پیشنهادهای لکزاده (٤٦)
طهماسبی٢١:٤٠ - ١٤٠٢/١١/٢١اوب گزارش1 | 0 قندی/ ادامه 3١٠:٤٩ - ١٤٠٢/٠٣/١٨همه افراد انسانی ( و کلیه موجودات ) مشمول حال بازگشت به زندگی دنیوی می باشند و ...
مترادف بازگشت: اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس معنی انگلیسی: return, cancellation, cross - reference, reaction, recidivism ...
این ضرب المثل زمانی که به کار می رود که بخواهند بگویند اتفاقی یا کسی که انتظارش می رفته ، در جایی یا موقعیتی که باید حضور ندارد و تنها مشکلات باقی ما ...
آذرخش ) آذرخش. [ ذَ رَ ] ( اِ ) برق. صاعقه. آدرخش : نباشد زین زمانه بس شگفتی اگر بر ما بیاید آذرخشا. رودکی ( از فرهنگ اسدی ، خطی ) . خصمت بود بجنگ ...
متبادر /motebAder/ مترادف متبادر: شتابان، پیشی گیرنده، وارد به ذهن، خاطر معنی انگلیسی: making haste to get the start
رئیس صد نفر در ترکی اصطلاحا یوزباش میگن یوز در ترکی یعنی ۱۰۰ و باش یعنی راس ، سرور ، فرمانده ، رییس
/vAksinAsyon/ مترادف واکسیناسیون: آبله کوبی، تزریق، تلقیح، زرق، مایه کوبی برابر پارسی: مایه کوبی
ریاست طلب، زیاده طلب، مسندجو
مترادف تجار: بازرگانان، تاجران، سوداگران، اغنیا، پولداران، ثروتمندان متضاد تجار: فقرا برابر پارسی: بازرگانان، سوداگران
خط افقی یک خط مستقیم است که از سمت چپ قاب به سمت راست اجرا می شود. خط افقی که معمولاً در ژانرهای عکاسی مورد استفاده قرار می گیرد، افق زمین است، خط آش ...
Meissner effect که یکی از ویژگیهای ابررساناها می باشد اولین بار در بلورهای قلع ابررسانا کشف شد. آلیاژ نیوبیوم – قلع ( Nb3Sn ) بعلت دمای بحرانی بالا ( ...
قلع زبان دریافت پی دی اف پیگیری ویرایش قلع یا اَرزیز[۶][۷][۸] ( به انگلیسی: Tin ) عنصری است شیمیایی با علامت اختصاری Sn و با شماره ۵۰ در جدول اتمی. ا ...
پیرارسال. ( اِ مرکب ، ق مرکب ) پیرار. سال پیش از سال گذشته. دو سال قبل از سال حاضر. سال پیش از پارسال. عام عام اول : پیرارسال کو سوی ترکان نهاد روی ب ...
مترادف صمغ: انگم، رزین، سقز برابر پارسی: شیره درخت، زنج، اَنگُم
اسم: حور ( دختر ) ( عربی ) ( مذهبی و قرآنی ) ( تلفظ: hur ) ( فارسی: حور ) ( انگلیسی: hur ) معنی: زن زیبای بهشتی برچسب ها: اسم، اسم با ح، اسم دختر، ا ...
یکی از زیبا ترین اسم های عربی
حور. [ح َ ] ( ع اِ ) نقصان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . کمی. قلت. مقابل کور: اعوذ باﷲ من الحور بعد الکور. || ماتحت پیچ دستار. ( منتهی الارب ) ...
مترادف هور: آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر
/sArebAn/ مترادف ساربان: ساروان، شتردار، شتربان، قافله سالار متضاد ساربان: کاروانی معنی انگلیسی: camel - driver
١٦حور به معنی شستن و سفید کردن است و گاهی به هر چیز سفید نیز اطلاق می شود ، و لذا غذاهای سفید را عرب حواری می گوید ، و حوریان بهشتی را نیز به این جهت ...
مترادف حور: پری، حورالعین، حوری، زن بهشتی، بهشتی رو، زیبا، بیضا، سپیداندام، سیه چشم معنی انگلیسی: hourise of paradise a houri or nymph, hourise of pa ...
، حورى ، احور . . این واژه ها از اساس پارسى و پهلوى هستند و تازیان ( اربان ) از واژه پهلوىِ هور Hur به معنى خورشید ، آفتاب ، مهر ، ستاره برداشته ( به ...
را از آن روی حور نامیدند که چشم انسان در زیبایی و سپیدی و صفا و شادابی رنگ آنها، سرگشته می ماند و حیران می شود.
مترادف مغز: دماغ، کله، سر، مخ، دانه، هسته، جوهر، اصل، لب ، عقل، فکر، وسط، میان، درون، نیکو، لطیف
مترادف معرکه: آوردگاه، رزمگاه، میدان، هنگامه، ازدحام، پیکار، جدال، جنگ، شاهکار، کار شایان، دردسر، گرفتاری، مخمصه، نمایش خیابانی، فوق العاده، عالی، شگ ...
معرکه: آوردگاه، رزمگاه، میدان، هنگامه، ازدحام، پیکار، جدال، جنگ، شاهکار، کار شایان، دردسر، گرفتاری، مخمصه، نمایش خیابانی، فوق العاده، عالی، شگفت انگی ...
هدف: آماج، تیرخور، نشان، نشانه، غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور، آرمان، مرام، منوی، نصب العین برابر پارسی: آرمان، آماج، انگیزه معنی انگلیسی: aim, ...
مترادف شقاوت: بداقبالی، بدبختی، بیرحمی، شوربختی، قساوت، نکبت، نگون بختی متضاد شقاوت: سعادت برابر پارسی: ستمگری، سنگدلی، دژخویی
مترادف اذرخش: ( آذرخش ) برق، درخش، صاعقه متضاد اذرخش: ( آذرخش ) رعد
آلت دست، بازیچه، ملعب، مسخره، مضحکه
مترادف میزان: اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی
مترادف نقصان: قلت، کاستی، کاهش، کسری، کمی، شایبه
مترادف مشقت: آزار، بلا، تعب، رنج، زحمت، سختی، عنا، عنت، محنت، مرارت متضاد مشقت: آسایش، آسودگی، استراحت برابر پارسی: رنج، دشواری، سختی
مترادف مرارت: آزار، تعب، رنج، سختی، کد، محنت، مشقت، تلخی، زهره، تلخ گشتن برابر پارسی: سختی، دشواری، تلخکامی معنی انگلیسی: hardship, affliction, suffe ...
اگر فردی خودش را دچار مشکل کند و برای خودش گرفتاری و مشکل درست کند به آن فرد می گویند خود کرده را تدبیر نیست. یعنی اگرهر بلایی سر خودت بیاوری خودت کر ...
کسی را پنهان با صحبت های دروغ و یا وعده فریب دادن و می توان هم گفت : با حرف های بی اساس و مغرضانه نظر کسی را عوض کردن و فریب دادن
اصطلاح - > پای کسی نشستن برای کسی صبر کردن؛ با بدی های کسی ساختن مثال: زن با همه ی هرزگی های شوهرش ساخت و پای او نشست تا مرد خودش سرش به سنگ خورد.
دُهُل نام یکی از سازهای کوبه ای موسیقی ایرانی است. دهل طبلی بزرگ و دورویه ای که هر دو طرف آن پوستی از گاو یا گاومیش دارد، است. در متن های مختلف نام آ ...
مترادف شرح: بسط، بیان، تاویل، تشریح، تعبیر، تعریف، تفسیر، تفصیل، توصیف، توضیح، گزارش، وصف
معنی ضرب المثل - > از ماست که بر ماست نباید از دیگران گله کرد، آنچه بر ما می رسد نتیجه کار خودمان است
تهیه
مورچه
در راه عشق باید تلاش کنی
به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست نابرده رنج گنج میسر نمی شود
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست