قبح فاعلی دارد؛۳. «صاحب فصول» تجری را حرام می شمارد و آن را باعث استحقاق عقوبت می داند، مگر در جایی که شخص اعتقاد به تحریم آن چه که واجب توصلی است داشته باشد و آن را انجام دهد.
بررسی جوانحی یا جوارهی بودن فعل تجری
در این که آیا تجری، فعل قلب (جوانحی) است یا فعل خارجی (جوارحی) اختلاف وجود دارد:برخی اعتقاد دارند عنوان تجری بر عزم و اراده شخص به مخالفت مولا صدق می کند.و بعضی دیگر بر این باورند که به عمل و فعلی که در خارج، از شخص سر می زند، عنوان تجری صدق می نماید.
نکته
...

[ویکی الکتاب] معنی تَجْرِی: جاری می شود
معنی تَجْرِی بـِ: می برد (به حالت جریان داشتن)
ریشه کلمه:
جری (۶۴ بار)

روان شدن. جریان حقّا برای آنهاست بهشت هائیکه نهرها زیر آنها جاری و روان است . در قرآن کریم این کلمه فقط در جریان آب به کار نرفته بلکه درجریان و راه رفتن کشتی‏ها و حرکت باد و آفتاب و ماه و ستارگان نیز استعمال شده است مثل و آیاتی نظیر علی الظاهر شامل آفتاب و ماه و ستارگان و غیره است . در اینجا لازم است درباره چند آیه سخن گفت: الف: . ممکن است بگوئیم: باء در «بِهِمْ» برای تعدیه است یعنی است یعنی کشتی‏ها آنها را روان کردند، ولی به قاموس و صحاح نگاه‏کردم «جری» با باء متعدی نشده است لذا باید گفت باء در اینجا به معنای «مع» است و فلک به معنی کشتی است و به مفرد و جمع اطلاق می‏شود، در اینجا جمع مقصود است زیرا فعل آن «جَرَیْنَ» آمده معنی آیه چنین است: تا چون در کشتی‏ها شدید و کشتی‏ها با آنها بوسیله باد مطبوعی روان شدند. همچنین است باء در آیه و اگر باء را تعدی بگیریم جریان کشتی از آیه باید به عنایت و ملازمه استفاده شود. ب: ، راجع به این دو آیه به «بحر» رجوع شود که گفته‏ایم این دو آیه به جریانهای دریاها از قبیل گلف استریم تطبیق می‏شود نه به کشتی‏ها که گفته‏اند . ج: چون آب طغیان کرد ما شما را در جاری شونده حمل کردیم تا آن را برای شما یاد آوری قرار دهیم و تا تذکره را گوش حافظ پند در خود نگهدارد. مقصود از این جاریه چیست؟ ارباب تفسیر آن را کشتی نوح گفته‏اند، نا گفته نماند ما قبل دو آیه فوق درباره هلاکت عاد و ثمود و قوم فرعون و قوم لوط است و ما بعد آنها مطلقاً درباره قیامت و ویران شدن عالم و اهل رحمت و عذاب است به نظر میاید غرض از ذکر این دو آیه درمیان هلاکتهای دنیا و آخرت تذکّر این نکته است که اهل ایمان در امان اند همانطور که در طوفان نوح مؤمنان نجات یافتند اهل ایمان از هلاکت دنیا و آخرت در نجات خواهند بود و تیرهای قهر خدای را فقط کفّار و معاندین هدف اند و شاید «لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً»این مطلب را بیشتر تقویّت نماید و اگر اهل ایمان و یا بعضی از آنها را بلائی از بین ببرد برای آنها هلاکت نیست بلکه کفّاره گناه و یا ترفیع مقام است د: . قسم به پاشندگان پاشیدن بخصوصی. پس قسم به بر دارندگان بارسنگی. پسقسم به جاری شوندگان که به آسانی روان اند. پس قسم به تقسیم کنندگان امر. آنچه وعده داده می‏شود راست است و جزا واقع شدنی است . مقصود از جاریات و غیره در این آیات چیست؟ به نظر می‏آید که مراد از این چهار اسم فاعل، بادها باشند و چون ابر عبارت است از هوای مرطوب، اگر بگوئیم ابرها. بادها هستند باز صحیح است . درباره بادهای مهاجر که از اقیانوسها به سوی خشکیها می‏وزند و هزاران کیلومتر راه می‏پیمایند آقای مهندس بازرگان در کتاب باد و باران در قرآن می‏گوید: بادهای مهاجر از حدبه‏های اقیانوس اطلس یا اقیانوس کبیر (و همچنین در مدیترانه و دریاهای بزرگ) آنجا که ستونهای بزرگ هوا از طبقات جوّ به زمین میریزند، سر چشمه گرفته در ابتدا یک حرکت فرفره‏ای و پراکنده شونده به اطراف دارند، یس از به راه افتادن حامل بخار آب فراوانی می‏گردند که همان ابرهاست، آنگاه با وقار و سنگینی سمتی را درپیش میگیرند و به آسانی روان می‏گردند چون به کنار دریاها و یا به قارّه‏ها رسیدند با بادهای سردیکه از قطبین می‏وزند ملاقات می‏کنند از بادهای قطبین سردی می‏گیرند و آنگاه با رطوبت و سردی که دارند به مزارع و جنگلها و شهرها تقسیم می‏شوند و آنچه را قرار و قسمت است تقسیم می‏کنند (باد و باران در قرآن با کمی تغییر و حذف). پس بادها هستند که در اثر اختلاف حرارت خورشید، خود را از وسط اقیانوسها می‏پاشند «وَالذّاریاتِ ذَرْواً» و چون روان شدند رطوبت و بخار آب را با خود بر میدارند و سنگین می‏شوند «فَالْحاملاتِ وِقْراً»سپس در طول هزاران کیلومتر با آرامی و آسانی بسیر خود ادامه می‏دهند «فَالجاریاتِ یُسْراً» و آنگاه در قارّه‏ها و خشکیها تقسیم شده به رحمت و خسارت مبدّل می‏شوند و بهره‏ها را قسمت می‏کنند «فَالمُقْسِماتِ اَمْراً» قابل دقت است که بعد از والذاریات، سه صیغه دیگر همه با فاء آمکده است یعنی این چهار امر پشت سر هم و نتیجه همدیگراند . نظیر این آیات، آیات اوّل سوره مرسلات و نازعات است. ارتباط این چهار قسم با مقسم به که «اِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ اِنَّ الدّینَ لَواقِعٌ» باشد شاید آن است : همانطور که تولید بادها از محلّی شروع شده و تدریجاً بالاخره به نتیجه‏ای میانجامد جریان دنیا و این زندگی نیز در آخ بروز جزا و پاداش میانجامد وقوع جزاء نتیجه حرکت ابرهاست. اگر بگوئیم ملائکه با این بادها باهم اند و مشیّت خدا را روان می‏کنند اشکالی ندارد ولی نمی‏شود گفت از این فاعلها که با الف و تاء جمع بسته شده ملائک مراد است زیرا جمعی که با الف و تاء یا برای مؤنث حقیقی است مثل مؤمنات و یا صفت مذکّر غیر عاقل است مثل مرفوعات و منصوبات. ملائکه به صراحت قرآن مؤنث نیستند و آنانکه ملائکه را دختران خدا می‏دانند در قرآن تکذیب شده‏اند و خدا ملائکه را با جمع مذکّر اولواالعقل ذکر کرده . وایضاً ملائکه عاقل و ذی شعوراند پس مراد بادها، ابرها و یا چیزهاد دیگر است. درکتاب آغاز و انجام جهان ص 87 به بعد ذاریات حاملات جاریات و مقسّمات را به اتمها و الکترونها و پروتونها و نوترونها حمل کرده و در این باره بیان عالی دارد، تطبیق ایشان با مقسم به که وقوع قیامت باشد بسیار مناسب است طالبین به آنجا رجوع کنند. ه: . این آیه در «خنس» خواهد آمد انشاءاللّه . و: مجری و مرسی مصدر میمی اند از لازم و متعدی (صحاح) ظاهراً در آیه معنای لازم مراد است یعنی: گفت به کشتی سوار شوید جریان و ایستادن آن به مدد و یاری خداست. مجراها و مرسیها، مبتدء و بسم اللّه خبر آن است .

[ویکی فقه] تجری (اصول). ــ تجرّى مخالفت عملى با حکم الزامی مولا به زعم شخص متجری است؛ بدون آنکه در واقع مخالفتى صورت گرفته باشد، مانند کسى که آب را به گمان شراب بودن بنوشد، سپس معلوم گردد که آن مایع، آب بوده است نه شراب. در اینکه تجرّى حرام است یا نه اختلاف است همچنین تجرّى موجب فسق است.در اصول فقه مباحث زیادى دربارۀ عنوان تجری مطرح شده و این مسئله مورد اختلاف است، از جمله اینکه آیا تجرّى فعل قلبی است یا خارجی؟ و اینکه آیا قبح عقلی تجرّى مستلزم حرمت شرعى و استحقاق عقاب است یا نه؟ ــ تجری به مخالفت با تکلیف مقطوع، در فرض خطا بودن اعتقاد اطلاق می شود.
درمیان اصولی ها ، این بحث وجود دارد که آیا تجری، حرام و موجب استحقاق عقاب است یا خیر در این باره سه نظر وجود دارد:۱. برخی هم چون مرحوم « آخوند خراسانی » معتقدند تجری حرام است و موجب استحقاق عقاب نیز می گردد؛ به عبارت دیگر، تجری هم قبح فعلی و هم قبح فاعلی دارد؛۲. برخی دیگر همچون مرحوم « شیخ انصاری » اعتقاد دارند تجری حرام نیست و موجب استحقاق عقاب نمی گردد؛ به عبارت دیگر، فقط قبح فاعلی دارد؛۳. «صاحب فصول» تجری را حرام می شمارد و آن را باعث استحقاق عقوبت می داند، مگر در جایی که شخص اعتقاد به تحریم آن چه که واجب توصلی است داشته باشد و آن را انجام دهد.
بررسی جوانحی یا جوارهی بودن فعل تجری
در این که آیا تجری، فعل قلب (جوانحی) است یا فعل خارجی (جوارحی) اختلاف وجود دارد:برخی اعتقاد دارند عنوان تجری بر عزم و اراده شخص به مخالفت مولا صدق می کند.و بعضی دیگر بر این باورند که به عمل و فعلی که در خارج، از شخص سر می زند، عنوان تجری صدق می نماید.
نکته
...

دانشنامه عمومی

در حقوق کیفری عمومی، تجری یا شروع به جرم ( انگلیسی: Attempt ) عبور از قصد مجرمانه و عملیات مقدماتی و ورود به مرحلهٔ اجرایی است؛ به صورتی که متصل به جرم باشد ولی بزه به طور کامل واقع نشود و تحت عنوان جرم تام قرار نگیرد. [ ۱] در شروع به جرم، علت به وجود آمدن جرم کامل موجود است ولی موانعی باعث می شود که جرم کامل محقق نشود و مقتضی اثر خود را ننماید.
از شرایط شروع به جرم می توان به موارد زیر اشاره کرد:
• شروع به عملیات اجرایی: مثلاً تهیهٔ اسلحه برای اقدام به جرم قتل
• عدم انصراف ارادی: یعنی مرتکب به ارادهٔ خود از انجام جرم تام منصرف نشده باشد.
عکس تجری
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَجرّی
اصطلاحی در فقه، یعنی بی پروایی در ارتکاب امر مشکوک به گناه. به شخصی که احتمال می دهد کاری گناه است و آن را مرتکب می شود، و سپس معلوم می گردد که آن کار گناه نبوده است، «متجرّی» گویند. مثلاً کسی به تصور آن که در لیوان شراب است، آن را سر می کشد و پس از نوشیدن متوجه می شود آب بوده است، امّا دقیقاً می خواست که از سر عصیان، شراب بنوشد و از سر اتفاق آب درآمده است. حقیقت تجرّی، تصمیم بر گناه و قصد مخالفت عملیبا مولی است، از این رو بسیاری آن را گناه و فعل حرام می دانند، اما شیخ انصاری می گوید: تجرّی از نظر عقلی قبیح، ولی از نظر شرعی حرام نیست. مبحث تجرّی گرچه در اصول فقه مطرح می شود، امّا برخی آن را مسئله ای فقهی و برخی نیز کلامی می دانند.

پیشنهاد کاربران

بیم تجری مرتکب در حقوق یعنی ترس مرتکب از تکرار جرم
سماجت
مطابق با جرم محال در حقوق جزای عرفی
اگه این کلمه رو در قران دیدید به معنی ( روان است ) هست
انگیزه مضاعف و بی پروا به ارتکاب جرم

بپرس