instantaneous

/ˌɪnstənˈtæniəs//ˌɪnstənˈteɪnɪəs/

معنی: فوری، انی
معانی دیگر: آنی، در دم، موجود یا زنده فقط برای یک لحظه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: instantaneously (adv.), instantaneousness (n.)
• : تعریف: happening or done immediately or at the same instant.
مترادف: immediate, instant, split-second
مشابه: fast, prompt, quick, rapid, speedy, swift

- Their response was instantaneous.
[ترجمه موسی] واکنش آنها فوری بود.
|
[ترجمه گوگل] پاسخ آنها آنی بود
[ترجمه ترگمان] عکس العمل آن ها آنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an instantaneous reply
جواب آنی

2. (wordsworth) the instantaneous overflow of powerful feelings. . .
لبریز شدن آنی احساسات قوی . . .

3. Death was instantaneous because both bullets hit the heart.
[ترجمه ریاحی] مرگ ناگهانی بود زیرا هر دو گلوله به قلب اصابت کردند
|
[ترجمه بهروز مددی] بدلیل اصابت هر دو گلوله به قلب مرگ فورا ( سریعا ) اتفاق افتاده است.
|
[ترجمه گوگل]مرگ آنی بود زیرا هر دو گلوله به قلب اصابت کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ ناگهانی بود چون هر دو گلوله به قلب حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had an instantaneous response.
[ترجمه گوگل]او یک پاسخ آنی داشت
[ترجمه ترگمان]او یک پاسخ فوری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She accidentally swallowed the poison and death was instantaneous.
[ترجمه موسی] او به طور تصادفی سم را قورت داد و مرگ آنی بود.
|
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی سم را قورت داد و مرگ آنی بود
[ترجمه ترگمان]او به طور اتفاقی سم و مرگ را قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His hospitality was instantaneous and all-embracing.
[ترجمه گوگل]مهمان نوازی او آنی و فراگیر بود
[ترجمه ترگمان]مهمان نوازی او آنی بود و همه در آغوش کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Power is instantaneous, which means that no preheating time is required, so overall cooking times are reduced.
[ترجمه گوگل]برق آنی است، به این معنی که نیازی به زمان پیش گرم کردن نیست، بنابراین زمان پخت کلی کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]قدرت آنی است، که به این معنی است که هر زمان پیش از گرم کردن مورد نیاز است، بنابراین زمان های پخت کلی کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fortunately for him, his death was instantaneous.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه مرگ او آنی بود
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، مرگ او آنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The system provides instantaneous online guest room security control.
[ترجمه گوگل]این سیستم به صورت آنلاین کنترل امنیت اتاق مهمان را به صورت لحظه ای فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]این سیستم کنترل امنیت اتاق پذیرایی فوری را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His rapport is instantaneous: this big, good-looking black man, kind of funny, kind of smart.
[ترجمه گوگل]رابطه او آنی است: این مرد سیاه پوست درشت اندام و خوش قیافه، به نوعی بامزه و باهوش
[ترجمه ترگمان]rapport فوری است: این مرد سیاه و خوش قیافه و مهربان و مهربان و مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All instantaneous heaters are run from the rising main.
[ترجمه گوگل]تمام بخاری های لحظه ای از منبع اصلی افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]همه گرم کن های آنی از نقطه اصلی در حال بالا رفتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Impact explosions begin with the nearly instantaneous conversion of the kinetic energy of motion of the impactor into heat.
[ترجمه گوگل]انفجارهای ضربه ای با تبدیل تقریباً آنی انرژی جنبشی حرکت ضربه گیر به گرما آغاز می شوند
[ترجمه ترگمان]انفجارهای ضربه با تبدیل آنی انرژی جنبشی حرکت مولکول ها به گرما آغاز می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And the effect of this sudden, almost instantaneous blast of self-recognition?
[ترجمه گوگل]و تأثیر این انفجار ناگهانی و تقریباً آنی خودشناسی؟
[ترجمه ترگمان]و اثر این انفجار ناگهانی، تقریبا آنی به رسمیت شناختن خود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The continuous recording of electrocardiogram and from it instantaneous heart rate was particularly valuable during events.
[ترجمه گوگل]ثبت مداوم الکتروکاردیوگرام و ضربان قلب آنی از آن به ویژه در طول رویدادها ارزشمند بود
[ترجمه ترگمان]ثبت پیوسته الکتروکاردیوگرام و ضربان قلب آن در طول رویدادها بسیار ارزشمند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فوری (صفت)
sudden, fast, quick, instant, urgent, prompt, immediate, instantaneous

انی (صفت)
posthaste, momentary, temporary, immediate, instantaneous

تخصصی

[عمران و معماری] لحظه ای - آنی
[برق و الکترونیک] لحظه ای
[ریاضیات] آنی، لحظه ای
[پلیمر] لحظه ای، فوری، آنی

انگلیسی به انگلیسی

• instant, immediate; of or occurring at a particular moment
something that is instantaneous happens immediately and very quickly.

پیشنهاد کاربران

instantaneous ( adj ) ( ɪnstənˈteɪniəs ) =happening immediately, e. g. an instantaneous response. instantaneously ( adv )
instantaneous
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : instant / instantaneity
✅️ صفت ( adjective ) : instant / instantaneous
✅️ قید ( adverb ) : instantly / instantaneously
دست به نقد
ناگهانی - یک دفعه ای
instantaneous ( adj ) = فوری، آنی، برق آسا، فلفور، لحظه ای، ناگهانی، درجا
Definition =بلافاصله ، بدون هیچ گونه تأخیری اتفاق می افتد/
مترادف با کلمه های : immediate ( adj ) , instant
متضاد با کلمه ی : delayed
...
[مشاهده متن کامل]

an instantaneous response/reply/reaction = یک پاسخ / جواب/ واکنش فوری
exmaples:
1 - TV has conditioned us to expect instantaneous answers to difficult questions.
تلویزیون ما را ملزوم کرده است که انتظار پاسخ های فوری به سوالات دشوار را داشته باشیم.
2 - Once airborne I could immediately feel the aircraft's sensitivity because every change in height and direction is instantaneous.
وقتی هوابرد شدم ، بلافاصله میزان حساسیت هواپیما را احساس کردم ، زیرا هر تغییر در ارتفاع و جهت آنی است.
3 - Such cut severs all the great blood vessels of the neck, and produces instantaneous insensibility in the animal.
چنین بریدگی تمام رگهای خونی بزرگ گردن را قطع می کند و باعث ایجاد بی حسی ( بی هوشی ) فوری در حیوان می شود.
4 - The system, currently insertable to 32 networks, also affords instantaneous verification of receipt, scheduling and running of commercials.
این سیستم که در حال حاضر در 32 شبکه قابل درج ( جایگذاری ) است ، امکان تأیید فوری دریافت ، برنامه ریزی و اجرای تبلیغات تجاری را نیز دارد.

Suddenly
Exm : his death from heart attack was instantaneous
Instantaneous speed /تندی لحظه ای average velocity/سرعت متوسط
لحظه ای
سرعت لحظه ای: instantaneous velocity

بپرس