سارافرجپور - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

development delays in children: تاخیر رشد در کودکان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

back out at the last minute: جا زدن و منصرف شدن در لحظه آخر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

coastal city: شهر ساحلی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

industrial zone: منطقه صنعتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

industrial zone: منطقه صنعتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strewn: پر از .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone bad dreams: باعث این بشه که کسی خواب بد ببینه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

follow your hopes and dreams: دنبال کن امیدها و آرزوهاتو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

follow your hopes and dreams: دنبال کن امیدها و آرزوهاتو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

equate: مساوی دانستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come of age: به سن قانونی رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all walks of life: People from all walks of life از هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fake it till you make it: وانمود کن ، اداشو در بیار تا بهش بر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

context: متن . فضا ، بستر ، شرایط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ever before: از هر زمانی تا به امروز

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be the limit: به شدت آزار دهنده بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

source country: Home country کشور مبدا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut corners: میانبر زدن در کاری . به قول دوستان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jump the queue: صف رو رعایت نکردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

upturned nose: دماغ سربالا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bonding: صمیمیت و ارتباط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

underscore: تاکید کردن زیر چیزی خط کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what does she look like: چه شکلیه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pull your socks up: کمر همت بستن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give someone a leg up: زیر پروبال کسی رو گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go in vain: بی حاصل شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be an item: رابطه خوبی داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk crap: چرت و پرت گفتن مزخرف گفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trash trooper: آدم هایی که داوطلبانه زباله هارو از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tossing and turning: غلط زدن تو تخت به علت بی خوابی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

goosebumbs: مو به تن سیخ شدن . . . Gives me th ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

guilt trip: کسی رو دچار عذاب وجدان کردن Don't ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rock a baby to sleep: بچه را تکان بدیم تا بخوابه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rack one: به کارت فشار بیاری که چیزی رو یادت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hang in there: Don't give up

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

non taken: نه بابا خواهش میکنم این چه حرفیه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

perforate: Pierce سوراخ کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

must read: یه کتابی که خیلی جالبه حتما باید بخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

must read: یه کتابی که خیلی جالبه حتما باید بخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

must try: یه چیزی که حتما باید امتحانش کرد . ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

must die: محکوم به فنا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

must do: کاری که حتما توصیه میشه انجامش بدی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

innocent like a lamb: بی گناه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dawn till dusk: از صبح علی الطلوع تا دیروقت موقع تا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grow a conscience: باوجدان شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be all over someone: به کسی بی احترامی و توهین کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dressing: پانسمان چاشنی غذا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relish: لذت بردن ترشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reflect on: عمیقأ در مورد چیزی فکر کردن . تاثی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come into play: پا به عرصه گذاشتن وارد عمل شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come into effect: اجرایی شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn up: سرو کله کسی پیدا شدن صدای چیزی را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know beans about something: در مورد چیزی اطلاعات داشتن . البته ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pass our lives in absurdity: گذراندن عمر در بیهودگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aftereffects: عواقب اثرات متعاقب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

side effect: عارضه جانبی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

air freshener: خوشبو کننده هوا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

landlocked: محدود و دوره شده با خشکی یعنی دریا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fiddle: ور رفتن با چیزی کمانچه زدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with age: با بالا رفتن سن با پیر شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sense of sight: حس بینایی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sense of control: کنترل گری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail: ترکوندن و با موفقیت انجام دادن ناخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have an eye in details: دقت زیاد برای جزییات داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold weight: Make sense

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take out on: دق دلی و عصبانیت خودت رو سر کسی خال ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pleasant feeling: احساس خوشایند

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unpleasant feeling: احساس ناخوشایند

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

draw near: نزدیک شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw near: نزدیک شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a word with: چند کلام با کسی صحبت کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be a witness of: شاهد بودن . گواه بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go bald: کچل شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

exchange of ideas: تبادل افکار و ایده ها

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go amiss: اشتباه پیش رفتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rush into: عجله کردن یورش بردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uplift: روحیه دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trifle: مسایل بی اهمیت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coordination: هماهنگی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a change of clothes: یک دست لباس اضافی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a change of clothing: یک دست لباس اضافی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sedative: داروهای آرام بخش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

budget travel: مسافرت ارزان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

char: چزغاله کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tear one down: کسی رو خراب کردن . He always like ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scandal sheet: روزنامه شایعه پراکن و بی سرو ته

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wealth bracket: میزان ثروت و توانمندی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make this worse: موضوع بدتر اینکه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be short handed: کمبود پرسنل داشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

long haul flights: پروازهای طولانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

long haul flight: پرواز طولانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

widely held myth: باور عمومی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

widely held myth: باور عمومی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel honoured: احساس افتخار کردن احساس سربلندی و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of sight: دور از دیدرس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in it's own right: به خودی خود

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hate something with a passion: شدیداً از چیزی متنفر بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

adventurous spirit: روحیه ماجراجویی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

economize: صرفه جویی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

educator: مربی آموزگار دبیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in progress: در حال اجرا در جریان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bottle up: سرکوب کردن احساسات

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make major strides: گام های اساسی در جهتی برداشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

imminent: حتمی و غریب الوقوع

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by an incredible piece of luck: با یه شانس باورنکردنی و فوق العاده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the precaution of doing something: اقدامات احتیاطی برای انجام کاری را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to put it in another way: به عبارت دیگر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

practice makes perfect: کار نیکو کردن از پر کردن است 💪

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in abundance: به وفور

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be a long shot: تیری در تاریکی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the oath: Swear سوگند خوردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do business: کاسبی کردن تجارت کردن معامله کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do business: کاسبی کردن تجارت کردن معامله کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vermin: حشرات موذی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do stunt: بدلکاری کردن شیرین کاری کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dramatic gestures: حرکات نمایشی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disposable plastic tableware: ظروف پلاستیکی یکبار مصرف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

functionality: کاربرد کارایی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kick a dog: دق دلی خودت رو سر کسی دیگه خالی کنی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick a dog: دق دلی خودت رو سر کسی دیگه خالی کنی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rub something in one's face: Don't rub it in my face منت سرم نذا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a daylight robbery: دزدی در روز روشن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

irrational: غیرمنطقی و نامعقول Unreasonable

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

urgency: ضرورت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

urgency: ضرورت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reach puberty: به بلوغ رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

premarital: پیش از ازدواج مثلا : Premarital co ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

subjugate: مطیع و تسلیم کردن سرکوب کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

subjugated to: مطیع چیزی یا کسی بودن سرکوب شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

like a stone in your shoes: Annoying

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

annoying like a bug bite: آزار دهنده مثل گزش یک حشره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bear fruit: میوه دادن ثمره دادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

surmount a difficulty: فایق آمدن بر مشکلات و موانع

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in the hole: بدهکار بودن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

palatable: خوشمزه رضایت بخش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

palatable: خوشمزه رضایت بخش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ailment: کسالت ناخوشی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inadvertent error: اشتباه و خطای سهوی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dine: غذا خوردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a booking: Make a reservation

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ferry: لنج یا کشتی مسافربر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call in: Call in Sick یعنی زنگ زدن به محل کا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call in sick: زنگ زدن به محل کار و اعلام بیماری ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

along the promenade: در امتداد مسیر مخصوص پیاده روی به خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pass: گذشتن عبور کردن ( زمان و مکان ) پا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

academic performance: عملکرد تحصیلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

academic performance: عملکرد تحصیلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countrywide: در سراسر کشور هم قید هست هم صفت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be all smiles: قند تو دل کسی آب شدن خیلی خوشحال ش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come into bloom: شکوفا شدن گل دادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come into blossom: شکوفه دادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be the cat whiskers: تحسین برانگیز بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move up: جابجا کردن از سطحی به سطح بالاتر ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

district: منطقه ناحیه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sustainable: مستمر و بدون ضرر برای محیط زیست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

task with: وظیفه چیزی را بعهده داشتن. Are tas ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do market research: بازارسنجی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

access point: نقطه دسترسی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

magnet school: مدرسه نمونه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

magnet school: مدرسه نمونه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sobering reminder: تذکر جدی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sobering reminder: تذکر جدی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

terrible memory: حافظه افتضاح

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

share an opinion: نظر مشترکی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

share an opinion: نظر مشترکی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

juvenile delinquent: بزهکار نوجوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

juvenile delinquent: بزهکار نوجوان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

accidental gunshots: تیراندازی اتفاقی و تصادفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

possession: اموال و دارایی مالکیت و داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alarming rate: نرخ هشدار دهنده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

alarming comparison: مقایسه هشداردهنده و نگران کننده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

active citizen: شهروند فعال و پویا

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ensuring safety: تضمین امنیت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mass people: Public

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a licence: مجوز گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

artificial organs: اندام های مصنوعی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cripple: فلج کردن زمین گیر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crippling: فلج کننده مثلا Crippling sanction ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paralyze: فلج کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

handicap: Disability معلولیت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the table: یک گزینه است که باید مورد توجه قرار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the proof of pudding is in the eating: مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grow attached: وابسته شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

develop a particular liking: به چیزی علاقمند شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fleeting pleasure: لذت زودگذر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all time favourite: همیشه مورد علاقه . مثلا My all ti ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear preference: ترجیح و اولویت آشکار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear preference: ترجیح و اولویت آشکار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

discuss an issue in depth: موضوعی را کاملا بررسی کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

paint one: لاک زدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vivid colours: رنگهای روشن و زنده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

physical exertion: کارهای سخت فیزیکی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indie: موسیقی یا گروه یا . . . که مستقل از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the road to ruin: در خطر نابودی بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the road to disaster: در حال نابودی و فاجعه آفرینی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the verge of: در شرف در آستانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up: 1 ) ادامه دادن continue 2 ) به کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep pace with: سرعت خود را با چیزی حفظ کردن . پا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give notice: اخطار دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give notice: اخطار دادن

١ سال پیش

مدال‌های سارافرجپور