متبادر

/motebAder/

مترادف متبادر: شتابان، پیشی گیرنده، وارد به ذهن، خاطر

معنی انگلیسی:
making haste to get the start

لغت نامه دهخدا

متبادر. [ م ُ ت َ دِ ] ( ع ص ) آن که پیشی گیرد و بشتابد. ( آنندراج ). پیشی گیرنده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ). پیشی گیرنده و شتابنده. ( ناظم الاطباء ). || زودرسنده و زودکننده و به سرعت شتابنده بسوی ذهن. ( آنندراج ). به سرعت شتابنده به سوی ذهن. ( غیاث ). مأخوذ از تازی ، هر چیزی که سبقت گیرد و بشتابد و زودتر به نظر آید و بیشتر ظاهر شود. ( ناظم الاطباء ). آنچه به ذهن خطور کند.
- متبادر به ذهن ؛ هر آنچه اول به یاد آید. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پیشی گیرنده، واردشده بذهن
( اسم ) ۱ - آنکه پیشی گیرد و بشتابد جمع : متبادرین . ۲ - آنچه بذهن خطور کند .

فرهنگ معین

(مُ تَ دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) پیشی گیرنده ، چیزی که ناگهان به خاطر آید.

فرهنگ عمید

پیشی گیرنده.
* متبادر به ذهن: واردشده به ذهن، چیزی که ناگهان به خاطر می آید.

پیشنهاد کاربران

متبادرمفعول فعلتبادر است که از تبادر صادر و مقتبس شده است تب را اگر قیاس بگیریم تمام صیقه های فعل تب جاری و ساری میشود
سوژه بسیار داغ عنوان وتیتر پر تب و تاب موضوعات روز
خطور کردن به ذهن
گویا این واژه در پارسی همیشه در پیوند با [به ذهن] یا چیزی همانند این می آید،
متبادر شدن به ذهن=به ذهن آمدن

بپرس