تاریخ
٣ سال پیش
متن
The panel provided a balanced commentary on the election.
دیدگاه
٠

این هیئت گزارشی منصفانه درباره انتخابات ارائه داد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
A balanced budget is not easy to achieve.
دیدگاه
٤

دستیابی به بودجه متعادل آسان نیست.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The book gives a balanced account of the war, and the reader is left to decide whether the fight was worth it or not .
دیدگاه
١

این کتاب شرح منصفانه ( عادلانه ) ای از جنگ را بیان می کند و خواننده می تواند تصمیم بگیرد که آیا این جنگ ارزش آن را داشت یا نه.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
You can't swallow the promise of financial allocation that you made yesterday.
دیدگاه
٠

شما نمی توانید قول بودجه مالی که دیروز داده اید را انکار کنید ( زیر سیبیلی رد کنید ) .

تاریخ
٣ سال پیش
متن
We have spent our entire allocation for the year.
دیدگاه
٠

ما کل بودجه خود را برای امسال هزینه کرده ایم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The whole question of the allocation of resources will keep under review next week.
دیدگاه
٣

کل سوال در مورد تخصیص منابع هفته آینده بررسی خواهد شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The allocation must be made according to a strict set of criteria.
دیدگاه
١

سهم بندی باید براساس یک مجموعه دقیق از معیارها انجام شود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It is ridiculously absurd to believe that the number 13 is unlucky.
دیدگاه
٣

به طور مسخره ای چرت است که باور کنیم عدد 13 بدشانسی می آورد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It is absurd to be discussing compulsory redundancy policies for teachers.
دیدگاه
٠

بحث در مورد سیاست های تعدیل اجباری معلمان بی معنی است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
What an absurd thing to say!
دیدگاه
٣

چه حرف مزخرفی برای گفتن است

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I didn't credit that absurd tale.
دیدگاه
٢

من آن داستان احمقانه را باور نکردم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
For most people in the fifteenth century, it was absurd to think the earth might be round.
دیدگاه
٨

برای اکثر مردم قرن پانزدهم تصور اینکه زمین گرد باشد ، احمقانه بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There is a general presumption that the doctor knows best.
دیدگاه
٠

یک پیش فرض ( فرضیه ) کلی وجود دارد که پزشک بهتر می داند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
They were angered by his presumption.
دیدگاه
٠

آنها از بی شرمی او خشمگین ( عصبانی ) شدند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There is a strong presumption in favour of the truthfulness of their statement.
دیدگاه
١

یک استدلال ( توجیه ) قوی به نفع صحت گفته های آنها وجود دارد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Everyone is entitled to the presumption of innocence until they are proved to be guilty.
دیدگاه
٠

تا زمانی که مجرم بودن آنها ثابت نشود ، همه حق فرض ( اصل ) برائت ( ادعای بی گناهی ) را دارند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
On the presumption that the doctor knows best, I took the medicine.
دیدگاه
٠

با استدلال ( استنباط ) به اینکه دکتر بهتر می داند ، من دارو را مصرف کردم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There is a general presumption that fatty foods are bad for your heart.
دیدگاه
٣

یک فرضیه کلی وجود دارد که غذاهای چرب برای قلب شما مضر هستند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She was tired of people's presumption that it was her husband who was the scientist and not she.
دیدگاه

او از تصور ( برداشت، استدلال ) مردم خسته شده بود که این شوهرش بود که دانشمند بود و نه او.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It's raining, which presumably means that your football match will be cancelled.
دیدگاه
١

باران می بارد ، این یحتمل ( احتمالاً ) به معنای لغو مسابقه فوتبال شما خواهد بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She is aware of the difficulties, presumably?
دیدگاه
٠

لابد او از مشکلات آگاه است؟

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She's a grown woman; presumably, she can make such decisions herself.
دیدگاه
٠

او یک زن بالغ است. احتمالاً خودش می تواند چنین تصمیماتی بگیرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He hasn't eaten all day and he's presumably hungry.
دیدگاه
١

او تمام روز غذا نخورده و احتمالاً گرسنه است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He was nominally in charge of the project.
دیدگاه
١

او به صورت تشریفاتی ( به صورت اسمی ) مسئول این پروژه بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The company could not indicate a person even nominally responsible for staff training.
دیدگاه
٠

این شرکت نمی تواند شخصی را که حتی اسماً ( عنواناً ) مسئول آموزش کارکنان است معرفی کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
In Mekinock, farther to the east and south, inundation comes later in the day.
دیدگاه
٠

در مکینوک ، دورتر از شرق و جنوب ، سیل عظیم ( آب گرفتگی ) در اواخر روز رخ می دهد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Otherwise, inundation would ensue to our dismay.
دیدگاه
٠

در غیر این صورت ، سیلی از ناامیدی به سراغمان خواهد آمد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Study has an intrinsic worth, as well as helping you achieve your goals.
دیدگاه
١

مطالعه دارای ارزش ذاتی است و همچنین به شما در رسیدن به اهداف خود کمک می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There is nothing in the intrinsic nature of the work that makes it more suitable for women.
دیدگاه
٢

در ماهیت اصلی این کار هیچ چیزی وجود ندارد که این کار را برای خانم ها مناسب تر کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The intrinsic worth of the pen is 30 yuan.
دیدگاه
٤

ارزش اصلی این قلم 30 یوان است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There is nothing intrinsically wrong with the idea .
دیدگاه
١

بخودی خود ( اساساً ) هیچ مشکلی با این ایده وجود ندارد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Science is seen as intrinsically good.
دیدگاه
٢

علم ذاتاً خوب تلقی می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
This subject is intrinsically interesting and worthy of study in its own right.
دیدگاه
١

این موضوع بخودی خود جالب و به نوبه خودش شایسته ( درخور ) مطالعه است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I did not expect the job to be intrinsically rewarding.
دیدگاه
١

من انتظار نداشتم که این کار اساساً ( بخودی خود ) پاداش آور باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Sometimes I wonder if people are intrinsically evil.
دیدگاه
٢

گاهی اوقات من تعجب می کنم که آیا مردم به طور ذاتی شرور هستند؟

تاریخ
٣ سال پیش
متن
When a man speaks or acts with good intention. Then happiness follows him like his shadow that never leaves him.
دیدگاه
٠

وقتی مردی با حسن نیت صحبت می کند یا عمل می کند آنگاه خوشبختی مانند سایه اش او را دنبال می کند که هرگز او را ترک نمی کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The original intention was to record about 80 speakers, divided equally between males and females.
دیدگاه
١

هدف اصلی ضبط حدود 80 سخنران بود که به طور مساوی بین زن و مرد تقسیم شده بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He never had the slightest intention of agreeing to it.
دیدگاه
٠

او هرگز کوچکترین قصدی برای موافقت با آن نداشت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Her parents were suspicious of the man's intentions.
دیدگاه
٤

پدر و مادرش به اهداف این مرد مشکوک بودند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
We couldn't understand the author's intention in the poem.
دیدگاه
١

ما نتوانستیم منظور نویسنده را در این شعر درک کنیم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The intention of the meeting was to consider the resolution.
دیدگاه
٤

هدف این جلسه بررسی این قطعنامه بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She went to college with the intention of studying biology.
دیدگاه
٧

او به قصد تحصیل در رشته زیست شناسی به دانشگاه رفت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She stepped on his foot, but it wasn't intentional.
دیدگاه
٤

او پای او را لگد کرد ، اما این کار عمدی نبود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I suspected that his leaving his wallet at home was intentional and not an act of forgetting.
دیدگاه
١

من حدس زدم که گذاشتن کیف پول او در خانه عمدی بوده است و نه عملی از روی فراموشی.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Come immediately!
دیدگاه
٢

یالا بیا!

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She accidentally swallowed the poison and death was instantaneous.
دیدگاه
٠

او به طور تصادفی سم را قورت داد و مرگ آنی بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Their response was instantaneous.
دیدگاه
٥

واکنش آنها فوری بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Though he slept soundly, he awoke instantly.
دیدگاه
١

اگرچه اوبه خواب عمیقی فرو رفته بود، اما بلافاصله بیدار شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She was used to having her orders instantly obeyed.
دیدگاه

او عادت داشت که از دستوراتش فوراً اطلاعت شود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
an inordinate gossiper
دیدگاه

یک شایعه غیرمعمول