سارافرجپور - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pass our lives in absurdity: گذراندن عمر در بیهودگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aftereffects: عواقب اثرات متعاقب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

side effect: عارضه جانبی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

air freshener: خوشبو کننده هوا

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

landlocked: محدود و دوره شده با خشکی یعنی دریا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fiddle: ور رفتن با چیزی کمانچه زدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with age: با بالا رفتن سن با پیر شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sense of sight: حس بینایی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sense of control: کنترل گری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail: ترکوندن و با موفقیت انجام دادن ناخ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have an eye in details: دقت زیاد برای جزییات داشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold weight: Make sense

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take out on: دق دلی و عصبانیت خودت رو سر کسی خال ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pleasant feeling: احساس خوشایند

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unpleasant feeling: احساس ناخوشایند

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

draw near: نزدیک شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

draw near: نزدیک شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a word with: چند کلام با کسی صحبت کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be a witness of: شاهد بودن . گواه بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go bald: کچل شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

exchange of ideas: تبادل افکار و ایده ها

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go amiss: اشتباه پیش رفتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rush into: عجله کردن یورش بردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uplift: روحیه دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trifle: مسایل بی اهمیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coordination: هماهنگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a change of clothes: یک دست لباس اضافی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a change of clothing: یک دست لباس اضافی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sedative: داروهای آرام بخش

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

budget travel: مسافرت ارزان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

char: چزغاله کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tear one down: کسی رو خراب کردن . He always like ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scandal sheet: روزنامه شایعه پراکن و بی سرو ته

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wealth bracket: میزان ثروت و توانمندی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make this worse: موضوع بدتر اینکه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be short handed: کمبود پرسنل داشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

long haul flights: پروازهای طولانی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

long haul flight: پرواز طولانی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

widely held myth: باور عمومی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

widely held myth: باور عمومی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

feel honoured: احساس افتخار کردن احساس سربلندی و ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of sight: دور از دیدرس

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in it's own right: به خودی خود

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hate something with a passion: شدیداً از چیزی متنفر بودن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

adventurous spirit: روحیه ماجراجویی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

economize: صرفه جویی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

educator: مربی آموزگار دبیر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in progress: در حال اجرا در جریان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bottle up: سرکوب کردن احساسات

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make major strides: گام های اساسی در جهتی برداشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

imminent: حتمی و غریب الوقوع

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

by an incredible piece of luck: با یه شانس باورنکردنی و فوق العاده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the precaution of doing something: اقدامات احتیاطی برای انجام کاری را ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to put it in another way: به عبارت دیگر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

practice makes perfect: کار نیکو کردن از پر کردن است 💪

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in abundance: به وفور

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be a long shot: تیری در تاریکی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the oath: Swear سوگند خوردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do business: کاسبی کردن تجارت کردن معامله کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do business: کاسبی کردن تجارت کردن معامله کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vermin: حشرات موذی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do stunt: بدلکاری کردن شیرین کاری کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dramatic gestures: حرکات نمایشی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disposable plastic tableware: ظروف پلاستیکی یکبار مصرف

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

functionality: کاربرد کارایی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kick a dog: دق دلی خودت رو سر کسی دیگه خالی کنی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick a dog: دق دلی خودت رو سر کسی دیگه خالی کنی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rub something in one's face: Don't rub it in my face منت سرم نذا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a daylight robbery: دزدی در روز روشن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

irrational: غیرمنطقی و نامعقول Unreasonable

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

urgency: ضرورت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

urgency: ضرورت

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reach puberty: به بلوغ رسیدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

premarital: پیش از ازدواج مثلا : Premarital co ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

subjugate: مطیع و تسلیم کردن سرکوب کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

subjugated to: مطیع چیزی یا کسی بودن سرکوب شده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

like a stone in your shoes: Annoying

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

annoying like a bug bite: آزار دهنده مثل گزش یک حشره

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bear fruit: میوه دادن ثمره دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

surmount a difficulty: فایق آمدن بر مشکلات و موانع

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in the hole: بدهکار بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

palatable: خوشمزه رضایت بخش

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

palatable: خوشمزه رضایت بخش

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ailment: کسالت ناخوشی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inadvertent error: اشتباه و خطای سهوی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dine: غذا خوردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a booking: Make a reservation

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ferry: لنج یا کشتی مسافربر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call in: Call in Sick یعنی زنگ زدن به محل کا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call in sick: زنگ زدن به محل کار و اعلام بیماری ک ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

along the promenade: در امتداد مسیر مخصوص پیاده روی به خ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pass: گذشتن عبور کردن ( زمان و مکان ) پا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

academic performance: عملکرد تحصیلی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

academic performance: عملکرد تحصیلی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countrywide: در سراسر کشور هم قید هست هم صفت

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be all smiles: قند تو دل کسی آب شدن خیلی خوشحال ش ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come into bloom: شکوفا شدن گل دادن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come into blossom: شکوفه دادن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be the cat whiskers: تحسین برانگیز بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move up: جابجا کردن از سطحی به سطح بالاتر ر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

district: منطقه ناحیه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sustainable: مستمر و بدون ضرر برای محیط زیست

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

task with: وظیفه چیزی را بعهده داشتن. Are tas ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do market research: بازارسنجی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

access point: نقطه دسترسی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

magnet school: مدرسه نمونه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

magnet school: مدرسه نمونه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sobering reminder: تذکر جدی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sobering reminder: تذکر جدی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

terrible memory: حافظه افتضاح

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

share an opinion: نظر مشترکی داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

share an opinion: نظر مشترکی داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

juvenile delinquent: بزهکار نوجوان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

juvenile delinquent: بزهکار نوجوان

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

accidental gunshots: تیراندازی اتفاقی و تصادفی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

possession: اموال و دارایی مالکیت و داشتن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alarming rate: نرخ هشدار دهنده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

alarming comparison: مقایسه هشداردهنده و نگران کننده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

active citizen: شهروند فعال و پویا

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ensuring safety: تضمین امنیت

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mass people: Public

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a licence: مجوز گرفتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

artificial organs: اندام های مصنوعی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cripple: فلج کردن زمین گیر کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crippling: فلج کننده مثلا Crippling sanction ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

paralyze: فلج کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

handicap: Disability معلولیت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the table: یک گزینه است که باید مورد توجه قرار ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the proof of pudding is in the eating: مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگ ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grow attached: وابسته شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

develop a particular liking: به چیزی علاقمند شدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fleeting pleasure: لذت زودگذر

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all time favourite: همیشه مورد علاقه . مثلا My all ti ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clear preference: ترجیح و اولویت آشکار

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear preference: ترجیح و اولویت آشکار

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

discuss an issue in depth: موضوعی را کاملا بررسی کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

paint one: لاک زدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

vivid colours: رنگهای روشن و زنده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

physical exertion: کارهای سخت فیزیکی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indie: موسیقی یا گروه یا . . . که مستقل از ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the road to ruin: در خطر نابودی بودن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the road to disaster: در حال نابودی و فاجعه آفرینی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the verge of: در شرف در آستانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep up: 1 ) ادامه دادن continue 2 ) به کسی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep pace with: سرعت خود را با چیزی حفظ کردن . پا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give notice: اخطار دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give notice: اخطار دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bring something to someone: کسی را متوجه چیزی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

come to one: متوجه چیزی شدن توجه کسی را جلب کرد ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

time taking: Time consuming وقت گیر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dead end job: کار بیهوده و بی آینده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

entry level job: شغل سطح پایین

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

romanticise: بهتر جلوه دادن آرمانی جلوه دادن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

romanticise: بهتر جلوه دادن آرمانی جلوه دادن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

technological invention: اختراعات تکنولوژیکی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

studded: Full off Replete with

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

studded: Full off Replete with

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

interrupt one's train of thought: رشته افکار کسی را پاره کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be commensurate: متناسب بودن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

follow the lead: الگوبرداری کردن .

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mendacious: دروغین کذب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indulge: جامه عمل پوشاندن ارضا کردن عملی کرد ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

compare notes: تبادل نظر کردن Exchange views

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acquired character: ویژگی اکتسابی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acquisition process: پروسه یادگیری و اکتساب

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gain notoriety for: بدنام شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow out: پنچر شدن خاموش کردن با فوت

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blow up: منفجر کردن اغراق کردن خاموش کردن ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proliferate: با سرعت زیاد شدن Increase rapidly

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bring in funds: سرمایه و پول به ارمغان آوردن وارد ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spend time in absurdity: به بطالت و پوچی گذراندن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be short of something: کم داشتن از چیزی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be short of something: کم داشتن از چیزی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

uphold the constitution and the law: قانون را حفظ کردن از قانون پاسداری ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch wise: Become aware

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drastic: جدی و موثر Serious

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

petty thief: آفتابه دزد دله دزد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you have to take the good with the bad: باید خوب و بد رو باهم پذیرفت

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a young idler an old beggar: جوان تنبل امروز گدای پیر فرداست

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you pay your money and take your choice: هرچقدر پول بدی آش میخوری

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can do anything but not everything: میتونی هر کاری رو انجام بدی اما نه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

you must lie on the bed you have made: خود کرده را تدبیر نیست

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't mend a broken egg: آب رفته به جوی باز نمیگرده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you can't have your cake and eat it too: نمیشه هم خدارو بخوای هم خرما

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

boon or bane: شمشیر دولبه یه چیزی که هم می تونه ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cornerstone: رکن اساسی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make fashion statement: باعث جلب توجه شدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

looming: نوظهور نزدیک شونده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get over: فایق آمدن بر یک شرایط سخت و ناخوشای ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

frame up: پاپوش درست کردن پرونده سازی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

frame up: پاپوش درست کردن پرونده سازی کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gain a share of the market: سهمی از بازار به دست آوردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play the lead role: نقش اصلی را بازی کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

steep slope: شیب تند

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

steep slope: شیب تند

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

computer programmer: برنامه نویس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mediate: وساطت کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take a leave: مرخصی گرفتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it serves you right: حقته

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it serves you right: حقته

١١ ماه پیش

مدال‌های سارافرجپور