[ویکی فقه] برهان امکان و وجوب در قرآن. برهان امکان و وجوب یعنی اثبات وجود خداوند از طریق امکان ماسوا می باشد.
حکمای الهی از راه تقسیم مفاهیم به واجب، ممکن و ممتنع، وجود خداوند را ثابت می کنند، با این توضیح که هر مفهومی در صورت مقایسه با وجود خارجی اگر اتصاف آن به وجودْ جایز نباشد ممتنع خواهد بود و اگر جایز باشد، چنانچه اتصاف آن به وجودْ ضروری باشد واجب وگرنه ممکن است. البته گاهی مقسم برای اقسام مذکور، مفهوم موجود قرار داده و چنین گفته می شود که هر موجودی در صورت التفات به خود آن و با قطع نظر از توجه به غیر آن، یا وجود برایش ضروری است؛ مانند واجب یا ضروری نیست؛ مانند ممکن. بدیهی است که در این فرض ممتنع به عنوان یکی از اقسام مطرح نخواهد بود، زیرا موجود نیست، گرچه ممکن خود با وجود علت واجب و با عدم آن ممتنع می شود. نیاز ممکن به علت بدیهی است و نیازی به اقامه برهان ندارد و اگر کسی در آن تردید کند از آن جهت است که تصور صحیحی از ممکن ندارد. ممکن آن است که نسبت وجود و عدم به او مانند دو کفّه ترازو متساوی است، بنابراین ترجیح هریک از آن دو نیازمند عاملی از خارج است تا آن را از حالت تساوی بیرون آورد و به آن جامه هستی بپوشاند و هستی چنین موجودی نشانه وجود هستی بخشی است که به آن هستی داده است. اشیا و پدیده های جهان همگی ممکن اند، زیرا در صورت ضرورت وجود برای آن ها باید پیوسته موجود باشند، با این که خلاف آن را مشاهده می کنیم و در صورت امتناع وجود برای آن ها باید هیچ گاه موجود نباشند و حال آن که آن ها را موجود می بینیم. اکنون که آن ها جامه وجود پوشیده اند طبعاً باید عاملی از خارج، آنها را از حالت تساوی و بی طرفی نسبت به وجود و عدم بیرون آورده و در صف موجودات قرار داده باشد. این نیروی خارج از ذات، اگر به سان خود آن ها ممکن باشد، خود نیازمند به عامل دیگری خواهد بود که آن را موجود سازد و در این حال برای دفع دور و تسلسل که هر دو باطل است باید همه حوادث به موجودی غنی بالذات و قائم به خویش منتهی گردد و آن واجب الوجود است.
برهان امکان در قرآن
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که افزون بر متفاهم عرفی و ظاهری آن ها و در طول آن، برهان امکان را نیز از آن ها می توان استفاده کرد، چنان که درباره آیه ۱۵ فاطر چنین گفته شده که قرآن به این برهان استوار در یک ندای جهانی تصریح کرده و با حصر کردن غنا در خدا و فقر در انسان زیرا مسند معرّف به «ال جنس» مقصور بر مسند الیه است و تأکید آن به وسیله جمله اسمیه و ضمیر فصل، انگشت روی جهت نیاز انسان به علت گذارده که همان فقر و احتیاج ذاتی است و بیان داشته است که تنها موجودی که می تواند به انسان فقیر کمک کند خداست و همه موجودات جز خدا به حکم ممکن بودن نیازمندند و نمی توانند به خود یا موجود دیگری کمک کنند: «یاَیُّهَا النّاسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللّهِ واللّهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمید». راز توجه خطاب آیه به انسان با این که فقر سراسر عالم هستی را فرا گرفته، این است که اولا وقتی انسان به عنوان گل سر سبد موجودات سر تا پا نیاز است حال موجودات دیگر روشن است. ثانیاً خداوند با متوجه کردن خطاب مذکور به انسانِ سراپا نیاز خواسته است او را از مرکب غرور پیاده کند. به گفته برخی بر اساس آیه ۱۸۱ آل عمران چون مشرکان خود را به واسطه آلهه خویش بی نیاز و خداوند را ازاین رو که آنان را به عبادت خودش فرا می خواند نیازمند مشرکان می پنداشتند: «لَقَد سَمِعَ اللّهُ قَولَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ فَقیرٌ و نَحنُ اَغنِیاء» خداوند به طریق معاکسه پندار باطل آنان را رد کرده، خاطرنشان می سازد که شما به او نیازمندید. آیه ۳۸ محمّد : «واللّهُ الغَنیُّ و اَنتُمُ الفُقَراءُ» نیز به سان آیه ۱۵ فاطر است و به طور کلی آن گروه از آیات قرآن که بر غنای خداوند و فقر انسانها تکیه می کند می تواند اشاره به برهان امکان باشد؛ مانند: «و اَنَّهُ هُوَ اَغنی واَقنی = و هم اوست که) با غنای ذاتی شما را) بی نیاز کرده و سرمایه داده است» و «لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ ولا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیا = چرا موجودی را که نمی شنود و نمی بیند و تو را از چیزی بی نیاز نمی سازد می پرستی» یا نظیر آیه ۲۴ قصص که در آن از قول حضرت موسی (علیه السلام) چنین نقل شده که خود را نسبت به نعمتهایی که خدا بر او ارزانی داشته و از جمله نعمت وجود نیازمند می خواند: «... فَقالَ رَبِّ اِنّی لِما اَنزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیر فَقیر».
عمیق ترین براهین بر فقر ذاتی
برخی آیه ۴۹ ذاریات را مشتمل بر عمیق ترین براهین بر فقر ذاتی کائنات دانسته اند، زیرا زوجیت، کیان هر موجودی جز خداست: «و مِن کُلِّ شَیء خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون». به گفته وی در آیه بعد از آن، به فرار از موجود فقیر به سوی موجود غنی که آفریننده هر چیزی است امر شده است: «فَفِرّوا اِلَی اللّهِ اِنّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبین». ابن سینا با توجه به آیه «سَنُریهِم ءایتِنا فِی الاَفاقِ و فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ اَو لَم یَکفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء شَهید» صدر آیه (مرتبه استدلال به آیات آفاق و انفس بر وجود حق) را برابر با دو روش متکلمان و حکمای طبیعی در اثبات واجب دانسته که در روش نخست از راه حدوث اجسام و اعراض بر وجود خالق و با نظر به صفات مخلوقات بر صفات وی و در روش اخیر از راه حرکت بر وجود مبدأ اول استدلال می شود و ذیل آیه (مرتبه استشهاد به حق برای اثبات هر چیزی) را برابر با برهان امکان دانسته است، زیرا در برهان مذکور با تأمل در وجود و تقسیم آن به واجب و ممکن به اثبات واجب پرداخته شده و با توجه به لوازم وجوب و امکان بر صفات وی، و با نظر به صفات بر کیفیت صدور افعال از وی یکی پس از دیگری استدلال می شود و از همین رو این برهان را به برهان صدیقین موسوم کرده است ، گرچه صدر المتألهین آن را نزدیک ترین روش به برهان صدیقین دانسته است، زیرا برهان صدیقین به اعتقاد وی در حقیقتِ وجود جاری می شود؛ نه در مفهوم موجود. ابن سینا همچنین حرف استقبال را در آیه، اشاره به ترجیح طریقه حکمای الهی بر دو روش پیشین دانسته، زیرا در میان براهین سزاوارترین آن ها به اعطای یقین ، استدلال به علت بر معلول است و در طریقه یاد شده ابتدا وجود واجب ثابت شده و سپس به واسطه آن وجود سایر موجودات ثابت می شود و راز این که برخی برهان امکان را استدلال لمّی دانسته اند در همین نکته نهفته است. ابن سینا از آیه «فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الاَفِلین» نیز که در داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) از افول اجرام آسمانی بر نفی ربوبیت آن ها استدلال شده، برهان امکان را استفاده کرده است، چون امکان، افول ذاتی است ، بر این اساس می توان برهان مورد نظر را به صورت اضافه وصفی برهان «غروب امکان» نامید.
نیاز ممکنات در حدوث و در بقاء به خدا
...
حکمای الهی از راه تقسیم مفاهیم به واجب، ممکن و ممتنع، وجود خداوند را ثابت می کنند، با این توضیح که هر مفهومی در صورت مقایسه با وجود خارجی اگر اتصاف آن به وجودْ جایز نباشد ممتنع خواهد بود و اگر جایز باشد، چنانچه اتصاف آن به وجودْ ضروری باشد واجب وگرنه ممکن است. البته گاهی مقسم برای اقسام مذکور، مفهوم موجود قرار داده و چنین گفته می شود که هر موجودی در صورت التفات به خود آن و با قطع نظر از توجه به غیر آن، یا وجود برایش ضروری است؛ مانند واجب یا ضروری نیست؛ مانند ممکن. بدیهی است که در این فرض ممتنع به عنوان یکی از اقسام مطرح نخواهد بود، زیرا موجود نیست، گرچه ممکن خود با وجود علت واجب و با عدم آن ممتنع می شود. نیاز ممکن به علت بدیهی است و نیازی به اقامه برهان ندارد و اگر کسی در آن تردید کند از آن جهت است که تصور صحیحی از ممکن ندارد. ممکن آن است که نسبت وجود و عدم به او مانند دو کفّه ترازو متساوی است، بنابراین ترجیح هریک از آن دو نیازمند عاملی از خارج است تا آن را از حالت تساوی بیرون آورد و به آن جامه هستی بپوشاند و هستی چنین موجودی نشانه وجود هستی بخشی است که به آن هستی داده است. اشیا و پدیده های جهان همگی ممکن اند، زیرا در صورت ضرورت وجود برای آن ها باید پیوسته موجود باشند، با این که خلاف آن را مشاهده می کنیم و در صورت امتناع وجود برای آن ها باید هیچ گاه موجود نباشند و حال آن که آن ها را موجود می بینیم. اکنون که آن ها جامه وجود پوشیده اند طبعاً باید عاملی از خارج، آنها را از حالت تساوی و بی طرفی نسبت به وجود و عدم بیرون آورده و در صف موجودات قرار داده باشد. این نیروی خارج از ذات، اگر به سان خود آن ها ممکن باشد، خود نیازمند به عامل دیگری خواهد بود که آن را موجود سازد و در این حال برای دفع دور و تسلسل که هر دو باطل است باید همه حوادث به موجودی غنی بالذات و قائم به خویش منتهی گردد و آن واجب الوجود است.
برهان امکان در قرآن
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که افزون بر متفاهم عرفی و ظاهری آن ها و در طول آن، برهان امکان را نیز از آن ها می توان استفاده کرد، چنان که درباره آیه ۱۵ فاطر چنین گفته شده که قرآن به این برهان استوار در یک ندای جهانی تصریح کرده و با حصر کردن غنا در خدا و فقر در انسان زیرا مسند معرّف به «ال جنس» مقصور بر مسند الیه است و تأکید آن به وسیله جمله اسمیه و ضمیر فصل، انگشت روی جهت نیاز انسان به علت گذارده که همان فقر و احتیاج ذاتی است و بیان داشته است که تنها موجودی که می تواند به انسان فقیر کمک کند خداست و همه موجودات جز خدا به حکم ممکن بودن نیازمندند و نمی توانند به خود یا موجود دیگری کمک کنند: «یاَیُّهَا النّاسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللّهِ واللّهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمید». راز توجه خطاب آیه به انسان با این که فقر سراسر عالم هستی را فرا گرفته، این است که اولا وقتی انسان به عنوان گل سر سبد موجودات سر تا پا نیاز است حال موجودات دیگر روشن است. ثانیاً خداوند با متوجه کردن خطاب مذکور به انسانِ سراپا نیاز خواسته است او را از مرکب غرور پیاده کند. به گفته برخی بر اساس آیه ۱۸۱ آل عمران چون مشرکان خود را به واسطه آلهه خویش بی نیاز و خداوند را ازاین رو که آنان را به عبادت خودش فرا می خواند نیازمند مشرکان می پنداشتند: «لَقَد سَمِعَ اللّهُ قَولَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ فَقیرٌ و نَحنُ اَغنِیاء» خداوند به طریق معاکسه پندار باطل آنان را رد کرده، خاطرنشان می سازد که شما به او نیازمندید. آیه ۳۸ محمّد : «واللّهُ الغَنیُّ و اَنتُمُ الفُقَراءُ» نیز به سان آیه ۱۵ فاطر است و به طور کلی آن گروه از آیات قرآن که بر غنای خداوند و فقر انسانها تکیه می کند می تواند اشاره به برهان امکان باشد؛ مانند: «و اَنَّهُ هُوَ اَغنی واَقنی = و هم اوست که) با غنای ذاتی شما را) بی نیاز کرده و سرمایه داده است» و «لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ ولا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیا = چرا موجودی را که نمی شنود و نمی بیند و تو را از چیزی بی نیاز نمی سازد می پرستی» یا نظیر آیه ۲۴ قصص که در آن از قول حضرت موسی (علیه السلام) چنین نقل شده که خود را نسبت به نعمتهایی که خدا بر او ارزانی داشته و از جمله نعمت وجود نیازمند می خواند: «... فَقالَ رَبِّ اِنّی لِما اَنزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیر فَقیر».
عمیق ترین براهین بر فقر ذاتی
برخی آیه ۴۹ ذاریات را مشتمل بر عمیق ترین براهین بر فقر ذاتی کائنات دانسته اند، زیرا زوجیت، کیان هر موجودی جز خداست: «و مِن کُلِّ شَیء خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون». به گفته وی در آیه بعد از آن، به فرار از موجود فقیر به سوی موجود غنی که آفریننده هر چیزی است امر شده است: «فَفِرّوا اِلَی اللّهِ اِنّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبین». ابن سینا با توجه به آیه «سَنُریهِم ءایتِنا فِی الاَفاقِ و فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ اَو لَم یَکفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء شَهید» صدر آیه (مرتبه استدلال به آیات آفاق و انفس بر وجود حق) را برابر با دو روش متکلمان و حکمای طبیعی در اثبات واجب دانسته که در روش نخست از راه حدوث اجسام و اعراض بر وجود خالق و با نظر به صفات مخلوقات بر صفات وی و در روش اخیر از راه حرکت بر وجود مبدأ اول استدلال می شود و ذیل آیه (مرتبه استشهاد به حق برای اثبات هر چیزی) را برابر با برهان امکان دانسته است، زیرا در برهان مذکور با تأمل در وجود و تقسیم آن به واجب و ممکن به اثبات واجب پرداخته شده و با توجه به لوازم وجوب و امکان بر صفات وی، و با نظر به صفات بر کیفیت صدور افعال از وی یکی پس از دیگری استدلال می شود و از همین رو این برهان را به برهان صدیقین موسوم کرده است ، گرچه صدر المتألهین آن را نزدیک ترین روش به برهان صدیقین دانسته است، زیرا برهان صدیقین به اعتقاد وی در حقیقتِ وجود جاری می شود؛ نه در مفهوم موجود. ابن سینا همچنین حرف استقبال را در آیه، اشاره به ترجیح طریقه حکمای الهی بر دو روش پیشین دانسته، زیرا در میان براهین سزاوارترین آن ها به اعطای یقین ، استدلال به علت بر معلول است و در طریقه یاد شده ابتدا وجود واجب ثابت شده و سپس به واسطه آن وجود سایر موجودات ثابت می شود و راز این که برخی برهان امکان را استدلال لمّی دانسته اند در همین نکته نهفته است. ابن سینا از آیه «فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الاَفِلین» نیز که در داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) از افول اجرام آسمانی بر نفی ربوبیت آن ها استدلال شده، برهان امکان را استفاده کرده است، چون امکان، افول ذاتی است ، بر این اساس می توان برهان مورد نظر را به صورت اضافه وصفی برهان «غروب امکان» نامید.
نیاز ممکنات در حدوث و در بقاء به خدا
...
wikifeqh: برهان_امکان_و_وجوب_در_قرآن